با چند از دوستام رفته بودیم قم بعد از زیارات حضرت معصومه(س) تصمیم گرفتیم بریم گلزار شهدای قم...
مزار شهید آقا مهدی زین الدین(:💚
یک حاج آقا بودن اونجا روایتگری شهدا میکردن روز جمعه هم بود...
موقعی ک داشتن روایتگری میکردن از شهید سید حسین طباطبایی من فقط تو فکر این بودم برم مزار این شهید
چون لا ب لای روایتگری شون
گفتن ک این شهید خیلی حاجت میده
اما حاج آقا میگفتن نمیدونن ک دقیقا مزار شهید کدوم قطعه هست
فقط اشاره کردن ب سمتی از گلزار شهدا
گفتن مزار شهید همين اینجاهاست
باید بگردین پیدا کنید...
خب گلزار شهدا قم خیلی بزرگه...
از قضا ما هم حرکت قطار داشتیم
باید میرفتیم راه آهن ک برگردیم...
کلا نیم ساعت فرصت داشتیم.
یعنی میشه گفت نیم ساعت فرصت داشتم🙂
چون بچه ها گفتن فرصت نیست
بزار سر فرصت میای پیداش میکنی شهید رو
اما من گفتم تا پیدا نکنم مزارشو برنمیگردم(:
حساب کنید دیگه خودتون
نیم ساعت فرصت داشتم..
برای پیدا کردن شهید
استرس داشتم...
همون قطعی ک حاج آقا گفتن از اول شروع کردم خوندن اسم مزار شهید هارو ک برسم ب این شهید
خیلی ناراحت بودم خیلی استرس داشتم...
استرس داشتم برای اینکه دیر نرسیم راه آهن
ناراحت بودم از اینکه شهید منو نخواد...
ک برم مزارش.
داشتم مزار شهدارو میخوندم
ک گوشیم زنگ خورد یکی از دوستام بود گفت:
پیدا کردی؟!
با بغض گفتم ن پیدا نکردم
صبر کنید خواهش میکنم...💔
دیگ خسته شدم بودم استرس داشتم...
همینجوری تو دلم با شهید حرف میزدم...
مزار شهدارو میخوندم راه میرفتم
ب شهید گفتم:
اگر منو نمیخوای من برم((((:💔
اینو گفتم دقیقا نمیدونم چندتا مزار رفتم جلو ...
ک یهو دیدم رو یک مزاری نوشته
شهید حسین طباطبایی💚
دوتا زانو افتادم رو مزار شهید💔
بغضم ترکید...
زنگ زدم ب دوستام گفتم بیاید پیداش کردم💚
مثل معجزه بود برام پیدا کردن این شهید(:💔
الان ک براتون تعریف کردم مجدد گریه ام گرفت...
[ آقای امام حسین (ع) ]
گفتی چه میکنی چو ز من دور میشوی
گرد سرت شوم ، چه کنم ؟ گریه میکنم ..