﷽
#رمان
#پارت_چهاردهم
#اعجاز_خاک
شماره آقای علوی رو گرفت و در حالی که تبسم میکرد گفت:«حاج خانم سلام حال شما چطوره....» و قول و قرار هاش رو گذاشت. بعد از تلفن رفت تا چادرش رو سر کنه و بریم.
موقع بیرون اومدن از خونه حسابی منو برانداز کرد تا مبادا چیزی کم و کسر داشته باشم😑 دو سه تا خونه اون طرف تر خونه ی آقای علوی بود. منصوره زنگ زد و لحظه ای بعد خانمی که به نظر مادر دختر بود در رو باز کرد و گفت: بفرمایید😊
وارد خونه شدیم. پله ها و راهرو و هال رو پشت سر گذاشتیم و به یک اتاق بزرگ رسیدیم. همون جلو در، روی یکی از مبل ها نشستم و سرم رو از خجالت به زیر انداختم. خانم آقای علوی از اتاق بیرون رفت و بعد از دقایقی با حاج آقای علوی که مرد مسن و جا افتاده ای بود وارد اتاق شد. به احترام حاج آقا از جامون بلند شدیم. با من دست داد🤝 و خیلی مردونه و جدی گفت: خوش آمدید.
هر چی من ریز و کوچیک و مضطرب بودم آقای علوی درشت و بزرگ و آروم بود. خودش سر صحبت رو باز کرد: خب، جناب شریفی خوش اومدید.
آهسته گفتن: خیلی ممنون.
تسبیحش رو توی دستش چرخوند و بعد از دقایقی سکوت گفت: بفرمایید که بحمدالله کجا مشغول هستید؟
منصوره انگار خیلی عجله داشت، چون منتظر جواب من نشد و گفت: در یک مرکز دندان پزشکی کار میکنه😁
آقای علوی دستی به محاسنش کشید و دعایی کرد: ان شاءالله موفق باشند
بعد ادامه داد: وضع کارو بار که حتما خوبه یا مثل کار ما کساده😄
اینبار دیگه اجازه ندادم منصوره به جای من حرف بزنه و گفتم: بد نیست، خداروشکر
آقای علوی در گوش خانومش گفت: خانم پس این لیلا کو، بگو چایی رو بیاره.
خانم آقای علوی رفت و با دخترش لیلا که سینی چایی دستش بود برگشت.
آقای علوی اشاره کرد که اول چایی رو به من تعارف کنه. من که چایم رو برداشتم به بقیه هم تعارف کرد و رفت روی یکی از مبل ها کنار مادرش نشست. آقای علوی باز رو به من کرد و پرسید: منزل از خودتون دارید؟🤔
_نه، فعلاً پدرم طبقه بالای خونه رو در اختیار من گذاشته.
خیلی آهسته، طوری که من خیلی جدی نگیرم با خودش گفت: البته خونه ای که مال خود آدم باشه یه چیز دیگست.
منصوره که ترسید مبادا مساله خونه مانع ازدواج منو لیلا بشه گفت: البته داداشم میخواد، ان شاءالله، تا چندسال دیگه خودش خونه بخره.
ادامه دارد...🌿
کپی از رمان و راضی نیستم🌱
بستہ میشود ڪتاب ،
و تو چہ دانے شاید آن ساعت نزدیڪ باشد .🌱📚
- فاضݪ نظرۍ -
هدایت شده از -شَـــمیم ظُـــهور-
|💚☁️|
وخداگفـت :
شبراآفریدم
تاازبیقرارےهایت
برایمبگویے ..! :)
مراقبمهربونیاتونباشید
فرداباڪلیانرژیبرمیگردیم
شبتونخوش
یاعلی(ع) 👋🏻💚
https://eitaa.com/ye_konge_haram
کانال دوباره شروع به فعالیت کرده.
-حمایت