13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صحبت های زیبا و دلنشین خانم دکتر مهشید صحابی متخصص قلب و عروق که همسرش شهید سلامت شده❣
@shahidsahrai
ذرهای در نزد خورشید درخشان توایم
تشنهای در حسرت یک جرعه باران توایم
سالها نان خوردهایم از سفرهی اولاد تو
روزی ما میرسد چون بر سر خوان توایم
گوشهای از صحن آیینه و یا صحن عتیق
هر کجا هستیم گویی کنج ایوان توایم
زائران دختر تو زائران فاطمهاند
تا ابد ممنون این لطف دو چندان توایم
ما غذای خانههامان هم غذای حضرتی ست
در میان خانه هم در اصل مهمان توایم
بی گمان ایل و تبارت عزت این کشور اند
در حقیقت اهل جمهوری ایران توایم
بچههای تو در ایران پادشاهی میکنند
حضرت غربت نشین! مدیون احسان توایم
قبلهی ما را کشاندی سوی مشهد، در عوض
بندهی ناقابل شاه خراسان توایم
عبد صالح بودهای، باب الحوائج بودهای
ما هم آقا از مریدان عمو جان توایم
بیگمان بی حب تو اسلام ابتر میشود
دین هر کس پای خود ما که مسلمان توایم
@shahidsahrai
27.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از غدیر تا ظهور🌸🍃
کاری از خانم عبادی
@shahidsahrai
14.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به مادران شهدا🌸🍃
@shahidsahrai
#سلام_مولا_جانم❣
❤️قربان و غدیر رفٺ ولے یار نیامد
❤️آن شمع دل افروز شب تار نیامد
❤️چند روز دگر مانده ڪہ با نالہ بگوییم
❤️اے اهل حرم میر و علمدار نیامد
💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج 💚
@shahidsahrai
من از کودکی عاشقت بوده ام
قبولم نما گرچه آلوده ام
مبادا برانی مرا از درت
به بازوی بشکسته مادرت
به عشق تو هرکس که منسوب شد
اگر بد بود عاقبت خوب شد
غمت حاصل زندگانی من
به راه تو طی شد جوانی من
من از ریزه خواران خوان تو ام
اگر چه بدم میهمان توام
به عشقت از آن دم که خو دادی ام
به چشم همه آبرو دادی ام
ز در راندگانت حسابم مکن
گدایم، کرم کن – جوابم مکن
ازین رو سپیدم بر داورم
که من هم سیاهی این لشگرم
#محرم
┈┉┅━❀♡❀━┅┉┈
@shahidsahrai
15.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجمع جهانی علی اصغر ع
@shahidsahrai
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کردهام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهلتکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بیشام!» بیخیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل میداد که تا تکانش نمیدادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد میرود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئلهها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چهجور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهلتکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزهات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید.
🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقلهمردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل میکرد اما صبح، زودتر میآمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانشآموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد میداد و جایزه هم اغلب به همان دانشآموز میرسید، چون محمود از چند راه به جواب میرسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ میگیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمیشود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کردهای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد!
«چرا؟»
جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانیاش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمیآیم»
#شهید_محمود_کاوه
#درس_اخلاق
@shahidsahrai