تلنگر 👇🤔
✅به نقل از فرزند شهید مدرس
🔹یک روز وقتی پدرم از مجلس بازگشت، عدهای از مردم به خانه آمدند و با سر و صدای زیاد گفتند آقا این چه لایحهای بود که امروز تصویب شد؟! خلاف مصلحت است.
🔹آقا فرمود اگر بیست رأس الاغ و یک آدم را در مجلسی جمع کنند و از آنها بپرسند ناهار چه میخورید، چه جواب میدهند؟! همه گفتند جو؛ آقا فرمود: آن یک نفر هم مجبور است سکوت کند، این وکلایی که شما انتخاب کردید، شعورشان همین اندازه است، بروید آدم انتخاب کنید.
#خیانت_بزرگ
#اف_ای_تی_اف
#مجلس
#خانه_ملت
#انتخاب_نادرست
#بی_بصیرتی
#وطن_فروشی
@shahidsahrai
🌒امروز اول ماه صفر است 🌘
صدقه فراموش نشود....
ان شاءالله با خواندن این دعا در اول ماه صفر ازبلا دور بوده ، حاجت روا شوید: نیت کنید.
✨ سبحان الله يافارج الهمّ ويا كاشف الغم فرّج همي ويسرّ أمري وأرحم ضعفي وقلة حيلتي و أرزقنی من حيث لاأحتسب يارب العالمين ✨
@shahidsahrai
من نـدانـم
زِ نـگـاهِ
#تو
چـه خوانـدم
امـا
دانم این چشم
همان
قاتلِ دلخواهِ من است...
❣باز پنجشنبه و یاد شهدا با صلوات ❣
هم اکنون،مزار نورانی شهید صحرایی 🌷
@shahidsahrai
اربأ اربأ را همین اندازه می گــــویم فقط :
دشت لبریز از گُلِ رویِ علی اکبر شده است..
خبر کوتاه بود و تکان دهنده..و باز هم پیکر دو شهید از شهدای حماسه خانطومان تفحص و شناسایی شده و به آغوش وطن باز می گردد..🌷
#شهید_سیدجواد_اسدی
#شهید_علیرضا_بریری
چه قدر زود خانواده شهید اسدی حاجت روا شدند..همین اولین روزهای محرم بود که موقع وداع با تابوت شهید سیدجلال حبیب الله پور با اشک و دل شکسته خواستند عزیزدلشان هم برگردد و مرهمی برای دلتنگی ها و چشم انتظاری هاشون باشد..🌷
فقط یک مساله ..😔
نمی دانم چطور به سیداحمد ، جگرگوشه شهید اسدی و به محمدامین؛ یادگار شهید بریری بعد اینهمه انتظار و دلتنگی بگوییم نمی توانند پدرشان را ببینند؟ اینهمه حجم اندوه برای این دو طفل معصوم قابل هضم خواهد بود؟
طبیعی ست پدر بعد از بازگشت از سفر فرزندش را در آغوش می گیرد و...
چگونه بگوییم چشمشان را ببندند و تصور کنند دستان نوازش پدرشان را؟
دو پرستوی مهاجر دیگرمان هم برگشتند
و امیدواریم به زودی زود تمام شهدای غریب و مظلوم مدافع حرم به وطن برگردند🌷
تاریخ شهادت: ١٧ اردیبهشت ۹۵
خان طومان #سوریه
@shahidsahrai
تقدیم به همسران شهدا از زبان فرزندان
به پاس ثانیه ثانیه صبوری 🌷🌷
یه شب نشسته بودم
به مامان فکر میکردم
به اینکه بعد بابا
برا مامان چه کردم
تحمل فراقش
عجب عذاب آوره
میگم تا که بدونی
مامان یه دلاوره
میدونست که باباجون
پر از عشق نبرده
میدونست میره اما
دیگه برنمیگرده
آخه وقتی که بابا
رفته به خواستگاری
طی کرده بود با مامان
شهید تو راه داری
میگفت که من به زودی
میرم به پیش یاران
فکراتو کردی خانوم
می مونی تا پای جان؟
مامان جونم با لبخند
گفت همه شو می دونم
توی راهت عزیزم
تا آخرش می مونم
مامان کارش درسته
بعد عروج بابا
با عزم راسخی گفت
تَوَکَّلتُ علی الله
میگفت خدا بچه هام
فرزند یک شهیدن
بعد شهادت اون
برام تنها امیدن
میگفت خدا کمک کن
تا مکتبی بار بیان
تا که بشن حسینی
تا زینبی بار بیان
کمک کن تا که وقتی
به همسرم رسیدم
بهش بگم عزیزم
پیش تو رو سفیدم
من شاهدم که مامان
غصه هاشو ول می کرد
میخندید تا نفهمیم
با یار درد و دل می کرد
میخندید تا بچه هاش
به زندگی بخندن
بفهمن با صبوری
همیشه سربلندن
@shahidsahrai