جدا از خادمی که راهیان نور رفتم.
اولین بار ک رفتم راهیان نور مدرسه میرفتم دوم هنرستان بودم (:
حالا نگید بچه تنبل نخیر اتفاقا رشته ام کامپیوتر بود.
واصلا دوست ندارم خوشم نمیاد بچهای رشته فنی حرفه ای تنبل خطاب میکنن...
بچهای هنرستان فوق العاده ان😌
گفتم چون واقعا اینجوری تو ذهن مردم جا گرفته ک هرکسی نره تجربی ؛ ریاضی ؛...
تنبل خیر اینجور نیس...
خب خب بگذریم
از بحث اصلی جا نمونیم.
کجا بودیم؟
آها داشتم میگفتم...
آره خلاصه اولین بار ک رفتم راهیان نور.
دانش آموز بودم.
رسیدیم اردوگاه شهید کلهر.
ی نفس عمیق کشیدم زدم زیر گریه
چون یاد دایی محمدم افتاده بودم
خلاصه خلوت کردم تنهایی خودم بودم...
تو دلم داشتم با حال هوای اونجا با شهدا با داییم صحبت میکردیم.
گفتم دوست ندارم آخرین باری باشه ک میام
خادم هارو اونجا دیدم چ حس خوبی داشت
گفتم منم میخوام مثل اینا خادمی کنم.
چون بعضی از خادم های الشهدا واقعا
قشنگ خدمت میکنن ب زائر ها
اون سال هم خب ما دانش آموز بودیم ...
چند سال گذشت من ب لطف خدا و شهدا و دایی محمدم
تو همون اردوگاه شهید حاج یدالله کلهر شروع خادمی الشهدام رقم خورد.
و جاهای دیگه ک توفیق حضوری خادمی داشتم.
سمت چپ عکس شهید گمنامی هسش ک تو اردوگاه هسش و من یک شب تا صبح کنار شهید گمنام پاس شب بودم.🙂💔
تموم چادرم خیس شده بود
چون اون شب بارون میزد.
قشنگ ترین شب زندگی من بود اون شب.
نمیدونم میگم شاید اگر تنها حاجتی ک از داییم گرفتم خادم الشهدا بودن تو راهیان بود.
همین (:💚
الان ک خیلی ها رفتن راهیان نور
و خیلی ها نرفتن نرفته ها دعوت نشدن بنا ب دلایلی و اون دلیل نرفتن رو شهدا میدونن
چون خونه شهداس دليلی دونستن ک فعلا ی عده نیان.
خودتو سرزنش نکن
آی من نرفتم آی شهدا منو دوست ندارن
بنده خدا شهدا اگر دوست نداشتن اصلا محبت شون تو دلت نبود
شهدا عاشق تک تک شماها هستن...
واسه منی ک اونجا خادم بودم کلی خاطره دارم
آخرین حضور خادمی من سال ۱۴۰۱ بود.
سخته ک نرفتم امسال
اما میزارم پای معرفت شهدا قطعا میخوان دفع دیگه با بهترین شکل ممکن منو دعوت کنن...
من دارم دیوووونه میشم هاااا از دلتنگی
اما سپردم ب شهدا...❤️