eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
362 دنبال‌کننده
23.6هزار عکس
17.6هزار ویدیو
210 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
ازتون ممنونم۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت سی اُم گفتم : نگو چی می ریزن چون خودش گفته تُنگ آبه ، گفت : یعنی می خای بگی تُو تُنگ آب ، چی میندازن ، یه هو هر دوتامون داد زدیم ( ماهی) ، منظور دریاچه ماهیه ، مشخصات یه نقطه تُو دریاچه ماهیه ، شروع کردیم به دوئیدن به سمت سنگر فرماندهی ، محمد از خوشحالی داد می زد ، حاجی ؟ حاجی ؟ فهمیدیم ، رَمز رو فهمیدیم ، حاجی ، فرمانده تیپ ذوالفقار ، هراسون از سنگر فرماندهی پا برهنه دوئید بیرون و پرسید چی شده ، چه خبره ، چرا داد می زنید ، چه اتفاقی افتاده ؟ من و محمد ، دوتایی داد زدیم حاجی رَمز مشخصات یه نقطه کنار دریاچه ماهی تُو شلمچه اس ، محمد شروع کرد نحوه رَمز گُشایی رو واسه حاجی توضیح دادن ، حاجی وقتی قضیه رو فهمید خیلی خوشحال شد ُ و یکی از بچه های اطلاعات و عملیات رو صدا زد ُ و ازش خواست سریع موضوع بررسی کنه و رو کرد به من و محمد ُ و گفت : پس ما دو نفر نُخبه رَمز گُشا تُو تیپ داریم ، آفرین امروز یه کمپوت گیلاس به عنوان جایزه مهمون من هستید ، بعد بلند داد زد ، کَبلایی ؟ کبلایی ؟ کجایی ؟ بیا ، پیرمرد نورانی ، با اون چهره خندون ُ و زیبا ُ و ریش بلند ُ و سفیدش سریع خودش رو رسوند ُ و گفت : چیه پسرم ؟ حاجی گفت : کبلایی دو تا کمپوت گیلاس بیار واسه پذیرایی این دو تا برادر ، ما سرمون رو از خجالت انداخته بودیم پائین ، چون کبلایی دفعه پیش فهمیده بود که کِش رفتن کمپوتا کار ما بچه های واحد صد و بیسته ، همه ما رو می شناخت ، یه شونه بالا انداخت و یه نگاه عاقل اندر سفیه به ما کرد و گفت : شما دوتا از موشای سِرتق واحد صد و بیست نیستید ؟ بعد خندید ُ و گفت ، چرا خودتونید ، اون پسر جاپونیه کجاست ؟ اون مرگ موش خورده هنوز زنده اس ، اون یکی اون بلبل ِ مداح که کمپوت رو خورده بود ، اسمش چی بود ، اون خالی بنده ، وای کبلایی با این سن ُو سالش دونه دونه قضایا یادش بود ، بعد اشاره کرد ، اَگه به خاطر آقا معلمتون نبود ، یه ماه ازتون بیگاری می کشیدم تا اون لقمه های حرومی که خوردید رو پس بدید ، یه هو محمد گفت : ما که کمپوت ها رو پس دادیم ، کبلایی با ناز ُ و غمزه قشنگی گفت : شکر ُ و آبلیموی قبلش ُ و چی ؟ اونو کِی پس می دید ، جلو حاجی ابرومون رفت ، کبلایی رو کرد به حاجی گفت : پسرم اینا جایزشون رو قبلا" گرفتن ، خوبش رو هم گرفتن ، ما یه نگاه به حاجی انداختیم ، حاجی یه شونه ایی بالا انداخت ُ و گفت : اینجا فرمانده منم ، تُو تدارکات ، فرمانده کبلاییه ، بعد رو کرد به کبلایی ُ و پا چسبوند ُ و گفت : به رو چِشم جناب فرمانده ، ما مایوس سرمون رو انداختیم پائین ُ و خواستیم برگردیم که کبلایی گفت وایسید ، بعد رو کرد به حاجی ُ و گفت ، پسرم چرا دوتا کمپوت بیارم پس خود ِ تو چی ؟ حاجی انگار پَر و بال درآورده باشه خندید ُ و گفت : نه ممنون ، من بعدا" با بقیه بچه ها می خورم ، تواضح حاجی که فرمانده تیپ بود منو یاد قاسم سلیمانی فرمانده لشگر انداخت ، به محمد گفتم ، وای محمد ؟ اینا چه آدم های بزرگی هستند ُ و چه روح بزرگی دارن ، آدم جلوشون کم می یاره ، آخرای شب بود من و محمد تُو سنگر داشتیم کمپوتارو می خوردیم ، بیرون ساکت بود ، گَه گُداری صدای یه انفجار از راه دور می اومد ، از بیرون یه صدای خِش خِش اومد ، محمد گفت صدای چی بود ؟ گفتم نمی دونم ، حتما" راسویی ، خرگوشی ، موشی ، چیزی باید باشه ، بعد محمد یه نگاه به من کرد ُ و گفت : حتما" از اون موشایی که کمپوت می خورن ، هر دو تامون زدیم زیر خنده ، تُو مقعر کَتونی می پوشیدیم ، ولی بیرون مقعر پوتین ، پوتین ها رو بیرون درآورده بودیم ، حسابی خاکی ُ و گِلی بود ، حال ُ و حوصله تمیز کردنش رو نداشتیم ، آخر شب محمد گفت : من باید برم دستشویی ُ و مسواک بزنم ُ و وضوع بگیرم ، تو هم می یای ، گفتم نه من خسته ام ، همین جا مسواک می زنم ُ و وضوع می گیرم ، خندید ُ و گفت : ای تنبل ، ممکنه شب جاتو خیس کنی ، حدیث داریم قبل از خواب سعی کنید سه تا کار انجام بدید دستشویی برید ، مسواک بزنید و وضوع بگیرد ، خندیدم گفتم : بابا دستشویی ندارم ، زور که نیست ، چی کار کنم ؟ هر دوتامون زدیم زیر خنده ، محمد گفت : الان اَگه ناصر اینجا بود ادای مادرا رو در می آورد ُ و می گفت : (گفته باشم : پدر سوخت ؟ اَکه جاتو خیس کنی ، فردا صبح به جای صبحانه فلفل می ریزم تُو دَهنتو و کُتک ِ دمپایی پُلو داریم) ، دو تامون شروع کردیم به خندیدن ، دلم واسه ناصر و جمشید و بچه ها تنگ شده بود ، محمد رفت بیرون تا کارشو انجام بده ، یه هو هراسون اومد داخل ُ و گفت : حسن ، حسن ؟ بیا بریم بیرون ، ترسیدم ، گفتم چی شده ؟ به بیرون اشاره کرد ، وقتی رفتم بیرون ، دیدم پوتین های من ُ و محمد ، تمیز شده ُ و واکس خورده روی تخته مهمات بیرون سنگره ، دوتا بسته کوچیک نخود ُ و کشمش هم کنارشه ، یه تیکه کاغذ زیر نخود کشمشا نظرم رو جلب کرد ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
کشورم را بهار می‌بینم این نظام برقرار می‌بینم پیشرفت و شکوه کشور را بنده پر افتخار می‌بینم دشمنان نظام و کشور را سخت مغموم و خوار می‌بینم لیبرال‌ها و طیف اصلاحات عصبانی و زار می‌بینم حوزه علمیه خدا را شکر من بصیرت مدار می‌بینم بنده آخوند انگلیسی را روبه و گرگ هار می‌بینم من سلبریتی بدون شعور این زمان گهگدار می‌بینم آنکه جفتک زند به دین و وطن همچنان روی کار می‌بینم نقشه دشمنان ایران را گرچه با اعتبار می‌بینم ولی از آن محاسبات غلط خصم را شرمسار می‌بینم چونکه اینجا که نامش ایران است بنده با اقتدار می‌بینم مردم با بصیرت ایران کاملاً هوشیار می‌بینم عده‌ای با رسانه دشمن عقل‌شان در حصار می‌بینم در حصار بی بی سی و منوتو هر دو را مثل مار می‌بینم لشکر سایبری دشمن را همه جا رهسپار می‌بینم در فضای مجازی عقرب و گرگ موش و هم سوسمار می‌بینم در فضای حقیقی اما من خصم را خنده‌دار می‌بینم بنده جاسوس یا محارب را این زمان روی دار می‌بینم در حمایت ز قاتل و جاسوس چند داد و هوار می‌بینم عده‌ای جاهل‌اند و برخی نیز خائن و نابکار می‌بینم برخی از داخل همین کشور چوب چرخ قطار می‌بینم از قطار نظام برخی را عاقبت در فرار می‌بینم با سرود سلام فرمانده نسل نو را سوار می‌بینم خون قاسم و آه آرتین را سیل و دیگر چو نار می‌بینم که عدو را بسی کند رسوا خصم را تار و مار می‌بینم رهبرم سید خراسانی در ظهور آشکار می‌بینم رهبرم نوح امت است او را صالح و با وقار می‌بینم یاوران امام خامنه‌ای عاقبت رستگار می‌بینم پرچم عفت و حجاب و حیا در وطن ماندگار می‌بینم حامیان حجاب را بسیار در یمین و یسار می‌بینم شهدا را عزیز و محبوب و سرور و شهریار می‌بینم من پلیس و سپاه و ارتش را پاک و خدمتگزار می‌بینم در تل آویو معترض‌ها را بنده هشتاد هزار می‌بینم به فلسطین تمام اسرائیل عاقبت واگذار می‌بینم حمله موشکی ایران را قاطع و شاهکار می‌بینم عاقبت سرنوشت اسرائیل تلخ و بس ناگوار می‌بینم ردی از چکمه‌های ایرانی آن مکان یادگار می‌بینم حال و روز جهان عجیب است و غرب را در فشار می‌بینم چین و روسیه را نه عاشق ما بلکه همراه و یار می‌بینم نه که شرقی و نه که غربی را پس درست این شعار می‌بینم جنگ سختی درون آمریکا بنده در آن دیار می‌بینم من سقوط دلار می‌ بینم جنگ قرقیسیا چه نزدیک است شام را شام تار می‌بینم کافری را به نام سفیانی افعی و در شکار می‌بینم قصد ایران کند چو سفیانی رهبرم ذوالفقار می‌بینم دست او پس به کشورم نرسد لطف پروردگار م‌ بینم همچنین سید یمانی را قوی و استوار می‌بینم عاشقان پس ظهور نزدیک است ظالمان را خمار می‌بینم دولت عدل مهدی زهرا عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف روشن و پایدار می‌بینم
🔴 روزی تمام زنان دنیا محجبه بوده اند 🔶 باید خاطر نشان کنم غرب فقط با حجاب زنان مبارزه نمی‌کند او در حافظه تاریخی ملت ها دست برده و حجاب را که بخشی از فرهنگ و تاریخ وپوشش زنان است را حذف کرده است گویی که تمام دنیا از اول بی حجاب بوده اند . 🔶امروز هر فیلمی در هر جای جهان از گذشته ساخته می‌شود، یا حجاب ندارند یا حجاب های خیلی کم رنگی گاها در فیلم دیده می‌شود 🔶اما مستندات تاریخی از همین دویست سال قبل،قبل از آنکه جنگ غرب با حجاب و زن عفیفه شروع شود، دوربین ها تصاویری از فرهنگ های مختلف را ثبت کرداند که زنان حجاب های بسیار محکمی هم دارند. ◀️برای اثبات ادعای خود شش تصویر از حافظه تاریخ را در این پست قرار داده ایم که نشان دهیم حجاب و عفاف لباس همگانی تمام زنان جهان بود.دو تصویر از زنان ژاپن، یک تصویر از کره، یک تصویر از زنان سرخ پوست، یک تصویر از پوشش زنان روسی، و یک تصویر از پوشش زنان اروپایی که در سینه تاریخ هست ولی در تولیدات رسانه ای جدید دیگر دیده نمی‌شود. ✍عالیه سادات
صدا ۰۰۹.m4a
زمان: حجم: 2.43M
دلتنگ توئم من بخدا... همین الان به عشق آقام احد رستمی
🎐 | | 🏷یا ما خودمون که کارهای پژوهشی می کردیم و مسئول پژوهش کده بودیم ایشان بارها خودش به بنده گفت ککه فلای و فلانی هم بیایدرید در پژوهش کده صحبت کنند و نظر کارشناسی شون را بگیرید تا این هارا هم داشته باشیم. خوب باهاشون ارتباط داشت بهشون تلفن می زد سراغشون می گرفت و گاهی می دیدشون و روشون تاثیر می گذاشت. بنده واقعاً اینجا بگویم اشهد بالله که اینگونه نبود که آنها بتوانند بر روی شهید تاثیر بگذارند. آن پوسته ورودی شهید خیلی سخت بود و کسی نمی توانست این پوسته را بشکند. ایشان تماس می گرفت صحبت می کرد می کشید مدیریت و هدایت می کرد. حالا بعضی وقت ها هم موفق نبود و مواردی هم بود که اثر نداشت اما در اکثر مواقع اثر داشت. در تیپ های مردمی صحبت کردیم در بخش نخبگان هم ایشان با یک این چنین ظرافتی عمل می کرد. | مکتب حاج قاسم