📜📜📜🌿🌹 ﷽🌹🌿📜📜📜
📜نامه به منذر بن جارودی عبدی، که در فرمانداری خود، خیانتی مرتکب شده بود.
🔹سرزنش از خيانت اقتصادی
♦️پس از ياد خدا و درود! همانا، شايستگی پدرت مرا نسبت به تو خوشبين، و گمان كردم همانند پدرت می باشی، و راه او را ميروی. ناگهان به من خبر دادند، كه در هواپرستی چيزی فرو گذار نكرده، و توشه ای برای آخرت خود باقی نگذاشته ای، دنيای خود را با تباه كردن آخرت آبادان می كنی، و برای پيوستن با خويشاوندانت از دين خدا بريده ای، اگر آنچه به من گزارش رسيده، درست باشد شتر خانه ات، و بند كفش تو از تو باارزش تر است، و كسی كه همانند تو باشد، نه لياقت پاسداری از مرزهای كشور را دارد، و نه می تواند كاری را به انجام رساند، يا ارزش او بالا رود، يا شريك در امانت باشد. يا از خيانتی دور ماند پس چون اين نامه به دست تو رسد، نزد من بيا. ان شاء الله.
📜 #نهج_البلاغه، #نامه71
📜🌹🕊
📜🌿🌹
📜📜📜📜
#مقام_والای_شهدا
#راوی_جانباز_گرامی
#رضا_کامران
در عالم خواب مرحوم حاج حسن پدر شهید والامقام محمدخدامی را دیدم. هر دو در یک مکانی بودیم و من به نزد حاج حسن رفتم و سوال کردم: حاج حسن مادر مرحومم و پدرم که تازه از دنیا رفته است را در این دنیایی که هستی می بینید؟ گفت: بله؛ من و خانمم و پدر و مادر شما و عمه همگی اینجا پیش هم هستیم. بعد کمی مکث کردم و پرسیدم: محمد کجاست؟ گفت: محمد پسر خودم را می گویی یا محمد نوه ام را می گویی؟ گفتم: محمد پسر خودت را می گویم؛ گفت: محمد ما هر به پانزده روز به اینجا می آید و با ما دیدار می کند. ولی چون خیلی درجه و مقامشان بالاست نمی تواند زیاد به اینجا بیاید و مثل آدمی که ماموریت دارد فقط هر به دو هفته می آید و با ما دیدار می کند و می رود.
خداوندا، ای عزیز! من سالها است از كاروانی بهجا ماندهام و پیوسته كسانی را بهسوی آن روانه میكنم، اما خود جا ماندهام، اما تو خود میدانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم بلكه در قلبم و در چشمم، با اشك و آه یاد شدند.
بخشی از وصیّتنامه
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
😍دعوتید به جشن عروسی❤️
برادر#شهید_روح_الله_عجمیان
و
خواهر#شهید_سلمان_امیر_احمدی
💐همزمان با میلاد حضرت زهرا(س)
🌟زمان:چهارشنبه۲۱دی ماه ساعت۱۵
🌟مکان:مترو بهارستان،نرسیده به سرچشمه ،کوچه شهید صیرفی پور،مجموعه سرچشمه
📌با حضور خواهر#شهید_ابراهیم_هادی
مادر#شهید_اصغر_پاشاپور❤️
📌با حضورجانباز مدافع حرم
#امیر_حسین_حاجی_نصیری
#ازدواج_شهدایی
#دختران_انقلاب
-وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ-
هفت سال ،دقیقا هفت سال از روز پر کشیدنت میگذرد
بار دیگر سالگرد شهادتت از راه رسید و
یادت مرا دلتنگ میکند...
اصلا مگر میشود دلتنگ تو نشد:)
همه ی دلتنگیها و اشکهایم فدای تک تک آجرهای حرم عمه زینب علیهاالسلام....
من هرروز خاطرات باهم بودنمان را مرور میکنم که مبادا از خاطرات تو دور شوم
مرد آسمانی من
یاد داری سر سفره عقد
از من خواستی تا برایت دعای شهادت کنم...!!
آخر چگونه می توانستم برای کسی که دل به او بسته بودم تا یک عمر در کنار هم زندگی کنیم آرزوی شهادت کنم...!!
ولی برق نگاهت که پر از شوق شهادت بود مرا وادار به دعا کرد...
من آن روز برای تو که بهترینم بودی دعا کردم تا به آرزویت برسی...
و اکنون که تو به آرزوی شیرین خود رسیدی نوبت آن است که تو مرا دعا کنی که عاقبت من نیز در شهادت رقم بخورد