ایتا - 🌹شہیدمحمدحسیـن‌محمدخانے🌹

می رفتم توی میوه فروشی پنج کیلو پرتقال میقاپیدم

1 مشاهده15:58

میرفتم کافی نت دوربین هندی کم دودره می کردم.

توی ساندویجی پول نمی دادم می اومدم بیرون.

1 مشاهده15:58

خلاصه به چیزی رحم نمی کردم

154 مشاهده16:00

خدا از سر تقصیراتمان بگذرد....🍂

152 مشاهده16:00

این چیزها رو به کسی نگفتم

149 مشاهده16:01

چن درست نیست آدم گناهانش رو بریزه روی دایره...🍂

278 مشاهده16:01

توی تهران جلوی چشم پدرم راحت نبودم

141 مشاهده16:02

اما وقی دانشگاه یزد قبول شدم و رفتم یزد دست کسی بهم نمیرسید هر کاری میخواستم میکردم

135 مشاهده16:03

یزد که بودم به گوسم خورد یه هیئت دانشجویی هست که همه با هم میرن عزاداری🏴

126 مشاهده16:04

ویرم گرفت به هوای شام خوردن برم هیئت علمدار✨

120 مشاهده16:05

توی خابگاه که باشی فقط دوس داری یه جا بری که غذا بدن و شکممون رو پر کنیم😅

124 مشاهده16:06

شامشون معمولی بود ولی برا ما با ارزش بود😅

126 مشاهده16:07