🎐 #مکتب_حاج_قاسم| #حاج_قاسم | #سلیمانی_نیوز
🏷 تمام زندگی حاج قاسم جهاد در راه خدا بود
▫️حاج حسن یکتا، روایتگر دفاع مقدس شب گذشته در نشست جهاد تبیین فعالان فرهنگی، قرآنی و اجتماعی در کاشان:
▫️امروز دهه هشتادیها نسلی هستند که به فرموده رهبر معظم انقلاب، انقلاب را به اوج خود میرسانند. دشمن امروز این نسل را هدف گرفته است و سعی در تغییر افکار و باورهای این نسل دارد بنابراین باید والدین مراقب فرزندان خود باشند.
▫️تمام زندگی حاج قاسم جهاد در راه خدا بود، حاج قاسم سلیمانی با عشق به خدا متواضعانه وارد عرصه خدمتگزاری به مردم و جبهه مقاومت شد.
| مکتب حاج قاسم
🔴 نفوذیهای فرهنگی
⏪نفوذ امنیتی را کم و بیش میشناسید و نفوذیهای امنیتی را نیز دیدهاید.
▪️نفوذ و جاسوسی مأموریتی است پرریسک با کارویژه رفت و آمدهای پنهان افراد و داد و ستدهای نهان تجهیزات و اطلاعات.
همین هم هست که برخی از جاسوسهای آموزش دیدهای که انواع پروتکلهای حفاظتی را هم رعایت میکنند، باز در دام میافتند.
▪️موضوع سخن اما نفوذیهای امنیتی نیست، نفوذیهایی به مراتب خطرناکتر است که به دلیل جنس فعالیتشان، امکان لو رفتن و دستگیر شدنشان نزدیک به صفر است؛ زیرا هرچقدر نوع فعالیت مدیران نفوذی امنیتی «فعل» است، نوع فعالیت مدیران نفوذی فرهنگی «ترک فعل» است.
▪️این، کار کردن و حتی کارشکنی کردن است که به چشم میآید؛ کار نکردن هیچگاه به چشم کسی نمیآید؛ غافل از آنکه مأموریت این دسته از مدیران، همین کارهای بیخاصیت ویترینی است.
▪️با وجود این همه گلایه تند و آشکار رهبر انقلاب از وضعیت فرهنگی کشور و عملکرد مدیران فرهنگی، هیچگاه شنیدهاید که یک مدیر فرهنگی حتی در مظان اتهام نفوذ باشد؟ خیر!
▪️هیچ اندیشهاید که همانطور که نفوذ در تار و پود شورای عالی امنیت ملی راه داشته، شورای عالی انقلاب فرهنگی و شورای عالی فضای مجازی نیز بیبهره از شرارت دشمن نبوده است؟
▪️عرض شد که مدیران فرهنگی را هیچگاه در داد و ستد اطلاعات سری کشور نخواهیم یافت و باید شاخص در تشخیص مدیران رخنه کردن در حوزه فرهنگ را بشناسیم تا بتوانیم آنان را شناسایی کنیم.
▪️شاخص، عملکرد آنان، نه براساس گزارشات مضحک و خودتنظیم، بلکه مبتنیبر خروجی و محصول نهاییِ قابل سنجش و راستیآزمایی است.
▪️مدیر نفوذی برای آنکه سازمان متبوعش به محصول (اثر و انسان) نرسد، برای زیرمجموعه کارهایی فرعی و بیارزش تعریف میکند تا تمام بودجه و انرژی صرف همان شود.
و یا آنکه کارها را چنان بزرگ و پرپیچ و خم تعریف میکند تا عملا در نیمه راه متوقف و منتفی گردد.
▪️بزک نیز جزء همیشگی کار این قماش است.
مدیرانی که سازمان تحت امر خود را فشل و زمینگیر کردهاند، دائم خود را در چشم دیگران بزک میکنند.
از این جلسه به آن جلسه و از این سخنرانی به آن سخنرانی!
برای چه؟ برای اینکه زمینگیری یک مجموعه، پشت نقاب فعالیت ظاهری مدیر آن مجموعه مخفی گردد.
خروجی؟ همچنان صفر!
▪️سوراخ دعا را هم پیدا کردهاند و هرچه مورد تاکید رهبر انقلاب باشد را با تکرار «عنوان» آن به ابتذال میکشانند و درعین حال خود را پیشتاز در عمل به منویات رهبری جا میزنند.
فرقی نمیکند «بصیرت» و «جنگ نرم» باشد یا «فضای مجازی» و «جهاد تبیین». دهها جلسه و همایش برگزار میکنند راجع به ماهیت، اهمیت، مبانی، مقدمات و معنای یک «واژه» تا بیعملی خود را پشت جلسات و همایشهای پوچ پنهان کنند.
▪️تقدسمآبی و خود-نظام پنداری این مدیران نیز ترفند خبیثانه دیگری است برای فرار از پاسخگویی.
▪️یافتن و عزل و محاکمه نفوذیهای فرهنگی کار سختی نیست، اگر ارادهای وجود داشته باشد...
👤 احمد قديري
📡برای رصد تحلیلهای داغ در مورد وقایع مهم روز به کانال جهاد تبیین۸ بپیوندیم👇
@shahidmostafamousavi
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پیش بینی دو سال پیش یک کارشناس از فاجعه ای که بر اساس تصمیمات غلط زنگنه در حوزه گاز و انرژی رقم خورده است.
📅(تاریخ این مصاحبه بهمن ماه ۹۸ است)
@shahidmostafamousavi
#قسمت_پنجم
ناخواسته نشانی مغازه برادرم را دادم و بعد، از كاری كه كرده بودم به قدری پشیمان شدم كه از مغازه بیرون زدم و به انتظار آمدن برادرم نشستم!
با خودم میگفتم: كه خود كرده را تدبیر نیست! باید تاوان این گستاخی خود را بدهی.
آخر كدام آدم عاقلی تا به حال تلفنی با خدا تماس گرفته است؟ این چه اشتباه بزرگی بود كه امروز مرتكب شدی؟ از یك روحانی واقعی این كار بعید است !
از اینها گذشته، كسی كه گوشی را برداشته بود از كجا میدانست كه من میخواستم با خدا درد دل كنم؟ ثانیاً چرا التماس میكرد كه گوشی را قطع نكنم؟ و...
اینها سؤالاتی بود كه مرتباً در ذهن من نقش میبست، ولی پاسخی برای آنها نداشتم! ناگهان سواری مدل بالایی جلوی نمایشگاه توقف كرد، و راننده آن با لباس فرم نوار دوزی شده با عجله از ماشین بیرون پرید و در عقب سواری را با احترام باز كرد، و چند لحظه بعد پیرمرد موقری بیرون آمد. از وضع لباس فاستونی اطو كرده و كلاه فرنگی و عصای دسته استخوانی او پیدا بود كه از طبقه مرفه و اشراف است .
پس از آنكه راننده با نشان دادن تابلوی مغازه به او اطمینان داد كه آدرس را درست آمده است، پیرمرد از جلو و او از عقب با گامهای شمرده به طرف مغازه حركت كردند .
در آن لحظات با سر درگمی عجیبی دست به گریبان بودم و نمیدانستم چه باید بكنم؟
آنها داخل مغازه شدند، و من در كنار در ورودی ایستادم. پیرمرد همین كه چشمش به من افتاد، گفت :
این مغازه از شماست؟!
گفتم: نه! تشریف داشته باشید، صاحب مغازه تا دقایقی دیگر خواهدآمد !
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
#قسمت_ششم
از لحن پیرمرد و شیوه صحبت كردن او فهمیدم كه همان كسی است كه گوشی را برداشت و با من صحبت كرد!
در آن لحظه خدا خدا میكردم كه مبادا در این حال برادرم برسد و از ماجرای تلفن مطلع شود و بهانه ی تازهای برای تحقیر كردن من به دست او بیفتد!
پیرمرد كه از پریشانی حال من به واقعیت امر پی برده بود، با مهربانی پرسید :
شما نبودید كه حدود نیم ساعت پیش به خانه ما زنگ زدید؟! صدای شما برای من كاملاً آشناست !
خواستم عذری بیاورم، و از مزاحمتی كه ناخواسته برای او فراهم آورده بودم، پوزش بطلبم، ولی با درنگی كه از خود نشان دادم، پیرمرد آنچه را باید بفهمد، فهمید. جلو آمد و در آغوشم گرفت و گفت :
خدا را شكر كه گمشده « بانو» را پیدا كردم! و بعد به راننده خود تشر زد كه چرا ایستادهای و ما را تماشا میكنی؟! آقا را راهنمایی كن! باید زودتر خود را به « بانو» برسانیم !
هرچه از رفتن خودداری كردم، اصرار پیرمرد بیشتر میشد و در همین اثنا برادرم از راه رسید و دید كه آن مرد اشرافی با چه اصراری به من میخواهد كه برای چند ساعتی مهمان او باشم و من استنكاف میكنم! سرانجام تصمیم گرفتم خود را به دست سرنوشت بسپارم و پیش از آنكه برادرم از ماجرای تلفن آگاه شود، به همراه پیرمرد بروم !
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
✫⇠#خاکریز_اسارت(۲۰۸)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و هشتم:از دلخوشی کاذب تا واقع گرایی
♦️اوایل اسارت، همه فکر میکردیم ایران از لحاظ نظامی تو جنگ پیروز و رژیم صدام نابود می شه و یه حکومت اسلامی در عراق برقرار میشه و حکومت به دست انقلابیون میفته و ما هم پیروزمندانه به ایران بر میگردیم.
🔸️به تدریج این فکر و آرزو تعدیل شد و خصوصاً بعد از قطعنامه، تصورمون این بود ایران با برتری سیاسی تو مذاکرات پیروزِ میدان میشه و ما هم نهایتش ظرف یکی دو ماه بعد از قطعنامه به ایران بر میگردیم. یعنی دلمونو به مذاکرات خوش کرده بودیم. همین خوشبینی که در مذاکرات با آمریکا و غرب در موضوع#برجام برای بعضیها پیش اومد و عملاً هیچ نتیجهای حاصل نشد و به فرایش رهبر معظم انقلاب: خسارت محض بود . اما کم کم متوجه شدیم پیروز شدن ایران و بازگشت ما تنها در سایه استقامت ، صبر و لطف و فضل الهی میسر میشه. اکثریت دلمون رو به خدا سپردیم و صبر پیشه کردیم و آخرشم نه با مذاکره و توافق، بلکه با امداد الهی و فضل خدا خلاص شدیم.
⚡الذین قالوا ربنا الله، ثم استقاموا، فلا خوفٌ علیهم ولاهم یحزنون. کسانی که گفتند پروردگار ما الله است، سپس استقامت کردند، نه ترسی برای آنهاست و نه اندوهگین میشوند/سوره احقاف، آیه ۱۳..
🔹️عدۀ کمی هم، عنان صبر رو از دست دادن و فریب خوردن و به هیچی نرسیدن و دنیا و آخرتشون رو با هم تباه کردن. امروز تعداد زیادی از همون اسرایی که موندن و صبر کردن هنوز زنده و در فضای آزادی نفس میکشن و به مدارج بالای علمی و موفقیتهای بزرگ رسیدن و دارن از زندگی لذت میبرن و اونهایی که برای آزادی به هر وسیلهای، حتی پناهندگی به منافقین متوسل شدند و برای رسیدن به رفاه و آسایش، عجله داشتن و بجای امید به خدا، دل به وعده های دروغین دشمنان اسلام، خوش کردن، همه چیزشون رو باختن؛ و این نتیجه قهری ناامید شدن از لطف و احسان الهی و عدم استقامته.
⚡به یاد این فرمودۀ خدای تعالی میافتادم که میفرماید: «مثل كسانى كه غير از خدا را اولياى خود بر گزيدند، مثل عنكبوت است كه خانهاى براى خود انتخاب كرده، در حالى كه سست ترين خانه ها، خانه عنكبوت است/سوره عنکبوت آیه ۴۱...
☀️#نسال_الله_منازل_الشه
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
تُنگ آب۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت بیست و نهم
۰۰۰ می خام آقا رو قسم بدم به مادرش حضرت زهرا(س) گِره از کار خانواده این دو تا شهید وا کنه ، بابای ناصر حاج گُل ممد که فوت کرد ، مادرش هم که خاله ی جمشید باشه ، حال و احوال خوبی نداره ، از این ور لوطی صالح بابای محمد زمین گِیر شده ، بی بی مادرش خیلی پیره ُ و قدِش خمیده ِ ، مملی کوچیکه هم که خیلی بی تابی میکنه ، این گِره ها فقط و فقط به دست ِ مادر سادات ، حضرت زهرا(س) وا میشه ، خدا حافظی کردم ُ و راه افتادم ، از دَم محضر حاج آقا قلعه قوند که رد می شدم نگاه کردم دیدم ، درب محضر قفله ، به خودم گفتم ، چرا درب بسته اس ، نکنه یادش رفته باشه ، ولی نه آقا قلعه قوند خیلی دقیق ِ و حواسش به همه چی هست ، از در امام زاده که وارد شدم دیدم آقا قلعه قوند داره وضوع می گیره ، از دور گفتم : سلام حاج آقا ؟ از دور من رو که دید یه لبخند قشنگ مهمونم کرد ، عاشق خنده های قشنگش بودم ، واسه این که به سمت من نیاد دوئیدم تا احترام معلمیش رو حفظ کرده باشم ، دستش رو که به خاطر آب وضوع خیس بود بوسیدم ، خواست دشتش رو بکشه ، سفت گرفته بودم ، بغلش کردم و گفتم : آقا مثل اینکه صدقه سری امام زمان(عج) ، قراره یه بار دیگه هشت نفرمون دور هم جمع بشیم ، و باز قرار مهمون دارمون محمد ِ جمال عشقی باشه ، مثل اون روز صبح ، تُو شلمچه ، همین طور که دست آقا قلعه قوند تُو دستم بود ، یه دفعه صحنه واسم عوض شد ، دیدم تازه از مرخصی برگشتم ُ و دارم به مقعر نزدیک میشم ، با اشتیاق زیادی وارد مقعر شدم سُراغ بچه های واحد ۱۲۰ رو گرفتم ، گفتند ، حاج آقا کریمی موقع برگشت از خط ماشینش رفته روی مین و بد جوری زخمی شده ، منتقلش کردن تهران ، میثم با یه گروه شناسایی رفته داخل عراق ، و چند روزیه ازشون خبری نیست ، بچه ها میگن حوالی بصره درگیر شدن ، ممکنه اسیر یا شهید شده باشه ، ناصر و جمشید دیروز رفتن مرخصی تهران ، احمد و علی شاهرخی ، رفتن خرمشهر یه دوری بزنن و خرید کنن ، آقا قلعه قوند واسه بچه ها دانش آموز رزمنده کلاس کنکور گذاشته ، حالم گرفته شد ، اصلا" یاد محمد نبودم ، ساک تُو دستم تِلو تِلو خوران اومدم به طرف چادر ُ و سنگر ۱۲۰ ، وارد سنگر شدم ، ساک پرت کردم گوشه سنگر ُ و به خودم گفتم منو باش با چه عشقی از تهرون راه افتادم ، تازه یه روز از مرخصیم مونده بود ، به عشق دیدن این بی معرفتا ، قید خونه ُ و خانواده و زدم ُ و زودتر اومدم ، حالا هر کدومشون رفتن یه جا هیچ کِی نیست ، بهتر درخواست کنم حاجی منو بفرسته جلو ، شلمچه ، خط مقدم ، اینجا تنها بمونم ، دیوونه میشم ، رفتم به طرف چادر فرماندهی ، یه یاالله گفتم : وارد شدم ، حاجی نشته بود پای نقشه و بیسیم دستش بود یکی از بچه ها پشتش به من بود ُ و روبروی حاجی نشسته بود حاجی پرسید ؟ پس به نظر شما ، این دو تا کلمه ُ و دو تا عدد تُو شنود دشمن ، نشونه یه محله ، اون فرد گفت : بله ، صدا واسم آشنا اومد ، ولی گفتم شاید جلسه خصوصی باشه ُ و سریع از سنگر فرماندهی خارج شدم ، به خودم گفتم ، بهتره همین اطراف منتظر بشم تا جلسه حاجی با اون فرد تموم بشه ، بعد برم سراغش ، بیست دقیقه ایی گذشت ، یه هو دیدم محمد از سنگر فرماندهی خارج شد ، هم خوشحال شدم هم تعجب کردم ، پس اون کسی که پشتش به من بود و صداش برام آشنا اومد محمد بود ، صداش کردم محمد ؟ محمد ؟ منم حسن ، و دوئیدم به طرفش خیلی خوشحال شد ، بغلم کرد ُ و پیشونیم رو بوسید ، گفتم محمد بچه ها کجا رفتند ، گفت : رفتن مرخصی ، چند روز دیگه برمی گردند ، نگران نشو ، گفتم : تو چرا نرفتی ؟ گفت آخه یه کار واجب پیش اومد ، گفتم چه کار واجبی ؟ گفت باید یه رَمز رو می خوندم ، گفتم رَمز چی ؟ گفت : هنوز خودمم نمی دونم ، ولی حدس می زنم یه نفوذی و جاسوس بین ما هست ، گفتم جاسوس از کجا ؟ گفت اَگه اشتباه نکنم ، حدسم اینکه از دار و دسته منافقین باشه ، پرسیدم از کجا فهمیدی ؟ یه اسم با دو تا عدد ، دوتا عدد به هم چسبیده ، مثلا " مثل عدد ۱۳۶۶ ، که میشه ، عدد ۱۳ و ۶۶ ، این دوتا عدد می تون مشخصات طول و عرض جعرافیایی یه منطقه باشه ، البته این رو مثال زدم ، پس روی نقشه میشه منطقه قرار رو مشخص کرد ، البته بستگی داره این عداد رو چطور کنار هم بچینی ، اون اسم هم می تونه ساعت قرار و روز قرار باشه ، پرسیدم اسم چی هست ، گفت : (تُنگ آب) ، گفتم چی ؟ چه اسم عجیبی ، گفت آره خیلی عجیبه ، گفتم بیا با هم روش فکر کنیم ، گفت باشه ، گفتم یه تنگ جنسش از چیه ، گفت می تونه از شیشه یا گِل باشه ، گفتم اُگه از گِل باشه میشه کوزه ، در صورتی که اینجا گفته شده تُنگ ، پس نتیجه می گیریم جنسش از گِل نیست ، گفت پس باید از شیشه باشه ، گفتم آره تُنگ شیشه ایی آب ، گفت خوب تُو تُنگ شیشه ایی که آب هست چی می ریزن ، گفتم نگو چی می ریزن ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.
ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV