eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
363 دنبال‌کننده
23.6هزار عکس
17.6هزار ویدیو
210 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼★┅┄┅✶🌼✶┄┅★🌼 ای ماه ترین ماه ترین ماه ترین ماه ای از دلم آگاه و ای حضرت دلخواه تحقیق نمودیم که اکسیر بقا چیست از عرش یکی گفت علیًّ ولی الله #جانم_علی 🌼★┅┄┅✶🌼✶┄┅★🌼
🍃🌸▂▂🍃🌸🍃▂▂🌸🍃 : اگر کسی این دو جمله ی «إیاک نعبد و إیاک نستعین» را با جانش بگوید، اگر روی آب یا هوا راه برود ، نباید تعجّب کرد! 🍃🌸▂▂🍃🌸🍃▂▂🌸🍃
🚨 #خبرفوری 🕊از شام بلا شهید آوردند 💠 #دعوتید 💐مراسم وداع با پیکر مطهر شهید مدافع حرم #شاهرخ_دایی_پور ✅امروز(یکشنبه) همزمان با نماز ظهر در معراج شهدا آدرس: تهران ضلع جنوب پارک شهر، انتهای خیابان بهشت ، کوچه معراج 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
💠اولین تصویر از شهید مدافع حرم در 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
ماداغـدارِقبـورخراب مدینـه ‌ایـم چشـم انتظارمنتقـم آل حیـــدریـم روزی رسدزسینه غم آزادمی‌کنیم همـراه منتقـم,حـرم آبـادمی‌ڪنیم @shahid_javad_allahkaram
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
تولد :۵ مرداد ۱۳۳۸_تبریز شهادت:۲۵ اسفند ۱۳۶۳ 🍀🌹🍀🌹🍀 🍃کـــــرامات شهـــــدا🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔹زمزمه عـــــاشقانه🔹 قبل از شروع مراسم عقد، علي آقا رو به من كرد و گفت: شنيده ام كه عروس در مراسم عقد هرچه از خداوند بزرگ بخواهد، اجابتش حتمي است. نگاهش كردم و گفتم: چه آرزويي داري؟ در حالي كه چشمان مهربانش را به زمين دوخته بود، گفت: اگر علاقه اي به من داريد و اگر به خوشبختي من مي انديشيد، لطف كنيد و از خدا برايم شهادت🕊 را بخواهيد. از اين جمله ي علي تنم لرزيد. چنين آرزويي براي يك عروس، در استثنايي ترين روز زندگي، بي نهايت سخت بود. سعي كردم طفره بروم، اما علي قسم داد در اين روز اين دعا را در حقش كرده باشم. به ناچار قبول كردم... هنگام جاري شدن خطبه ي عقد از خداوند بزرگ، هم براي خودم و هم براي علي طلب شهادت كردم و بلافاصله با چشماني پر از اشك نگاهم را به صورت علي دوختم. آثار خوشحالي در چهره اش آشكار بود. از نگاهم فهميده بود كه خواسته اش را بجاي آوردم. مراسم ازدواج ما، در محضر شهيد آيت الله مدني با حضور تعدادي از برادران پاسدار برگزار شد و نمي دانم اين چه رازيست كه همه ي پاسداران اين مراسم، داماد مجلس و آيت الله مدني، همگي به فيض شهادت🕊 نايل آمدند! راوي : همسر شهيد 🕊علي تجلائي❤️ 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
1_14473998.mp3
زمان: حجم: 8.88M
9⃣قسمت نهم 🕊خداحافظ سالار 💟خاطرات پروانه چراغ نوروزی، همسر سردار شهید مدافع حرم گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
🍃خاطـــــرات طنز🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔹حاجے مهیاری🔹 حاجی مهیاری از آن پیرمردهای با صفا و سر زنده گردان حبیب بن مظاهر لشکر حضرت رسول بود. لهجه اصفهانی اش چاشنی حرفهای بامزه اش بود و لازم نبود بدانی اهل کجاست. کافی بود به پست ناواردی بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجی بچه کجایی؟» آن وقت با حاظر جوابی و تندی بگوید: «بچه خودتی فسقلی، با پنجاه شصت سال سنم موگویی بچه؟» از عملیات برگشته بودیم و جای سالم در لباس هایمان نبود. یا ترکش آستینمان را جر داده بود یا موج انفجار لباسمان را پوکانده بود و یا بر اثر گیر کردن به سیم خاردار و موانع ایذایی دشمن جرواجر شده بود. سلیمانی فرمانده گردانمان از آن ناخن خشک های اسکاتلندی بود! هر چی بهش التماس کردیم تا به مسئول تدارکات بگوید تا لباس درست و حسابی بهمان بدهد، زیر بار نرفت. - لباس هاتون که چیزی نیست. با یک کوک و سه بار سوزن زدن راست و ریس می شود! آخر سر دست به دامان حاجی مهیاری شدیم که خودش هم وضعیتی مثل ما داشت. به سرکردگی او رفتیم سراغ فرمانده گردانمان. حاجی اول با شوخی و خنده حرفش را زد. اما وقتی به دل سلیمانی اثر نکرد عصبانی شد و گفت: «ببین، اگه تا پنج دقیقه دیگه به کل بچه ها شلوار، پیراهن ندی آبرو واسه ات نمی گذارم!» سلیمانی همچنان می خندید.🙂 حاجی سریع خودکار دست من داد و گفت: یالله پسر، آنی پشت پیراهن من بنویس: حاجی مهیاری از نیروهای گردان حبیب بن مظاهر به فرماندهی مختار سلیمانی.» من هم نوشتم. یک هو حاجی شلوار زانو جر خورده اش را از پا کند و با یک شورت مامان دوز که تا زانویش بود، ایستاد. همه جا خوردند و بعد زدیم زیر خنده.😳😟😂😂😂 حاجی گفت: «الان میرم تو لشکر می چرخم و به همه می گویم که من نیروی تو هستم و با همین وضعیت می خواهی مرا بفرستی مرخصی تا پیش سر و همسر آبروم برود و سکه یه پول بشم!»😅😅 بعد محکم و با اراده راه افتاد. سلیمانی که رنگش پریده بود،😰 افتاد به دست و پا و دوید دست حاجی را گرفت و گفت: «نرو! باشد. می گویم تا به شما لباس بدهند!» حاجی گفت: «نشد. باید به کل گردان لباس نو بدهی. والله می روم. بروم؟» سلیمانی تسلیم شد و ساعتی بعد همه ما نو و نوار شدیم، از تصدق سر حاجی مهیاری! حاج علی اکبر ژاله مهیاری در زمستان سال ۸۰ به رحمت خدا رفت و در نزدیکی پسر شهیدش علیرضا در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد. او هفت سال در جبهه بود! 🍂🍃🍂🍃🍂🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃خاطـــــرات ناب شهـــــدا🍃 🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🔹فرق شکافته🔹 شهيد🕊 حمزه خسروى، فرمانده يكى از گروهانهاى لشكر المهدى(عجّ) بود. روزى پس از نماز صبح رو به يكى از برادران روحانى كرد و پرسيد: ـ حاج آقا! اگر كسى خواب امام على عليهالسلام را ببيند، چه تعبيرى دارد؟ روحانى در پاسخ گفت: ـ بايد ديد چه خوابى ديده و ماجرا چگونه بوده. شهيد خسروى ديگر چيزى نگفت. اما دو ساعت بعد وقتى در يكى از محورهاى عملياتى با فرق شكافته به ديدار مولايش شتافت؛ خوابش تعبير شد. همرزم شهيد🕊 حمزه خسروى 🍂🍃🍂🍃🍂🍃