eitaa logo
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
8.4هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
36 فایل
•| السلام علیک یا فاطمه الزهرا |• • • #اللهم_عجل_لولیک_الفرج • • • |اسفند هزار سیصد نود نه|• • کپی از پست ها ؟ فوروارد لطفا🙏 • #سلامتی_تعجیل_در_فرج_امام_زمان_عج_صلوات • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
امامزاده پر شهید 🕊 وارد حیاط امامزاده علی‌اکبر (ع) چیذر که می‌شوم، چشمم می‌خورد به بنری از شهدای دفاع مقدس که بر بالای مزار شهیدان خودنمایی می‌کند. کمی جلوتر و فقط در چند قدم مانده به بارگاه امامزاده علی‌اکبر(ع)، در ردیف شهدای دفاع مقدس مزار شهید محمدحسین حدادیان قرار دارد که در میان قبور شهیدان داود روشنی‌بین و شهید نصرت اشترانی آرمیده است .
فرمانده اش به حال محمدحسین خیلی غبطه میخورد : محمدحسین یک شبه ره صد ساله رو طی کرد واز ما سبقت گرفت. راستش رو بخواهید به محمدحسین غبطه می‌خورم، به این جوون 22ساله‌ای که توی شب شهادت حضرت فاطمه(س) سینه‌اش رو مقابل اشقیا سپر کرد . بی‌وجدان‌ها به طرز وحشیانه‌ای به شهادتش رسوندنش .
از ۵سالگی توی همین مسجد وهیئت رشد کرد تا نوجوون شد . هر بار همت و جدیتش رو توی انجام ماموریت‌ها و امور فرهنگی بسیج می‌دیدم، یاد رزمنده های زمان جنگ می افتادم . همون جوونای 14، 15ساله‌ای که بی‌محابا به دل دشمن می‌زدند. محمدحسین شجاع بود و سر نترسی داشت [آن‌قدر در خط مقدم ماموریت‌ها حاضر] می‌شد که صدای دوستانش را هم درآورده بود که چرا همه‌اش محمدحسین ...
پدرش ازاین جوان ۷۴ای خاطره های خوب زیادی در ذهن داره : محمدحسین خیلی روی نماز اول وقت حساسیت داشت . زیارت عاشورا خوندنش‌، ترک نمیشد و سینه‌زن امام حسین (علیه السّلام) بود. خیلی اخلاص داشت. بی‌ادّعا بود و هیچ وقت از کارهای خیری که می‌کرد حرفی نمیزد .
مادر شهید محمّدحسین حدادیان می‌گفت: محمّدحسین خیلی روی حجاب تأکید داشت. غیرتی بود. ما تذکّر، در مورد رعایت حجاب، از طرف او نداشتیم، امّا اگر حتّی اقوام رو در بیرون از منزل می‌دید که حجاب درستی نداشتند، توجّه نمی‌کرد و گاهی اونها پیش من گله می‌کردند که محمّدحسین، ما رو توی خیابون دیده و سلام نداد و توجّهی نکرد. من هم می‌گفتم حجابتون رو رعایت کنید تا محمّدحسین به شما سلام کند. تا مادامی که این‌طور هستید، توجّه نمی‌کند.
خواهر محمد حسین روایت میکنه : بهترین خاطره‌های من از بچگی‌هام پر از پارک، تفریح و رستوران است. یعنی پدر و مادرم حتی وقتی ما رو به هیئت می‌بردند، قبل یا بعد از اون کلی تفریح برای ما تدارک می‌دیدند. مثلاً من توی اون سن و سال همیشه حرم حضرت عبدالعظیم رو به خاطر اینکه قبل از زیارت معجون و ساندویچ می‌خوردیم دوست داشتم .
نکته تربیتی این کلام رو دریابیم👆
ادامه روایت بمونه فردا نماز صبح قضا نشه التماس دعا🍀
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
بریم برای ادامه روایت دیشب....
[ ڴنبد آبے شݪمچہ ] 🇮🇷
خواهر محمد حسین روایت میکنه : بهترین خاطره‌های من از بچگی‌هام پر از پارک، تفریح و رستوران است. یعن
🌱 چون محمد حسین از سن خیلی کم، چهار پنج سالگی و یا حتی کمتر ؛ همیشه با بابا توی بسیج، پایگاه و ایست بازرسی بود وقتی بزرگ‌تر و‌ نوجوون و به نوعی مستقل شد و رفت و آمدهاش دست خودش بود ، دیگه بیشتر زمانش‌ رو توی بسیج، حوزه و پایگاه می‌گذروند. [ می‌تونم بگم : کل نوجوونی و جوونیشو رو توی این راه می‌دوید.] بعضی وقت‌ها می‌خندیدم و‌می‌گفتم : هرجا آشه محمد حسین فراشه .. محمدحسین خیلی شوخ طبع بود . همیشه اقوام وفامیل از همصحبتی باهاش لذت میبردند . همیشه دنبال این بود یک کاری کنه من رو بخندونه وشاد کنه .. رشته دانشگاهیش علوم سیاسی بود و به [مسائل روز جامعه ]و [صحبتهای رهبر] خیلی اهمیت میداد .