اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
ب نام خدای دلهای تنگ...
گفتش ک دلتنگ نشو نمیدانی دلتنگ چیز خوبی نیست
از ذوق شوق خوابمون نمیبرد هميشه اینجوری بود.
هروقت میخواستیم بریم خادمی
تا روزی ک قرار بود راه بیفتیم خواب خوراک نداشتیم.
حرکت مون ساعت 30 : 7 صبح شروع شد.
مقصد کجا بود ؟
اندیمشک
بچها تقسیم میشدن
هرکدوم از بچها ی جای بود شیفت خادمی شون (:
ساعت ۹ شب رسیدیم اینجا.
بچهای ک قبلا رفته بودن واسه تمیزی اردوگاه مارو میدیدن خوشحال میشدن.
ما هم خب خوشحال تر از اونا بودیم (: