eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد کامران
399 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
6.9هزار ویدیو
7 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمد کامران #حاج_احسان 🔸 تاریخ ولادت :1367/02/09 🔹تاریخ شهادت:1394/10/23 🔴محل شهادت: حلب سوریه 💮مزار شهید: بهشت زهرا (س) تهران قطعه 50 ردیف 115 شماره 18 مدیر کانال : @majid065 ⚠️کپی مطالب تولیدی با ذکر صلوات بلامانع است.
مشاهده در ایتا
دانلود
●همیشه روی لبش لبخند بود نه از این بابت که مشکلی ندارد من خبر داشتم که او با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم می کرد... ○اما هادی مصداق واقعی همان حدیثی بود که می فرماید: مومن شادی هایش در چهره‌‌اش وحزن و اندوهش در درونش می باشد. ●اولین چیزی که از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهره‌ای بـود کـه با لبـخند آراسـته شده بـود و رفـاقت با او هیچ کـس را خسته نمی کرد. 📎بہ دلـمـ لڪ زده با خنـده ے تو جـاݩ بدهمـ طـرح لبـخند تـو پایاݩ پریشانـے هاست 🌷
علی‌اکـبرهای خامنه‌ای روز جوان به جوانان معتقد و غیور و انقلابی مبارک و فرخنده باد / خدا به حق حضرت علی اکبر کسانی که در به انحراف کشاندن جوانان ما دخیل هستند را هدایت و الا از سر راه جوانان بردارد و جوانان ما را از دام‌های شیطان خبیث نجات دهد. ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان ها و حکایت‌های شهدا تروریستی کرمان ادامه داره جایی خوندم اسم شهید به خاطر ندارم مادر بزرگ شهید می‌گفت وقتی نوه من پارسال میره راهیان نور پسرک با سن کمی که داشت می‌گفت وقتی برگشت از راهیان نور دیدم یک پلاستیک خاک همراهش بود گفتم عزیز این خاکها چیه با خودت آوردی گفت مادربزرگ این خاک بهشته سوغاتی آوردن بهش میگه عزیز شوخی میکنی با منه پیرزن میگه عزیز این خاکیه که خون چه انسان‌هایی ریخته شد تا من و شما در آرامش باشیم گفت عزیز این خاکها تبرکه هر کس خواست بهش بده یا اگر کسی خدا نکرده از دنیا رفت که میشناسی داخل قبر بریز اگر منم یک زمانی شهید شدم عزیز تو قبر منم بریز عزیز بهش میگه این چه حرفیه عزیز دلم حالا امسال به آرزوی دیرینه ات رسیدی پسرک نازنین همون خاکهای شلمچه فکه کمیل به گفته مادربزرگ شهیدداخل قبر ریختن رفتی مزار سردار چه گفتی عزیز گریه میکرد اشک میریخت
داستانهای حکایت‌های شهدا تروریستی کرمان ادامه داره یکی از شهدای افعانستان در این حادثه خواهر کوچک شهید نقل میکرد از برادرش که در این مسیر گل نرگس میفروخت یک شب که برادر میاد خونه خواهر کوچکتر میره دم در بدرقه اش بهش میگه داداش امروز چقدر گل فروختی داداش میگه امروز همه گلهای نرگس فروختم به زائران حاج قاسم دخترک خوشحال شد گفت داداش چطور همه فروختی تا حالا سابقه نداشته وقتی حساب کتاب کرد گفت داداش خیلی کمه پولت خیلی گل نرگس بود خودت گرون خریدی چطور شده این قدر پول فروش گلهای نرگس کمه نگاه میکنه به خواهر میگه امسال تصمیم گرفتم گلهای نرگسمو زیر قیمت بفروشم به زائران حاج قاسم چون نمیخواستم کسی دست خالی پیش سردار بره ممکن بود این گلهای نرگس ببرن برای مزار سردار میخواستم حاجی خوشحال بشه فردا روز حادثه پسرک گل فروش در همون مسیر به شهادت میرسه بله ببینید نیت پاک هر کدام از این شهدا پس شهادت اتفاقی نیست شهادت مهر امضا قبولی حضرت زهرا ص باید باشه خدایا به ما هم توفیق بده بتونیم راه درست انتخاب کنیم