دایی محمد من خب من ک ندیدمش
ولی خیلیییییییییی دوس داشتم ببینمش
حتی فردا هم نمیتونم برم سر مزارش (:💔🚶♀
چون مزارش ازم دوره
خوابش هم کلا یکبار دیدم
اونم خیلی گذری همیشه هم گلایه دارم ک چرا خوابم نمیای
ولی خب گویا زیاد توجه نمیکنه بهم.😄🚶♀
شاید بگید زشته آدم با شهید اینجوری صحبت نیمکنه.
باید با شهدا مشتی وار صحبت کنی
در عین حال ادب رعایت شه.
شهدا زنده ان ما چشم بصیرت نداریم که ندیدیم شون.
واگرنه شهدا همه چیو میبنن...
جدا از خادمی که راهیان نور رفتم.
اولین بار ک رفتم راهیان نور مدرسه میرفتم دوم هنرستان بودم (:
حالا نگید بچه تنبل نخیر اتفاقا رشته ام کامپیوتر بود.
واصلا دوست ندارم خوشم نمیاد بچهای رشته فنی حرفه ای تنبل خطاب میکنن...
بچهای هنرستان فوق العاده ان😌
گفتم چون واقعا اینجوری تو ذهن مردم جا گرفته ک هرکسی نره تجربی ؛ ریاضی ؛...
تنبل خیر اینجور نیس...
خب خب بگذریم
از بحث اصلی جا نمونیم.
کجا بودیم؟
آها داشتم میگفتم...
آره خلاصه اولین بار ک رفتم راهیان نور.
دانش آموز بودم.
رسیدیم اردوگاه شهید کلهر.
ی نفس عمیق کشیدم زدم زیر گریه
چون یاد دایی محمدم افتاده بودم
خلاصه خلوت کردم تنهایی خودم بودم...
تو دلم داشتم با حال هوای اونجا با شهدا با داییم صحبت میکردیم.
گفتم دوست ندارم آخرین باری باشه ک میام
خادم هارو اونجا دیدم چ حس خوبی داشت
گفتم منم میخوام مثل اینا خادمی کنم.
چون بعضی از خادم های الشهدا واقعا
قشنگ خدمت میکنن ب زائر ها
اون سال هم خب ما دانش آموز بودیم ...
چند سال گذشت من ب لطف خدا و شهدا و دایی محمدم
تو همون اردوگاه شهید حاج یدالله کلهر شروع خادمی الشهدام رقم خورد.
و جاهای دیگه ک توفیق حضوری خادمی داشتم.