eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
13.4هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همسر شهید ابراهیمی هژبر 💞 چند روز بعد مراسم شیرینی خورون و نامزدی در خونه ما برگزار شد. مردا و زنا جدا تو دو تا اتاق نشسته بودن. من تو انباری قایم شده بودم و زار زار گریه میکردم😭 خدیجه همه جارو دنبالم گشته بود تا عاقبت پیدام کرد. 💠 وقتی منو با اون حال زار دید شروع کرد به نصیحت کردن و گفت دختر! این کارا چه معنی داره؟ مگه بچه شدی؟ تو دیگه چهارده سالته. همه دخترای هم سن تو آرزوشونه پسری مثل صمد بیاد خواستگاریشون و ازدواج کنن☺️👌 مگه صمد چه عیبی داره؟😒 صمد پسر خوبیه ☺️ تو رو هم دیده و خواسته😎 از خر شیطون بیا پایین. با حرفای زن داداشم کمی آروم شدم. باهم رفتیم تو حیاط. رفتیم تو اتاق و همه برام دست زدن و به ترکی شعر خوندن🌹👏🌹 ولی من حس و حالی نداشتم😔 اصلا انگار قرار نبود عروس بشم😏 تو دلم خدا خدا میکردم زودتر تموم بشه و پدرم رو ببینم🤕 مطمئن بودم همینکه پدرم دستی روی سرم بکشه تمام غم و غصه ها یادم میره😍😍😍 چند روز از اون ماجرا گذشت. یه روز صبح بهاری تصمیم گرفتم برم تو حیاط باغچه سرسبز رو ببینم. مشغول تماشا و لذت بردن بودم که یهو صدایی شنیدم😳 انگار کسی از پشت درختا صدام میکرد🤔 اول ترسیدم و جا خوردم 😨ولی کمی که گوش دادم صدا واضح تر شد و بعدم یه نفر از دیوار کوتاهی که پشت درختا بود پرید توی باغچه😱 تا خواستم حرکتی کنم سایه ای از روی دیوار دوید و اومد جلوم وایساد😰 باورم نمی شد🙄 صمد بود🙃 با شادی سلام داد😍 دستپاچه شدم بدون اینکه حرفی بزنم دویدم توی حیاط و رفتم تو اتاق و در رو از پشت قفل کردم😶 ✍ ادامه دارد ... @Shahidhojatrahimi •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
: مبادا ڪسی خیال ڪند ڪه مملڪت بدون فعّالیت و تلاشِ سازندگی فقط با ذڪر خدا گفتن آباد خواهد شد ؛ ابداً ، باید تلاش ڪرد ، باید مجاهدت ڪرد ؛ هم ، هم . 🌹 @shahidhojatrahimi
رهروان این ره نه پیر بودند! نه سیر شده از دنیا! تنها بودند... نازدانه نیایش خانم و آقا پارسا 🍃🌸 @shahidhojatrahimi
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
رهروان این ره نه پیر بودند! نه سیر شده از دنیا! تنها #عاشــق بودند... #شهید_ایوب_رحیم_پور نازدانه
🎤راوی همسر شهید : 💠 😢👇 💢محمد پارسا سه ساله با لحن بچه گانه و با و ناراحتی میگفت😢: مامان نذار شوهرت بره، گناه داره، میره شهید میشه💔. ایوب فقط میخندید😂. 💢نیایش بعد از رفتن پدرش میزد😫 و گریه میکرد و به من میگفت: بابا اگر شهید بشه تقصیر تو😩، من رفتن بابام رو از چشم تو میبینم، همه بابا دارن من ندارم.😭 💢حالا بعد از پدرشون می گویند: دلم برای بابام میسوزه که تیر به سرش زدن😔😔. ایوب میگفت: مریم جان، من میدانم 🕊میشوم و فیلم از من زیاد بگیر، بچه‌ها بزرگ شدند پدرشان را ببینند. 💢روزهای آخر صدایش میکردم. موقع رفتن گفتم: ایوب جان ننوشتی، گفت: نمازت را بخوان همه چیز خود به خود حل میشود👌. فقط من را ببخش که نتوانستم مهریه ات را کامل بدهم😔. 💢عکس های و سید حسن نصرالله را قبل از رفتن خرید و گفت: اینها تمام من هستند🌹، وقتی نگاه به عکس آقا میکنم انرژی میگیرم😍❤️، و همه آن عکسها را با خودش به برد. 🌷 🍃🌸 @shahidhojatrahimi
🌟بزرگی می گفت: 🌙یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند. ✨شما اول برای کناریتان بر میدارید، 💫دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید... 🌟 ، ⭐️تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما می ماند... 🌙 ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید، ✨ میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد. 💫نعمتهای خدا نیز اینطور است، ⭐️با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید! 🌙زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود... https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
🌷 🍃ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر 🍂شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه 🍁آرامگاه : شهریار - گلزار شهدای رضوان 🌸تو منطقه سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود 🌺به سختی گفت کمکم کنید روی زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفته 🌼گفت آخه اومده ، می خوام بهش بدم😭 💠اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله💠 @Shahidhojatrahimi
🔰 عليہ السلام فرمودند: آن ڪہ خردمند است، از خواب غفلت بيدار مےشود و براى سفر مهيّا مےگردد و خانہ هميشگے خود را آباد مےڪند. 📚 غررالحڪم ، حدیث ۸۹۱۸ 🆔 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎞صحبت شهيد مدافع حرم #محمد_کیهانی قبل از عملیات آزادسازی #نبل_و_الزهرا 🔰در این کلیپ شهدای مدافع حرم #علی_محمد_قربانی و #عارف_کایدخورده نیز حضور دارند شادی روحشان صلوات 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @shahidhojatrahimi
⚘﷽⚘ ‌‌ ‌‌ابراهیم هر وقت اسم "مادر سادات" به زبان می آوردبلافاصله میگفت: "سلام الله علیها." یکبار در زورخانه مرشد بخاطر "ایام فاطمیه(سلام الله علیها)" شروع به خواندن اشعاری در "مصیبت حضرت زهرا (سلام الله علیها)" کرد. ابراهیم همینطور که شنا میرفت باصدای بلند گریه می کرد و آنقدر گریه کرد که مرشد مجبور شد شعرش را تغییر دهد. روزی که از بیمارستان مرخص شد حدود ۸ نفر از رفقایش حضور داشتند ابراهیم گفت وسط اتاق پرده بزنید تا خانم ها نیز بتوانند بیایید می خواهم "روضه حضرت زهرا(سلام الله علیها)" بخوانم. 📕سلام بر ابراهیم جلد۱ خاطرات شهید ابراهیم هادی راوی:حسین جهانبخشی @Shahidhojatrahimi ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
✨✍🏻 ●همیشہ‌میگفٺ: سـربآز آقآ بآیـد سآلم باشہ وبدنۍقوۍ‌دآشٺہ‌بآشہ.. وقٺۍآقـآ ظهورکُنہ،بھٺرین‌ها رو براۍسپآهش انٺخآب میکنہ! |♥️ @Shahidhojatrahimi