یکی از دوستام گفت هرچی بود میخوریم
حالا.
گفتم باش بریم.
رفتیم هتل
داشتیم استراحت میکردیم
دیگه از حال هوای قرمه سبزی افتاده بودیم🤦♀
یکی از مسئول های خادم الشهدا مون
اومد اتاق در زد.
گفت بچها ی خبر خوب دارم براتون.
ما فکر کردیم میخوان مشهد تمدید کنن
که بيشتر بمونیم یک روز.
ولی گفتش نه این نیس.
ما گفتیم خودتون بگید.
گفتن که غذای حضرتی مهمون شدیم
ولی گفتیم بچها تعداد زیاده دیگه تحویل میگیریم میاریم هتل.
ما هم کلییییی خوشحال شدیم اینا
بعد یکی از بچها گفت غذاش چیه؟
گفتن قرمهسبزی 😄🥲💚😍
دو الی سه هفته پیش مشهد بودیم
من همش انتظار داشتم ک دوباره دعوت شیم
ولی نشدیم🤦♀.
فقط یک خادمی بهمون نبات دادن.
ولی من توقعم زیاد بود
دنبال غذا حضرتی بودم.
چون امام رضا همیشه دعوت میکرد
هروقت که میرفتیم مشهد.
رفتیم نماز و زیارات داشتیم میومدیم.
یهو یک آقایی سر پله برقی ها
پایین از کوله درآورد بهم غذا داد
گفت غذا حضرتی بفرمایید.
من فقط خواستم بگم
این دفع که رفتم مشهد برگشتم
خیلیییییییییی دلم تنگ میشه.
خیلیییییییییی...
انگار ی تکیه قلبم جا گذاشتم مشهد🥲💔
این غذای حضرتی امام رضا بود
ی تیکه تبرک خوردیم ازش
ولی دادیمش به یکی دیگه.
واسه تبرک همون بس بود.
ان شالله رزق تک تک تون بشه🙏