@Maddahionlinمداحی آنلاین - خبر چه سنگینه - نریمانی.mp3
زمان:
حجم:
5.57M
▪️خبر چه سنگینه
▪️خبر پر از درده😭😭
#سید_رضا_نریمانی🎙
༺◍⃟🕊჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
3.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سال از زندگیمون گذشته بود؛ یه روز اومد خونه و شناسنامشو بهم نشون داد و گفت: من دیگه "زارع الوانی" نیستم. از این به بعد فقط #الوانی"ام!
آقارضا برای تغییر فامیلیش دلایلی داشت و نمیخواست نه خودش، نه فرزندش دیگه نام "زارع" جزئی از نام خانوادگیشون باشه...!
اگرچه هنوزم بعضی تعصبا هست که علیرغم میل خود شهید اون رو تکرار میکنن!!
بگذریم... اون لحظه بود که به تعبیر خوابم پی بردم: "یعنی همون که شاهزاده حسین علیه السلام بهم فرمود: بده یه "الف" توی شناسنامه ات بنویسن..."
اون مدت همش با خودم میگفتم این خواب خیلی راست نیست؛ چون نه اول اسم آقارضا و نه اول فامیلیش با الف شروع نمیشه...!!
اما انگار قرار بود خوابم کم کم مثل نقاشی که به مرور واضحتر میشه، تعبیر بشه؛ تا اینکه با شهادتش خوابم کاملا تعبیر شد؛
"یعنی همون ندایی که از بالای گنبد اومد و فرمود "این الف کم رنگه، میاد و میره..."!
...عجیبتر از همه اینها، این بود که من هرگز برای کسی این قسمت از خوابم رو نگفته بودم؛ چون حتی از گفتنش هم که همون 🥀پیغام جدایی🥀 بود، میترسیدم...💔😭
#شهیدمحمدرضاالوانی🕊
#همسرانههایشهدا🥀
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
خوشا به حال آن هایی که شناسنامه هایشان به #مُهر_شهادت، زینت داده می شود...🕊
✍مجنون اگرچه چندیست
دست از جنون کشیده
اما به او بگویید:
«لیلا ادامه دارد...»🕊
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
🥀بوی پیراهن خونین گلی می آید🥀😭 هشتمین سالگرد شهید مدافع حرم شهید محمدرضا الوانی و یادواره ۷۲ شهید
چند ساعت تا مراسم
#شهیدمحمدرضاالوانی ...🥺🥲🕊️💔
خداقوت به دوستداران شهید
#ارسالیاعضا
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
✳️✳️ بسم رب الشهدا ✳️✳️ به مناسبت فرارسیدن سالروز شهادت #شهیدمحمدرضاالوانی (۷مهر) 🟢عکس نوشته📸🖼️
•🌿•در دفتر خاطرات ما بنویسید..
هر چه داریم از شهیدان داریم💫
#شهیدانه
#شهیدمحمدرضاالوانی
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست
این عشق، این جنون، همه ی آبروی ماست🏴💔🏴
💞یاد باد آن روزگاران، یاد باد...😭
هفته #دفاع_مقدس گرامی باد
#شهیدمحمدرضاالوانی🕊
#بهمناسبتهشتمینسالگردعروج
#همسرانههایشهدا🥀
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
عشقی است در میان دل ما که کیمیاست این عشق، این جنون، همه ی آبروی ماست🏴💔🏴 💞یاد باد آن روزگاران، یاد
#مدافعان_حرم🕊
خوشبَخٺے
یعنے روے،
صَفحہ شناسنامَٺ
مُہࢪِ شَہادَٺ بِزَنَن
و #خوشبختی برای ما #همسران_شهدا
یعنی اسم یه شهید توی شناسنامه ات بدرخشه💫💌💫
همسرت در دنیا باشه و شفیعت در آخرت
ان شاالله...💔
#شهیدمحمدرضاالوانی 🕊
#همسرانههایشهدا 🥀
#هشتمینسالگردفراق🏴
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
17.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀🌿▪️🥀🌿▪️🥀
#با صدای غلام کویتی پور
گفتم کجا گفتا به خون
گفتم چه وقت گفتا کنون ♬♫
گفتم چه وقت گفتا کنون ♬♫
گفتم سبب گفتا جنون
گفتم مرو خندید و رفت ♬♫
گفتم سبب گفتا جنون ♬♫
گفتم مرو خندید و رفت
گفتم که بود گفتا که یار ♬♫
گفتم چه گفت گفتا قرار ♬♫
گفتم چه گفت گفتا قرار
گفتم چه زد گفتا شرار ♬♫
گفتم بمان نشنید و رفت ♬♫
گفتم چه زد گفتا شرار
گفتم بمان نشنید و رفت ♬♫
آندم بریدم از زندگی دل ♬♫
🥀💔🥀
به مناسبت هشتمین سالگرد عروج
#شهیدمحمدرضاالوانی 🕊
#همسرانههایشهدا 🥀
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی👇
https://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani
کانال رسمی شهید محمدرضا الوانی🇮🇷
یک سال از زندگیمون گذشته بود؛ یه روز اومد خونه و شناسنامشو بهم نشون داد و گفت: من دیگه "زارع الوانی
۷ ماهی بود که به خواستگاریم آمده بود و پدرم به دلایلی از جمله زندگی در غربت یعنی تهران، با این ازدواج مخالف بود.
آقارضا خیلی جدی، واسطه ها را میفرستاد تا نظر او را جلب کند. تا اینکه شب ازدواج حضرت زهرا و حضرت علی(علیهما السلام) خواب عجیبی دیدم...
داخل صحن مطهر شاهزاده حسین(ع) که عموی امام زمان و برادر بلافصل امام حسن عسگری(ع) هستند، ایستاده بودم و قرآنی در دستم بود که میخواستم همان سوره ای که دوستم در حال تلاوتش بود را بخوانم؛ همان زمان برگه ایی از قرآنم روی زمین افتاد، داشتم تلاش می کردم که آن برگه را سر جایش بگذارم که
ناگاه جناب شاهزاده حسین(ع) با قامتی ابالفضلی، عمامه و عبای مشکی به دوش وارد حرم شدند.
به من امر کرد که قرآن را به ایشان بدهم؛ بلفاصله برگ قرآن را سر جایش گذاشت و از من پرسیدند که آیا میخواهی برایت استخاره ای بگیرم؟
بعد از جواب من، ایشان قرآن را باز کرد و فرمود حاجتت برآورده میشود. اما باید به اینجا بیایی و بدهی سیدِشاهزاده حسین یک الف در شناسنامه ات بنویسد!
این را گفت و از حرم خارج شد.
با عجله دنبال حضرت داخل حیاط دویدم؛ پرسیدم از امام جماعت اینجا بخواهم که"الف"را در شناسنامه ام بنویسد؟!
حضرت در حالیکه به نزدیک درب حیاط رسیده بود، دست راستش را بالا گرفت و به نشانه تاکید تکان داد و فرمود: نه،نه! فقط سید شاهزاده حسین!
به داخل حرم بازگشتم؛ صدایی از بالای گنبد آمد: "این الف کمرنگ است، می آید و میرود!! آن را با رنگ آبی(گمانم فرمودند: فیروزه ایی) بنویس!
در خواب مانند بیداری کاملا منظور حضرت و صدای بالای گنبد را فهمیده بودم؛ ولی با خود میگفتم نام همسر را که با رنگ آبی نمی نویسند!
همچنین منظور از اینکه این الف می آید و میرود را هم فهمیده بودم، اما نه با شهادت همسرم!
از خواب بیدار شده بودم؛ از طرفی خوشحال بودم که تکلیفم را اهل بیت(ع) مشخص کرده اند، از طرفی هم ناراحت که چرا فرمودند این #الف_کمرنگ است و خواهد رفت...!!
آقارضا واسطه هایشان را مدام میفرستاد تا اینکه پدرم خیلی غیر منتظره به این امر راضی شد!
آقارضا بعد از آن پشت سر هم برای تدارک و برنامه ریزی عروسی به خانه ما می آمد.
وقتیکه قرار به عقد شد، فقط نیمه اول خوابم را برایش تعریف کردم و از او خواستم که مراسم عقد طبق فرمایش حضرت، در همان جا برگذار شود. او هم با خوشحالی گفت چی بهتر از این؟!
با هیئت امنای حرم هماهنگ کردیم و قرارشد همان جا، بدون هیچ تشریفاتی عقد کنیم...
نیمه دوم خوابم را تا قبل از شهادتش به کسی نگفته بودم؛ راستش نمیخواستم رفتنش را اینقدر زود باور کنم! اما همیشه احساس غریبی داشتم!
عاشقی دردسری بود، نمی دانستیم
حاصلش خون جگری بود، نمی دانستیم
پر گرفتیم ولی باز به دام افتادیم
شرط بی بال و پری بود، نمی دانستیم
آسمان از تو خبر داشت ولی...
سهم ما بی خبری بود، نمی دانستیم
#راویهمسرشهید
#شهیدمحمدرضاالوانی
http://eitaa.com/shahidmohammadrezaalvani