📜📜📜🌿🌹﷽🌹🌿📜📜📜
📜نامه به معاويه در سال ٣٦ هجری
1⃣ افشای دشمنی های قريش و استقامت پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)
♦️خويشاوندان ما از قريش می خواستند پيامبرمان (صلی الله علیه و آله وسلم) را بكشند، و ريشه ما را بركنند، و در اين راه انديشه ها از سرگذراندند، و هر چه خواستند نسبت به ما انجام دادند، و زندگی خوش را از ما سلب كردند، و با ترس و وحشت به هم آميختند، و ما را به پيمودن كوه های صعب العبور مجبور كردند، و برای ما آتش جنگ افروختند، اما خدا خواست كه ما پاسدار دين او باشيم، و شر آنان را از حريم دين باز داريم، مومن ما در اين راه خواستار پاداش بود، و كافر ما از خويشاوندان خود دفاع می كرد، ديگر افراد قريش كه ايمان می آوردند و از تبار ما نبودند، يا به وسيله هم پيمانهايشان و يا با نيروی قوم و قبيله شان حمايت شده و در امان بودند، هرگاه آتش جنگ زبانه می كشيد، و دشمنان هجوم می آوردند پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) اهل بيت خود را پيش می فرستاد تا به وسيله آنها، اصحابش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ فرمايد، چنانكه عبيده بن حارث در جنگ بدر، و حمزه در احد، و جعفر در موته، شهيد گرديدند. كسانی هم بودند كه اگر می خواستم نامشان را می آوردم، آنان كه دوست داشتند چون شهيدان اسلام، شهيد گردند، اما مقدر چنين بود كه زنده بمانند، و مرگشان به تاخير افتاد، شگفتا از روزگار! كه مرا همسنگ كسی قرار داده كه چون من پيش قدم نبوده، و مانند من سابقه در اسلام و هجرت نداشته است، كسی را سراغ ندارم چنين ادعایی كند، مگر ادعاكننده ای كه نه من او را می شناسم و نه فكر می كنم خدا، او را بشناسد، در هر حال خدا را سپاسگزارم.
2⃣ افشای ادعای دروغين معاويه در خونخواهی عثمان
♦️اينكه از من خواستی تا قاتلان عثمان را به تو واگذارم، پيرامون آن فكر كردم و ديدم كه توان سپردن آنها را به تو يا غير تو ندارم، سوگند بجان خودم! اگر دست از گمراهی و تفرقه برنداری، به زودی آنها را خواهی يافت كه تو را می جويند، بی آنكه تو را فرصت دهند تا در خشكی و دريا و كوه و صحرا زحمت پيدا كردنشان را بر خود هموار كنی. و اگر در جستجوی آنان برآیی بدان كه شادمان نخواهی شد، و زيارتشان تو را خوشحال نخواهد كرد، و درود بر اهل آن.
📜 #نهج_البلاغه ، #نامه9
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
نوحه :۰۰۰۰۰
حضرت_رقیه(سلام الله علیها)
___
برخیزای رقیه آرام جان زینب
کزداغ تو روان شداشک روان زینب
برخیز تادوباره اشک ازرخت بگیرم
ای کاش درخرابه مانند تو بمیرم
رقیه جان رقیه (۲)
آرام جان عمه آرام خفته ای تو
راز شهادتت را با من نگفته ای تو
دیگر چرا نیاید ای نازنین صدایت
برخیز تا ببوسم من جای زخم پایت
رقیه جان رقیه (۲)
بامن زدرد گوشت دیشب دوباره گفتی
من گریه کردم وتو ازگوش پاره گفتی
تا ازنفس فتادی منهم زپا فتادم
برچهرۀ کبودت با اشک بوسه دادم
رقیه جان رقیه (۲)
غساله کوکه شوید این نازنین بدن را
دربرگ گل بپیچیداین یاس ویاسمن را
ای همرهان خسته با اشک غم بیائید
باچادر سیاهش اورا کفن نمائید
رقیه جان رقیه (۲)
برخاک غم رخش راآهسته ترگذارید
ازدرد روی نیلی مگرخبرندارید
آهسته خاک ریزید برپیکرش شبانه
آزرده است جسمش ازضرب تازیانه
رقیه جان رقیه (۲)