eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد کامران
402 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.9هزار ویدیو
7 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمد کامران #حاج_احسان 🔸 تاریخ ولادت :1367/02/09 🔹تاریخ شهادت:1394/10/23 🔴محل شهادت: حلب سوریه 💮مزار شهید: بهشت زهرا (س) تهران قطعه 50 ردیف 115 شماره 18 مدیر کانال : @majid065 ⚠️کپی مطالب تولیدی با ذکر صلوات بلامانع است.
مشاهده در ایتا
دانلود
(7) و (چون جلوگيرى از فتنه جويان بر من فرض است) سوگند بخدا براى ايشان حوضى را پر كنم كه خود آب آنرا بكشم (در كارزار آنها را نابود سازم بطوريكه) بر نگردند سير آب شده و بعد از آن هم در موضع ديگر آب نياشامند (زيرا اين حوض مانند حوضهاى ديگر نيست كه هر كه بآن رسيد سيراب شده بر گردد يا اگر سير آب نشد جاى ديگر آب بدست آرد، بلكه حوضى است كه وارد بر آن غرق شده هلاك و نابود ميشود).   به خدا سوگند آنها (آتش افروزان جنگ جمل) هيچ ايراد (منطقى) بر من نداشتند، و ميان من و خود انصاف را مراعات ننمودند، آنها حقى را مطالبه مى کنند که خود آن را ترک نموده اند! و انتقام خونى را مى خواهند که خود آن را ريخته اند! اگر من در ريختن اين خون (فرضاً) شريک آنها بودم آنان نيز در آن سهمى دارند. و اگر خودشان به تنهايى اين کار را کرده اند، بايد انتقام را از خود بگيرند! و نخستين مرحله عدالت اين است که خودرا محکوم کنند. من بصيرت و بينايى خويش را به همراه دارم (و حقايق کاملاً بر من روشن است). هيچ امرى را بر کسى مشتبه نساخته ام و چيزى نيز بر من مشتبه نشده است. آنان همان گروه سرکش و ستمگرند که (پيامبر از آنها به من خبر داد و فرمود:) فساد و زيان (در جامعه اسلامى) و اشتباه کارى ظلمانى همراه آنهاست ولى مطلب (براى هوشياران) واضح است (به همين دليل) باطل از ريشه کنده شده و زبانش از فتنه انگيزى بريده است. به خدا سوگند! حوض آبى براى آنها فراهم سازم که فقط خودم بتوانم آب آن را بکشم. به يقين آنها از آن سيراب برنمى گردند و پس از آن ديگر آبى نخواهد نوشيد.   پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 5، ص: 513-505 وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ في شأن طلحة والزبير وفي البيعة له. از سخنان امام عليه السلام است كه درباره بيعت طلحه و زبير» بيان فرموده. خطبه در يك نگاه: محورهاى اصلى خطبه عبارتند از: 1- پيمان شكنى «طلحه و زبير» به بهانه شركت على عليه السلام در قتل «عثمان» در حالى كه آنها بودند كه مردم را بر ضدّ «عثمان» تحريك مى كردند. 2- نصيحت آميخته به تهديد نسبت به «طلحه و زبير» تا دست از فتنه انگيزى خود بردارند و به جمهور مسلمين بپيوندند. 3- اشاره به مسأله بيعت، واين كه، من طالب حكومت نبودم، شما مردم بوديد كه به اصرار مرا وادار به پذيرش بيعت كرديد. 4- در پايان امام عليه السلام به «طلحه و زبير» نفرين مى كند همان نفرينى كه سرانجام دامان هر دو را گرفت. دروغگويان بى انصاف! شک نيست که «طلحه» و «زبير» از کسانى بودند که مردم را بر ضدّ «عثمان» تحريک مى کردند و به گفته دوست و دشمن در قتل «عثمان» شريک بودند، همان گونه که «عايشه» نيز مخالفت خودرا با کارهاى او با صراحت بيان مى کرد ولى عجب اين که هنگامى که على (عليه السلام) با بيعت عامّه مردم زمام حکومت را بدست گرفت هم «طلحه» و «زبير» بر ضدّ او برخاستند و هم «عايشه»، و جالب اين که بهانه آنها در اين کار خونخواهى عثمان بود و تاريخ از اين عجايب وفرصت طلبى هاى طالبان زر و زور، فراوان به خاطر دارد. به هر حال امام (عليه السلام) در اين خطبه اشاره به همين مطلب کرده، نخست مى فرمايد : «به خدا سوگند ! آنها (آتش افروزان جنگ جمل) هيچ ايراد (منطقى) بر من نداشتند و ميان من و خود، انصاف را مراعات ننمودند». (وَاللهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَيَّ مَنْکَراً، وَلاَ جَعَلُوا بَيْنِي وَبيْنَهُمْ نِصْفاً(1)). سپس مى افزايد: «آنها حقّى را مطالبه مى کنند که خود آن را ترک نموده اند و انتقام خونى را مى خواهند که خود آن را ريخته اند» (وَإنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقًّا هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ). آن گاه براى توضيح بيشتر به دليل روشنى تکيه کرده مى فرمايد : «اگر من در ريختن اين خون (فرضاً) شريک آنها بودم آنان نيز در آن سهمى دارند، و اگر خودشان به تنهايى اين کار را کرده اند بايد انتقام را از خود بگيرند و نخستين مرحله عدالت اين است که خودرا محکوم کنند». (فَإنْ کُنْتُ شَرِيکَهُمْ فِيهِ، فَإنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَإنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إلاَّ قِبَلَهُمْ. وَإنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ). به يقين امام (عليه السلام) در خون عثمان شريک نبود، هر چند بسيارى از صحابه، عثمان را مستحق چنين امرى مى دانستند ولى امام (عليه السلام) نه تنها در اين کار شرکت نکرد بلکه فرزندان خود امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را براى دفاع از او فرستاد، امّا در برابر بهانه جويى هاى «طلحه» و «زبير» و به اصطلاح خلع صلاح آنان مى فرمايد: احدى نگفته است که من به تنهايى قاتل عثمان بوده ام به فرض که من در اين کار شرکت داشته ام، شما نيز شريک من بوده ايد بنابراين با کدام منطق چيزى را که در آن شريک بوده ايد بر ديگرى عيب مى گيريد و اگر عامل اصلى تنها شما بوده ايد تمام ملامت متوجه شماست و شما بايد قبل از هر کس خودرا محکوم کنيد.
در عالم سياست بازان شيطانى، هميشه معمول است که براى اقدام بر ضدّ رقيبان خود دنبال بهانه عوام پسندى هستند و سعى مى کنند رقيب را به کارى که در نظر توده مردم ناخوشايند است متهم کنند، حتى اگر عامل اصلى آن کار خودشان باشند، در چنين برنامه هايى نه منطق حاکم است نه عدالت و وجدان و شرف، هدف بيرون راندن رقيب است به هر قيمتى که ممکن شود و اين درست همان راهى است که «طلحه» و «زبير» و «عايشه» بعد از بيعت توده مردم با على (عليه السلام) پيمودند و به وسيله آن گروه زيادى را براى جنگ با حضرتش بسيج نمودند، سرانجام خودشان نيز در اين آتش سوختند. به هر حال امام (عليه السلام) بهانه را از دست بهانه جويان گرفته و نقشه آنها را نقش بر آب مى کند تا مردم بدانند آنان عاملان قتل عثمانند که به لباس خون خواهان برآمده اند و هدفشان منافع شخصى خويش است; نه به فکر مردمند و نه به فکر خونخواهى خليفه پيشين. سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن اشاره به حديثى مى کند که از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) درباره پيمان شکنان جمل شنيده بود، مى فرمايد : «من بصيرت و بينايى خويش را به همراه دارم (و حقايق کاملاً بر من روشن است) امرى را بر کسى مشتبه نساخته ام و چيزى نيز بر من مشتبه نشده است، آنان همان گروه سرکش و ستمگرند که (پيامبر (صلى الله عليه وآله) از آنها به من خبر داد و فرمود :) فساد و زيان و اشتباه کارى تيره و تار با آنهاست ولى مطلب (براى هوشياران) واضح است، باطل از ريشه کنده شده و زبانش از فتنه انگيزى بريده است». (إنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي(2) مَا لَبَسْتُ وَلاَ لُبِسَ عَلَيَّ. وَإنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ، وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ; وَإنَّ الاَْمْرَ لَوَاضِحٌ وَقَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ(3)). اين کلام مبارک امام (عليه السلام) اشاره به حديث معروفى است که از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) صادر شده است، آن جا که فرمود : «لاَ تَذْهَبُ اللْيَّالِيَ وَالاَْيّامَ حَتّى تَتَنابَحَ کِلابُ مَاء بِالْعَراقِ يُقَالُ لَها الحَوأَبُ اِمْرَأَةٌ مِنْ نِسَائِي فِي فِئَة بَاغِيَة; شبها و روزها نمى گذرد تا زمانى که سگهاى آبادى معروفى در «عراق» که به آن «حوأب» گفته مى شود در برابر زنى از زنان من که در ميان گروه ستمگرى قرار گرفته، پارس مى کنند»(4). اين همان حادثه معروفى است که «اصحاب جمل» به هنگامى که از «مدينه» به سوى «بصره» مى آمدند وقتى به سرزمين «حوأب» رسيدند سگهاى زيادى در اطراف «عايشه» پارس کردند، او به ياد اين حديث افتاد و بسيار وحشت کرد و فرياد کشيد و گفت : مرا به «مدينه» بازگردانيد. ولى سياست بازان حرفه اى گروهى از مردم محل را بسيج کردند که گواهى دهند اين جا سرزمين «حوأب» نيست(5). «ابن عساکر» در تاريخ «دمشق» و «متقى هندى» در «کنز العمال» اين حديث را نقل کرده اند که پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) خطاب به على (عليه السلام) فرمود : «يَا عَلَيُّ (عليه السلام) سَتُقَاتِلُ الْفِئَةُ البَاغِيَةُ وَاَنْتَ عَلَى الْحَقِّ فَمَنْ لَمْ يَنْصُرْکَ يَومُئِذ فَلَيْسَ مِنّي; اى على گروه ستمگر به جنگ با تو برمى خيزد در حالى که تو بر حق هستى، هر کس تو را يارى ندهد از من نيست»(6). امام (عليه السلام) مى فرمايد: نه من در اين خبر اشتباه کرده ام و نه کسى که آن به من فرموده، يعنى پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله). تعبير به «فِيهَا الْحَمَأُ وَالْحُمَّةُ» با توجه به اين که «حمأ» به معنى لجن و ماده تيره رنگى که در کف استخرها وحوضها مى باشد و«حمّه» به معنى نيش عقرب و مار و يا سمّ آنهاست کنايه اى است از افراد کثيف آلوده و خطرناکى که در ميان فئه يعنى آتش افروزان جنگ جمل بوده است. اين احتمال نيز در تفسير اين دو واژه داده شده که «حمأ» به معنى خويشاوندان نزديک و «حمّه» به معنى همسر است. اشاره به اين که در لشکر جمل کسانى مثل «زبير بن عوام» بود که پسر عمه پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله) بود و «عايشه» که يکى از همسران آن حضرت (صلى الله عليه وآله) بود. «وَالشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ» با توجه به اين که «مغدفه» از مادّه «اغداف» است که در اصل به معنى پوشانيدن آمده اشاره به جنجالى است که آتش افروزان جنگ جمل به عنوان خونخواهى عثمان بر پا کردند و در حالى که دستهاى آنها به خون عثمان آلوده بود، خودرا به عنوان حاميان عثمان معرفى کردند. اين تعبير منافاتى با جمله بعد که مى گويد : مطلب واضح است ندارد، زيرا منظور اين است که حقيقت امر بر افراد عاقل و فهميده پوشيده نيست. چرا که آنها از فتنه انگيزى لشکر جمل و تبليغات دروغين آنها به خوبى آگاه بودند.
سپس در پايان اين بخش از اين خطبه امام (عليه السلام) آنها را به شديدترين وجهى تهديد مى کند مى فرمايد : «به خدا سوگند حوض آبى براى آنها فراهم سازم که فقط خودم بتوانم آب آن را بکشم! به يقين آنها از آن سيراب برنمى گردند، و پس از آن ديگر آبى نخواهند نوشيد» (وَايْمُ اللهِ لاَُفْرِطَنَّ(7) لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ(8)، لاَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ(9)، وَلاَ يَعُبُّونَ(10) بَعْدَهُ فِي حَسْي(11)). همان گونه که در شرح خطبه دهم که از جهات زيادى شباهت به خطبه مورد بحث دارد بيان کرديم، منظور امام (عليه السلام) از اين تعبير آن است که من ميدان جنگ جمل را براى آنها به گردابى خطرناک مملوّ از آب، تبديل مى کنم که راه فرار از آن نداشته باشند و ابتکار عمل را در دست مى گيرم و آتش فتنه را در همان جا خاموش مى کنم آن گونه که در آينده فکر بازگشت به چنان صحنه اى براى آنها پيدا نشود. و آن گونه که تاريخ مى گويد : امام (عليه السلام) به گفتار خود جامه عمل پوشانيد، سردمداران اصلى جنگ جمل کشته شدند و «عايشه» باشرمندگى تمام به «مدينه» بازگشت و فتنه انگيزان رسوا و پراکنده شدند.(12) خطبه ۱۳۷نهج البلاغه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند. صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.» خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند. ✏️ مریم برزویی 🕊🥀 ✨ 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بيعت شما با من كارى نبود كه بتصادف يا بدون انديشه صورت پذيرفته باشد. و كار من با شما يكى نيست. من شما را براى كارهاى خدايى مى خواهم و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد. اى مردم، مرا يارى كنيد، هر چند، خلاف ميلتان باشد، سوگند به خدا، حق ستمديده را از ستمگر مى ستانم و مهار در بينى ستمگر كرده، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگر چه، رفتن به آنجا را ناخوش دارد. خطبه ۱۳۶نهج البلاغه 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
 ترجمه و شرح خطبه 136 نهج البلاغه و من كلام له (علیه السلام) في أمر البيعة: لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً وَ لَيْسَ أَمْرِي وَ أَمْرُكُمْ وَاحِداً، إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِ وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لِأَنْفُسِكُمْ. أَيُّهَا النَّاسُ أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً.     بيعت شما با من كارى نبود كه بتصادف يا بدون انديشه صورت پذيرفته باشد. و كار من با شما يكى نيست. من شما را براى كارهاى خدايى مى خواهم و شما مرا براى منافع خود مى خواهيد. اى مردم، مرا يارى كنيد، هر چند، خلاف ميلتان باشد، سوگند به خدا، حق ستمديده را از ستمگر مى ستانم و مهار در بينى ستمگر كرده، چون شتر مى كشانم تا او را به آبشخور حق برم، اگر چه، رفتن به آنجا را ناخوش دارد.   از سخنان آن حضرت است در باره بيعت خود: بيعت شما با من حادثه ناگهانى نبود، و برنامه من و شما يكى نيست، من شما را براى خدا مى خواهم، و شما مرا براى خود مى خواهيد اى مردم، مرا در راه سركوبى نفس سركش خود يارى كنيد، به خدا قسم داد ستمديده را از ستمكار مى گيرم، و افسار ستمكار را مى كشم تا به آبشخور حق وارد سازم گر چه به آن ميل نداشته باشد.   (آنگاه كه همه با امام بيعت كردند و عبد اللّه بن عمر، سعد بن ابى وقاص، محمّد بن مسلمه، حسّان بن ثابت(1)، و اسامة بن زيد از بيعت سرباز زدند امام عليه السّلام اين سخنرانى را در مدينه در سال 35 هجرى ايراد كرد). بيعت بى همانند: بيعت شما مردم با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و كار من و شما يكسان نيست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهيد. اى مردم براى اصلاح خودتان مرا يارى كنيد. به خدا سوگند كه داد ستمديده را از ظالم ستمگر بستانم، و مهار ستمگر را بگيرم و به آبشخور حق وارد سازم، گر چه تمايل نداشته باشد. ________________________ (1) از شگفتى‏ هاى تاريخ آنكه حسّان بن ثابت اوّلين شاعرى بود كه در روز غدير خم حضور داشت و پس از اعلام و دستور بيعت از طرف رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم با امام على عليه السّلام بيعت كرد و اشعار بسيار جالبى سرود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از او تشكّر كرد و هشدار داد مادام كه با اهل بيت من مى‏ باشى فرشتگان تو را امداد خواهند كرد و اين معجزه رسول خدا بود، زيرا مى‏ دانست روزى از راه هدايت فاصله مى ‏گيرد، حال پس از 25 سال انزواى سياسى امام، كه همه مردم با او بيعت مجدّد كردند، حسّان بن ثابت مخالفت ورزيد.!   بيعت شما با من بى انديشه و تدبير نبود، و كار من و شما يكسان نيست. من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خود مى خواهيد. اى مردم مرا بر كار خود يار باشيد -و فرمانم را پذيرفتار-. به خدا سوگند، كه داد ستمديده را از آن كه بر او ستم كرده بستانم و مهار ستمكار را بگيرم و به ناخواه او تا به آبشخور حق كشانم.   از سخنان آن حضرت عليه السّلام است (براى اصحابش فرمود كه منظورشان از بيعت با آن بزرگوار بدست آوردن رياست و متاع دنيا بود نه ترويج دين مقدّس اسلام): (1) بيعت شما با من بدون فكر و انديشه نبود (بلكه همه اجتماع كرده از روى فكر و انديشه درست اقدام بر اين امر نموديد، پس نبايد هيچيك از شما نقض بيعت كرده يا پشيمان شويد، و اين مانند بيعت با ابى بكر نبود كه بى انديشه انجام داديد و عمر گفت: «إنّ بيعة أبى بكر كانت فلتة، وقى اللّه شرّها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه» يعنى بيعت با ابى بكر بى انديشه انجام گرفت، خدا از شرّ آن نگاه دارد، پس اگر ديگرى بمانند آن باز گردد او را بكشيد) و كار من و شما يكسان نيست (2) (زيرا) من شما را براى خدا (ترويج از قواعد دين) مى خواهم و شما مرا براى (بدست آوردن بهره هاى دنياى) خود مى خواهيد (3) اى مردم مرا بر نفس (امّاره) خودتان يارى كنيد (از هواى نفس پيروى نكرده مطيع و فرمانبردار من باشيد) سوگند بخدا براى گرفتن حقّ ستمديده از ستمگر از روى عدل و انصاف حكم ميكنم و ستمكار را با حلقه بينى او مى كشم (مانند شتر كه در بينيش حلقه كنند و مهارش را بكشند) تا اينكه او را به آب خور حقّ وارد سازم اگر چه بآن بى ميل باشد (ستمگر را ذليل و خوار گردانم تا حقّ ستمديده را از او بستانم).   بيعت شما (مردم) با من بى مطالعه و ناگهانى نبود، و وضع من و شما يکسان نيست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خويشتن، اى مردم! مرا براى اصلاح خودتان يارى دهيد (تا بتوانم عيوب شما را بر طرف سازم) به خدا سوگند! داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ظالم را مى کشم تا او را به آبشخور حق وارد سازم هر چند از اين کار ناخشنود باشد!
کمى قبل از حکومت امام (عليه السلام) صورت گرفت. از سوى ديگر، نشان مى دهد که مهمترين هدف اجتماعى امام (عليه السلام)، گسترش عدالت و گرفتن حقّ ستمديدگان بود واين همان داروى حيات بخشى است که غالباً در کام افراد بى خبر، تلخ است. اين همان چيزى است که از مهمترين اهداف بعثت انبيا، طبق گواهى قرآن مجيد مى باشد آن جا که مى فرمايد : «(لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيَنّاتِ وأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيْزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ); ما رسولان خودرا با دلايل روشن فرستاديم و با آنها کتاب آسمانى و ميزان (شناسايى حق از باطل و قوانين عادلانه) نازل کرديم، تا مردم قيام به عدالت کنند»(5). (6)
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 5، ص: 504-499 وَمِنْ كلام لَهُ عَلَيْهِ السَّلامُ في امر البيعة. از سخنان امام عليه السلام است كه درباره بيعت فرموده. خطبه در يك نگاه: امام عليه السلام در اين خطبه به چند نكته اشاره مى فرمايد: نخست اين كه: بيعت با من يك امر اتفاقى و بدون فكر وانديشه، از سوى مردم نبوده است، وبنابراين كسى حقّ تخلّف از آن را ندارد چون بيعت عام است. ديگر مى فرمايد: من شما را براى به ثمر رساندن اهداف الهى مى خواهم، ولى شما مرا براى تأمين منافع دنيوى خود مى خواهيد. سوّم اين كه: از همه مردم مى خواهد او را براى گرفتن حق مظلومان از ظالمان يارى دهند، وتصميم قاطع خود را بر اين امر بيان مى كند. داد مظلوم را از ظالم مى ستانم: اين سخن ـ يا به تعبير ديگر اين بخش از خطبه را ـ امام (عليه السلام) زمانى بيان فرمود که، چند نفر از صحابه سرشناس پيامبر (صلى الله عليه وآله) از بيعت با او کناره گيرى کرده بودند و امام (عليه السلام) با اين سخن با آنها اتمام حجّت مى کند مى فرمايد : «بيعت شما (توده مردم) با من بى مطالعه و ناگهانى نبود» (لَمْ تَکُنْ بَيْعَتُکُمْ إيَّايَ فَلْتَةً). بلکه هنگامى که مشکلات ناشى از بيعت با خلفاى پيشين مخصوصاً بيعت با خليفه سوّم و پيامدهاى آن را ديديد، همگى تصميم گرفتيد به سراغ من بياييد و طرح نوى در مسأله بيعت ريختيد، بنابراين با پذيرش اکثريّت قاطع مردم، اقليت کوچکى حق ندارد از بيعت سرباز زند و بر خلاف مسلمين گام بردارد. با توجه به اين که «فلته» به معنى کارى است که بى مطالعه و ناگهانى و بدون استحکام صورت گيرد، امام (عليه السلام) مى خواهد، اوّلاً روشن سازد که بيعت با او کاملاً حساب شده و بعد از مشورت مردم و سران قوم با يکديگر صورت گرفت، وثانياً تعريضى است به بيعت «ابو بکر» که در يک محيط کاملاً بسته با موافقت عده اى معدود صورت گرفت تا آن جا که «عمر» در سخن معروفش گفت : «إِنَّ بَيْعَةَ أَبِي بَکْر کَانَتْ فَلْتَةً، وَقَى اللهُ شَرَّها; بيعت با ابو بکر بى مطالعه بود، خداوند مسلمانان را از پيامدهاى بد آن حفظ کرد»(1). و در بعضى از روايات در ذيل همين حديث آمده است : «فَمَنْ عَادَ إلَى مِثْلِها فَاقْتُلُوه; هر کس به سراغ مثل آن برود او را به قتل برسانيد»(2). در پايان اين بحث به هنگام ذکر نکته ها شرح لازم را در اين باره خواهيم داد. به هر حال امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد : «وضع من و شما يکسان نيست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خويشتن !» (وَلَيْسَ أَمْرِي وَأَمْرُکُمْ وَاحِداً. إنِّي أُرِيدُکُمْ للهِ وَأَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لإَنْفُسِکُمْ). اشاره به اين که : من همچون حاکمان دنياپرست که حکومت و اطاعت مردم را براى جاه و جلال و منافع شخصى وعيش ونوش خود مى خواهند نيستم من مى خواهم به وسيله شما آيين خدا را بر پا سازم و حقوق بندگان را ادا کنم، و رضاى او را از اين طريق بدست آورم، ولى شما مرا براى منافع شخصى خود مى خواهيد، براى گرفتن سهم بيشتر از بيت المال، يا رسيدن به پست و مقام، و يا رفاه در زندگى، و با توجه به اختلاف اين دو ديدگاه طبيعى است که مسيرها همچون ابزارهاى کار يکسان نيست. سپس بعد از توبيخ و سرزنش و بيدار ساختن مخاطبين از آنها دعوت مى کند، به اصلاح خويش در سايه برنامه هاى امام (عليه السلام) بپردازند مى فرمايد: «اى مردم ! مرا براى اصلاح خودتان يارى دهيد» (أيُّهَا النَّاسُ، أَعِينُوني عَلَى أَنْفُسِکُمْ). اشاره به اين که : مکتب تربيتى من براى اصلاح همه شما آماده است، از شما مى خواهم، با پذيرش نصايح من، ـ که برگرفته از منبع وحى، قرآن مجيد و تعليمان پيامبر (صلى الله عليه وآله) است ـ در آن شرکت جوييد و با من همکارى کنيد، چرا که اگر جوششى از درون شما نباشد هيچ برنامه اى مفيد نخواهد افتاد. و در پايان، به نکته بسيار مهمى اشاره کرده و اراده و تصميم قاطع خود را نسبت به آن روشن مى سازد و آن «بسط عدالت» در سراسر کشور اسلامى و مبارزه با ظالمان بيدادگر است مى فرمايد: «به خدا سوگند داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ظالم را مى کشم تا او را به آبشخور حق وارد سازم هر چند از اين کار ناخشنود باشد !» (وَايْمُ اللهِ لاَُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ، وَ لاََقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ(3)، حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ(4) الْحَقِّ وَإنْ کَانَ کَارِهاً). اين تشبيه زيبا که ظالمان را به شتر جموشى همانند مى سازد که، حتى از نوشيدن آب خوددارى مى کند، وصاحبش مى خواهد او را به زور، وارد آبشخورگاه کرده و سيراب نمايد، نشان مى دهد که هدف از مبارزه با ظالمان، تنها گرفتن حقّ مظلومان نيست، بلکه اين کار به نفع خود آنها نيز مى باشد; زيرا هنگامى که ظلم از حد گذشت، شورش و عصيان عمومى همچون آتشى زبانه مى کشد، و تر و خشک را مى سوزاند و اوّلين طعمه اين آتش، ظالمان خواهند بود، همان چيزى که در عصر «عثمان» و