eitaa logo
-شَـــمیم ظُـــهور-
1.3هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
164 فایل
بھ نام نامے آفریدگار زمین و آسمانها✨ +خدایا ظُهور ولیعصر را نزدیک فرما :) ⁦🤲🏻⁩ 《شࢪو؏ نوکریمون 《¹⁴⁰¹/¹/²⁰》 کپی؟کل کانال کپی نشه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🦋🌧• خواهرگرامی! نامحرم‌غریبه‌وآشنانداره!!❌ یه‌وقت‌باپسرای‌فامیل‌به‌ بهانه‌هایی‌مثل‌اینکه: مثل‌داداشمه‌ ازبچگی باهم‌بزرگ‌شدیم صمیمی‌نشی ها!!! نامحرم نامحرمه! حواست باشه!!🍀 ••¦⇢ 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️ 🚛⃟🌸¦⇢ 🚛⃟🌸¦⇢ 🚛⃟🌸¦⇢
امام علی(علیه السلام)میگه: من میدونم چه کاری شماهارو درست میکنه اما هرگز به فساد نفس خودم شماهارو اصلاح نمیکنم یعنی هرگز بخاطر هدایت شما خودمو الوده نمیکنم✖️😑 اون وقت طرف بخاطر هدایت یه نامحرم میره باهاش چت میکنه...خب عزیز دلم اینکارت مفتم نمیرزه...اون دنیا نه تنها بهت ثواب نمیدن بلکه پدرتم درمیارن که چرا روح خودتو الوده کردی...میگن‌وظیفه ی تو نبوده که... اخه عزیز من خدا مگه همجنس کم داره که جنس مخالف بفرسته واسه هدایت یه نفر؟ توروخدانزار هوای نفست با این چرتو پرتا فریبت بده اگه واقعا نیتت خیره برو سراغ هدایت همجنست.این هدایت همون چیزیه که شیطون میخواد نه چیزی که خدا میخواد بازم میگم اگه واقعا نیتت خیره برو سراغ هدایت همجنست....نامحرم روحتو الوده و قلبتو سیاه میکنه نامحرم تورو به شیطون نزدیک و از خدا دورت میکنه، اگه اینکارت بخاطر خداس که خدا اصلا نمیخواد... شیطون میخواد ولی اگه واسه شیطون کار میکنی به کارت ادامه بده و باعث اشک امام زمانت شو😞💔 😎خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📙 ـ کتاب 📚 عنوان کتاب: با چشمانی باز ✍️ نویسنده: سیدمحمد سادات اخوی راهی 🏡 ناشر: به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی) 📖 صفحات: ۲۶۰ صفحه 📗 معرفی کوتاه کتاب این اثر یک رمان امروزی است و در آن شخصیت اصلی داستان و همراهش در عین تضاد سختی که در راه پیش می آید به عزم گره‌گشایی از کار و دل، همزمان با شیوع ویروس کرونا از تهران، راهی مشهد الرضا(ع) می شود، در طول مسیر یکی از دوستانش نیز با او همراه می شود، در جریان این سفر، حوادثی رخ می دهد که به حضرت رضا(ع) پیوند می خورد. 📖 قطعه‌ی کوتاه کتاب «ماجراهای داستان، چنان درهم تنیده، نامعلوم و حدس نزدنی‌اند که نمی‌دانی موقع رسیدن به مشهد، چه باید بگویی یا بخواهی... و چگونه باید بخواهی. همین قدر می‌دانی که همه چیز ناموافق با مراد توست، همه چیز!... این را هم می‌دانی که ـ جز دلیری‌های رسواگر ـ بقیه ارکان قصه، در هاله‌ای از ناپیدایی پنهان شده‌اند. این را هم فهمیده‌ای که اگر همه، «او»یند... پس من و ما و ... تو و او، خیالی شیرین‌اند که خوش ساخته تا آدم‌ها ـ میان جبر و اختیار ـ اراده و توکل را هم زمان بیاموزند. 🪴