اول ماه سپردم گره ها را بہ حسین
نفس سینہ زن ڪرب و بلا را بہ حسین
جور عشاق ڪشیدن هنر معشوق اسٺ
درد دادن بہ ما و دوا را بہ حسین
🌴🇮🇷🌴
@shahidkamran
#امالمومنین_صدیقهکبری💚
برکت زندگی از گفتن یک یازهراست
بیمه عمر شدم ، مادر سادات سلام...
@shahidkamran
#الدخیل_یا_امالبنین
ای مادر چـار آفتاب ادرڪـنـے
زهرای سرای بوتراب ادرڪـنـے
ما دست به دامان توئیم ای بانـو
یا فاطمۂ بنـے ڪلاب ادرڪـنـے
@shahidkamran
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻در حالی که شب گذشته ایران در آرامش کامل بود ، ساختمان اداری که دیشب وحوش داعشی در بندر استراتژیک چابهار آتش زدند،محل همکاری تجاری ایران با چین،روسیه،هند و اجرای طرحهای ضدتحریم بوده.قطعا انتخاب این ساختمان اتفاقی نبوده ...
خون اون بنده خدا بهانه است اینا دنبال هدفهای مهمتری هستن
۷ مهر ۱۳۶۰ سالروز شهادت جمعی از فرماندهان
شادی روح مطهرشان #صلوات
#ستارخان در خاطراتش می گوید:
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، #خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
#یاعباس
وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد
چون که مدح تو فقط کار برادر باشد
عاشق آن است که آیینه دلبر باشد
یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد
🍁ویژه هفته دفاع مقدس
پایان ندارد قصه ققنوس ها در جنگ
از زخم های پرپر طاووس ها در جنگ
تشکیل شد گرداب اقیانوس ها در جنگ
اصحاب کهف جبهه کاری کرد کارستان
بیدارتر شد عصر دقیانوس ها در جنگ
تا آفت بعثی به جان باغ ما افتاد
گیلاس های شهر ما از شاخه افتادند
من زندگی کردم ولی با ترس بمباران
زخمی شدم با ترکش کابوس ها در جنگ
لالایی شب های ما آژیرها بودند
وقتی که خونها بر در و دیوار می پاشید
ما با هدفهای بزرگی زندگی کردیم
در زیر نور کوچک فانوس ها در جنگ !
من داغ بودم داغ بودم داغ بودم داغ
از خاطرات بچگی چیزی نفهمیدم
بازی، عروسک، حوض ماهی، ظهر تابستان...
تنها برایم مانده این افسوس ها در جنگ
با نخل های سربریده توی خرمشهر
با بوی تند خردل و بی تابی سردشت!
با دستهای بسته غواص ها در رود!
از سکه پر شد کیسه ی جاسوس ها در جنگ
من لمس کردم ایستادنهای مردم را
وقتی که یک عده به فکر عافیت بودند
فرق میان مرد با نامرد روشن شد
وقتی طنین انداز شد ناقوس ها در جنگ !
با عشق رهبر خم به ابرو هم نیاوردیم
با این تحمل ها دفاع ما مقدس شد
داغ جوان دیدند مادرها و خندیدند!
کم نیست از این درس ها...قاموس ها در جنگ
ما با وضو از روی میدان های مین رفتیم
ما مثل زینب غیر زیبایی نمی دیدیم
سر باختن شد کمترین کار شهیدان تا
چادر نیوفتد از سر ناموس ها در جنگ!!
ما نخل های سوخته در زیر خاکستر
هرگز نمی میریم و جان داریم و جان داریم
آتش ببارد یا نبارد ما همین هستیم
پایان ندارد قصه ققنوس ها در جنگ
شاعر طلبه نجمه پورملکی گیلان🌺