eitaa logo
شهید مدافع حرم محمد کامران
377 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
6.9هزار ویدیو
7 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمد کامران #حاج_احسان 🔸 تاریخ ولادت :1367/02/09 🔹تاریخ شهادت:1394/10/23 🔴محل شهادت: حلب سوریه 💮مزار شهید: بهشت زهرا (س) تهران قطعه 50 ردیف 115 شماره 18 مدیر کانال : @majid065 ⚠️کپی مطالب تولیدی با ذکر صلوات بلامانع است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📸 علی نصیریان بازیگر مردمی : 🔺اگر یک فرزند جاهل حرمت پدر را بشکند کل خانواده آسیب می بیند این مُلک پدر دارد حفظ حرمت رهبری از نان شب واجب تر است
🔴 دست مریزاد علی آقا ، خدا پشت و پناهت. یک اصل مهم: ▫️یکی از شؤون عاقبت بخيری ، نسبت شما با جمهوری اسلامی است. حاج قاسم سلیمانی علی جان.. عصر، عصر نمک به حرامهاست.. هر که نان حرام از سر سفره انقلاب برداشته، حروم شده نانت حلال بوده که پشت انقلاب ایستادی.. عاقبتت بخیر
الهی خط آخر زندگیتون خدا بنویسه لبخند امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف و شهادتنامتونو امضاء کنند 🤲
شهید مدافع حرم محمد کامران
احمد حافظه قوی داشت. و استعدادش در درس ریاضی عالی بود و همیشه نمره بیست می گرفت. احمد خیلی وقت ها بدون اینکه ماشین حساب دست بگیرد اعداد و ارقام بزرگ را خودش جمع و تفریق می کرد. یک مرتبه به مرخصی که آمده بود تعریف می کرد. من دم در دژبانی پادگان که نگهبانی می دهم هر ماشینی که می آید تا یک نگاه به کیلومتر ماشین می اندازم می توانم سریع محاسبه کنم که این ماشین چند کیلومتر راه رفته و چقدر بنزین مصرف کرده است. و می گفت: ما در پادگان با بچه ها خیلی رفیق هستیم و یکی از بچه ها حافظ قرآن است و هر شب برای ما کلاس حفظ قرآن می گذارد و ما هر شب یک صفحه قرآن را حفظ می کنیم و الان بعد از دو سال دیگر نزدیک است که حافظ کل قرآن شویم. احمد می گفت: ما چون لب مرز هستیم خیلی اشرار و قاچاقچی ها می آیند و مردم آن منطقه را اذیت می کنند و گاهی مجبور می شویم که جلوی اشرار بایستیم و بجنگیم. گاهی اشرار می آیند و مردم آن منطقه را گروگان می گیرند و بعد می خواهند باج بگیریند و ما هر شب باید چند تا از این اشرار را دستگیر کنیم تا امنیت به شهرهای مرزی برگردد. گاهی که درگیری بالا می گیرد سپاه هم می آید کنار ما و به ما کمک‌ می کند. یک شب تو درگیریها یک پسر بچه نوجوان افغانی هم آمده بود و با ما می جنگید. بعد هم که در درگیری کشته شد جنازه اش را بلند کردند و داخل یک ماشین گذاشتند که ببرند به من گفتند سوار موتورش شوم و همراه ماشین بروم و تحویل بدهم. در بین راه خیلی ناراحت بودم که چطور دشمن روی افکار این بچه ها کار می کند که مجبورشان کند بیایند رو در روی ما قرار بگیرند و یک شهر را به آشوب بکشانند و آنجا خیلی دلم سوخت که این نوجوان کم سن و سال عمری نکرده بود و آمد در راه خلاف جان خودش را مفت بخاطر طمع یک عده از خدا بی خبر از دست داده است.