شبی که خرمشهر خونین شهر لقب گرفت
خاطره از
ناوبان یکم تکاور دریایی علی منصوری
بعد از اینکه شهید هوشنگ صمدی موقر را به اسارت بردند (خاطره این شهید والامقام را قبلا شرح داده ام) با چشمانی گریانوقلبی سوخته بدنبال انتقام بودم هواکم کم تاریک میشد کوچه به کوچه به میدان فرمانداری رسیدم دو سه روز بودکه حتی لقمه نان خشگی وحتی قطره آب سالمی بجز آبی که درلگن های خانه هابود چیزی نخورده بودم هواتاریک تر میشد بچه های تکاور حدود ۱۸نفر اونجا بودیم جیپ فرمانده که خودنیز با اون نبود جلویمان ایستاد راننده درب جعبه هایباگس را باز کرد به هرکدام یک عدد ساندویچ مرغ که اونهم بو میدادبه ماداد وسریع محل راترک کرد مشغول خوردن شدیم که دسته خیلی منظمی رادیدیم که باشعار از صدمتری ما به سمت زیر پل میرفت آخه ما مردان مبارزه میکردیم وجنگجو بودیم وازحقه ونیرنگ نظامی بی خبر بودیم (اون دسته عراقی بودند وما بیخبر لقمه دوم خمپاره ای سمت راست ماخورد وبعد سمت چپ داد زدم بچه ها دارن قلق گیری میکنند پراکنده بشیم که مجال پیدا نکردیم مثل باران خمپاره خمسه خمسه روی سرما باریدن گرفت هیج کاری از دستمان ساخته نبود حتی فرار، آنقدر موج انفجار مارا به زمین ودیوار فرمانداری میکوبید که همه بی جان شده بودیم فقط دود بود وخاک وبعضی وقتها صدای ناله عزیزان وبرادرانم ترکش کوچکی به شانه ام واز گوشهایم خون میامد آنقدر با آرنج زمین خورده بودم که الان هم آرنج دست راستم ناقص وغیر معمولی میباشد(دوست عزیز بسیار اسم زیبایی بنام تکاوران گمنام گذاشته ای)باری خداوند کمک همه ماکرد شاید اسلحه عراقی ها آتش شده بود ودیگر توان گلوله رانداشت برای چند ثانیه صدا قطع شد وتوانستیم جان سالم بدر ببریم وهرکدام به طرفی جان خودرا نجات دادیم همان شب یکی از تکاوران به نام مزینانی شهید شد وخیلی از بچه ها نیز مجروح گردیدند
روح شهدای وطن شاد یادشان همیشه جاوید.
تکاوران دریایی فرزندان گمنام ایران - خاطرات تکاوران نیروی. دریایی ارتش را منتشر کنید تا ایران وایرانی قهرمانان راستین خود را بشناسد .
#شهیدانه♥️
@shamimzohor
اﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ
ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ، ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ، ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ
ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ
ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ
ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ
ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﻟﻬﺶ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷـﺪ
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧـﺪﺍﯼ ﻣﺎ
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺁﻓﺮﯾﺪ
ﺑﺎ ﻫـﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫـﻢ
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍمیفهمیم...
#پندانه