#امام_زمان(عج)
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیر آب، از دریا چه میخواهد
حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم
دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه میخواهد؟
پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی
مجنون جز این پیغام، از لیلا چه میخواهد
پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من
جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه میخواهد
تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است
مسکین به جز خیرات از آقا چه میخواهد
چیز مهمی نیست این که ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه میخواهد
ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه
غیر از ظهور تو مگر مادر چه میخواهد
✍️ علیاکبر لطیفیان
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#قرآن
#آیههای_زندگی
🔸«خذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَن الْجَنهِلِينَ؛ ای پیامبر! در برخورد با مردم از حقوق شخصیات بگذر و به کارهای پسندیده دعوت کن و به نادانها بیاعتنا باش». (سوره اعراف، آیه 199)
🔹با بدخواهان هم مهربان باش!
▫️از توی کتابهای زبان بدن و مذاکره هزار قاعده عجیب برای معاشرتهایش درآورده بود؛ میگفت جلوی آدمها دستبهسینه ننشین، چون خیال میکنند گاردت را بستهای. میگفت موقع حرف زدن بینیات را نخاران چون فکر میکنند مثل پینوکیو دروغ میگویی و... . آنقدر در قانونهای مندرآوردی مذاکره و زبان بدن غرق شده بود که قاعدههای ساده را فراموش کرده بود. مردی که از مکه ظهور کرد و صدایش را به تمام دنیا رساند نه زبان بدن عجیبوغریبی داشت و نه کسی را با فنون مذاکره فریب میداد. قاعدههایش ساده بودند از بدیهای مردم بگذر به خوبیها دعوتشان کن و از آدمهای خردهشیشهدار عبور کن.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
✨🌹✨
🔹عارف یعنی این، عظمت مجاهدان و شهیدان در راه خدا را درک میکند.
مرحوم آیتالله #میرزا_جوادآقا_تهرانی، جبهه زیاد تشریف میآوردند، شبی که برای سخنرانی به تیپ امام جواد علیهالسلام آمده بودند؛
موقع نماز که شد، قبول نمیکردند امام جماعت باشند، خیلی اصرار کردیم که دلمان میخواهد یک نماز به امامت شما بخوانیم اما قبول نمیکردند.
شهید برونسی عرض کرد:
حاج آقا جلو بایستید، ایشان فرموند:
اگر شما دستور دهید، میروم
شهید برونسی گفت: من کوچکتر از آنم که دستور بدهم، از شما خواهش میکنم.
فرمودند: نه خواهش شما را نمیپذیرم.
بچهها به برونسی گفتند بگو دستور میدهم تا ما به آرزویمان برسیم، شهید برونسی به ناچار با خنده گفت: حاج آقا دستور میدهم شما بایستید جلو!
میرزا جواد آقا فرمودند:
چشم فرمانده عزیزم! نماز با سوز و حال عجیبی همراه با اشک خوانده شد.
بعد از نماز با چشمان اشکآلود خطاب به شهید برونسی فرمودند:
مرا فراموش نکنی! جواد را فراموش نکنی!
شهید برونسی ایشان را در آغوش گرفت و گفت: حاج آقا شما کجا و ما کجا؟ شما باید به فکر ما باشید و ما را فراموش نکنید!
میرزا متواضعانه فرمودند:
تعارفات را کنار بگذارید، فقط من این خواهش را دارم که جواد یادتان نرود؟! حتما مرا شفاعت کن!
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#تأمل
🤔 بیشتر فکر کنیم!
✍️ حسن مددخانی
📌 مفاتیحالجنان را که به او دادم، گفت: چقدر سنگینه! گفتم: در عوض آدم را سبک میکند!
📌 مهم نیست که هنوز تا «صد» فاصله داری، مهم این است که از «صفر» فاصله گرفتهای!
📌 «ایمان راکد» یعنی نهایتاً مراقب نماز و روزه خود باشیم، اما «ایمان متحرک» یعنی مراقب دین خدا باشیم.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#سیره_شهدا
🔰 شهدا سفارش کردهاند...
✅ نوشته روی تخته
🔸 شهید محمدرضا توانگر
🔸 معلم وارد کلاس شد، چشمش به نوشتهی روی تخته افتاد «ورود خانمهای بیحجاب به کلاس درس ممنوع!» عصبانی شد و به دفتر رفت. مدیر به کلاس آمد. اول با زبان خوش پرسید: چه کسی این جمله را نوشته؟! کسی جواب نداد. مدیر عصبانی شد.
بچهها را بیرون کرد و به صف کشید و تا میتوانست با چوب به کف دستشان زد. باز کسی چیزی نگفت.
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
🍃
🌸✨
🍃✨✨
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃
#قرآن
#آیههای_زندگی
🔸«وَمَا لَكُمْ لَا تُقَتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ؛ شما را چه شده که در راه خدا و نجات مردان و زنان و کودکان مستضعف که زیر سلطه دشمناند نمیجنگید؟» (سوره نساء، آیه 75)
🔹جنگ با ظالم، دفاع از مظلوم
▫️نه که مبارزه را بلد نباشد؛ اتفاقاً خیلی هم خوب بلد بود وگرنه چطور از پس آن شببیداریها برای کنکور و آن بدوبیراه شنیدنهای برای خواستگاری و آن دوندگیهای برای استخدام در فلان شرکت دولتی برآمده بود؟ فقط مشکل این بود که دوست نداشت کسی غیر خودش را ببیند. فقط مشکل این بود که میدان مبارزهاش را زیادی کوچک انتخاب کرده بود.
قیصر امینپور جایی با همان زبان تندوتیزش انگار در توبیخ همینها گفته بود: ما که اینهمه برای عشق آه و نالهی دروغ میکنیم/ راستی چرا در رثای بیشمار عاشقان که بیدریغ/ خون خویش را نثار عشق میکنند/ از نثار یک دریغ هم دریغ میکنیم؟
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
لوح | اینجا هنر به خادمی آستان توست...
هدیهای ناچیز تقدیم به استاد فرشچیان عزیز
.
اجرای تصویرسازی: محمدصادق سبزهای
مدیر تولید: جعفرپیشه (صریر)
.
🔸خبر: پیکر استاد فرشچیان به شهر اصفهان رسید.
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena
#داستان
#تأمل
🔸دکتری برای خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی ما نیاید!
💭 آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در یک سالگی پدرم مرد و مادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خانههای مردم رخت و لباس میشست. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است. نهفقط این، بلکه این گذشته مادرم مرا خجالتزده کرده است. به نظرتان چکار کنم؟!
💭 استاد به او گفت: از تو خواستهای دارم؛ به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا تا به تو بگویم چکار کنی. جوان به منزل رفت و با حوصله دستهای مادرش را در حالیکه اشک بر روی گونههایش سرازیر شده بود، شست. او برای اولین بار بود که دستان مادرش را درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده بود و تماماً تاول زده و ترک برداشته بود را دید، طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرزه میافتاد.
💭 پس از شستن دستان مادرش نتوانست تا فردا صبر کند و همان موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را به من نشان دادی! من مادرم را به امروزم نمیفروشم؛ چون اون ديروزش را برای آینده من خراب کرد!
🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃
🌐 shamiim.ir
🆔 @Shamimeashena