eitaa logo
-شَـــمیم ظُـــهور-
1.3هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
164 فایل
بھ نام نامے آفریدگار زمین و آسمانها✨ +خدایا ظُهور ولیعصر را نزدیک فرما :) ⁦🤲🏻⁩ 《شࢪو؏ نوکریمون 《¹⁴⁰¹/¹/²⁰》 کپی؟کل کانال کپی نشه :)
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم 🥀
بـ‌خوآن‌دعـٰآےفَـ³¹³ـࢪج‌ࢪادعـٰآ‌اَثـࢪ‌داࢪد♥️✨ دُعـٰآڪَبوتـࢪعشــ❤️ـق‌اسـت‌و‌بـٰآل‌و‌پَـࢪ‌داࢪد🕊💚 🌸
آسون‌گرفتنِ‌ازدواج‌فقط‌برای‌خانواده‌ی دخترنیست!پسرهم‌بایددرخیلی‌ازمسائل مثل‌چهره‌وتحصیلات‌و..سطح‌توقش‌رو اونقدری‌بالانبره‌که‌دیگه‌کسی‌پیدانشه..!🙂
جای‌خالی‌تورا‌هیچکس‌احساس‌نکرد به‌گمانم‌که‌به‌دوری‌تو‌عادت‌‌کردیم:))
◖💛🔗◗
-شَـــمیم ظُـــهور-
﷽ #رمان #پارت_بیست‌هفتم #اعجاز_خاک خوشحال و خوشنود😄 از اون و پیرمرد خادم تشکر کردم و عقب اومدم.خیلی
از ناراحتی نامه رو گذاشتم لب پنجره و روی تخت دراز کشیدم. نامه، دلمو آتیش زده بود.هق هق گریه داشت خفم میکرد😭خودمم نمیدونستم که واقعاً برای چی دارم گریه می کنم، برای غصه های اون دختر دل سوخته یا برای همه اونهایی که به هزار امید کنار این حرم میان و می‌خوان حاجت بگیرن یا نه، این نامه بهونه ای شده بود تا بتونم برای غم و غصه خودم اشک بریزم.حال و روز منم بهتر از نویسنده نامه نبود😥 هرکی بود خوب امام رضا رو شناخته بود. میدونست با امام رضا چطوری حرف بزنه. زیر لب به امام رضا گفتم: امام رضا،من بازم به زیارتت میام، بازم به گنبدت سلام می کنم،حتی اگه نشد که از نزدیک تو رو زیارت کنم از دور انگشتم رو به طرف حرمت می‌گیرم و سرمو برات خم می‌کنم که بدونی من تورو دوست دارم، ولی آقا جان تو هم لطفی کن و گره از کارم باز کن‌، گره از کار این بنده خدا هم که کارد به استخونش رسیده و این طوری با تو حرف میزنه هم باز کن🤲🏻 بلند شدم و برای چندمین بار نامه رو برداشتم و خوندم. نمیدونم باور می کنید یا نه،محبت صاحب نامه کم کم داشت توی دلم جا باز می کرد. انگار داشتم بدون اینکه بخوام عاشق می شدم. عاشق دختری که ازش هیچی نمی دونستم. مگر آن که می‌دونستم هر کی هست خوب بلده از امام رضا چطوری حاجت بگیره. نامه رو نگاهی کردم ببینم اسمی، آدرسی، چیزی داره یا نه ولی فایده ای نداشت. هیچ علامتی یا اسمی نبود. گفتم خدایا😍 یعنی میشه من این دخترو پیدا کنم! نگاهی به گنبد امام رضا کردم و گفتم: آقا تو یه کاری بکن، منو از تهران تا این جا آوردی، حالا هم این نامه رو تو دستم گذاشتی و دلمو آتیش زدی، این درست نیست. آقا جان بقیه رو هم خودت درست کن. یه لحظه نامه رو برگردوندم. دیدم که یک برگه مرخصی با سربرگ بیمارستان امام رض😃برگه برای خانمی بود به اسم« هانیه محمدی» که یک روز مرخصی گرفته بود. زمان برگه هم حدود یک ماه پیش بود. حدس زدم که نویسنده نامه همین خانم باشه، اما گفتم از کجا معلوم، شاید کسی این برگه رو پیدا کرده و دردودلش رو روی اون نوشته.به هر حال به عنوان اولین قدم تصمیم گرفتم برای پیدا کردن نویسنده نامه همون موقع زنگی به بیمارستان امام رضا بزنم و سراغ خانم محمدی رو بگیرم. ادامه دارد...🌸
-شَـــمیم ظُـــهور-
﷽ #رمان #پارت_بیست‌هشتم #اعجاز_خاک از ناراحتی نامه رو گذاشتم لب پنجره و روی تخت دراز کشیدم. نامه، د
تلفن خانه هتل شماره بیمارستان رو برام گرفت. تلفن چی بیمارستان گوشی رو برداشت. گفتم: سلام، بیمارستان امام رضا؟ _سلام، بفرمایید. _می بخشید با خانم محمدی کار داشتم. _ کدوم خانم‌محمدی؟ کدوم بخش هستن؟ _خانم هانیه محمدی، نمیدونم کدوم بخش هستن. _یه لحظه صبر کنید. تلفن رو به یکی از خطوط داخلی وصل کرد. خانمی گوشی رو برداشت. گفتم: می بخشید با خانم محمدی کار داشتم. از پشت تلفن شنیدم که گفت:«هانیه بیا با تو کار داره» قلبم از دلهره و هیجان و خجالت، حسابی تاپ تاپ میکرد. چندمین بار آب دهنمو قورت دادم و صدامو صاف کردم. وقتی فهمیدم گوشی رو برداشته گفتم: الو _الو، بفرمایید. _ خانم محمدی؟ _ بله بفرمایید. _ خانم محمدی می بخشید من شریفی هستم. _ به جا نمیارم کارتون رو بفرمایید. _من یک برگه مرخصی از شما پیدا کردم که... نذاشت حرفمو تموم کنم، فکر کرد مزاحمم. با ناراحتی گفت: آقای محترم لطفاً مزاحم نشید. اینجا کار دارم. بعد هم گوشی رو گذاشت. گرچه از این مکالمه نتیجه ای نگرفتم ولی تقریباً مطمئن شدم نویسنده نامه خود همین خانمه. اینو دلم می گفت. تصمیم گرفتم یک بار دیگه زنگ بزنم و خیلی سریع ماجرا رو براش تعریف کنم.دوباره تماس گرفتم. این بار خودش گوشی رو برداشت. خانم محمدی؟ _ بله خودم هستم. _خانم محمدی من قصد مزاحمت ندارم، خواهش می کنم تلفن رو قطع نکنید. من یک برگه مرخصی از شما پیدا کردم که پشتش نامه ای نوشته شده. در جواب من کمی مکث کرد. انگار خیلی جا خورده بود. در حالیکه صداش از قوت و صلابت افتاده بود خیلی آهسته گفت:اون نامه دست شما چیکار میکنه؟ آقا شما به اسرار مردم چیکار دارید؟ _ خانم محمدی این نامه اتفاقی به دستم رسیده، میخواستم درباره اون حتماً با شما صحبت کنم. _ ببینید آقا، من از شما خواهش می‌کنم! اینجا محل کار منه. من آبرو دارم. برای من ممکن نیست اینجا زیاد صحبت کنم، خیلی ممنون میشم که دیگه اینجا زنگ نزنید. _خانم محمدی من حتماً باید با شما صحبت کنم، باور کنید قصد آزار و اذیت ندارم. اگه اونجا صحبت کردن براتون مشکله، خودتون بعد از ظهر از بیرون با هتل ارک تماس بگیرید. شماره اتاق رو هم گفتم. ظاهرا اون بنده خدا هم از روی ناچاری پیشنهاد منو قبول کرد. دیگه چیزی نگفت و تلفن را قطع کرد. ادامه دارد...🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا شکرت واسه زخمایی که خوب شد و جاشونم نموند ^^🍒🪴
«🧡🍊» هرجاکم‌آوردۍ،حوصلھ‌نداشتی گرفته‌‌بودۍ،پول‌نداشتۍ کارنداشتۍوباتریت‌تموم‌شد ؛ تسبیح‌روبرداروبگو : - استغفرالله‌رَبی‌‌وااتوب‌الیھ آروم‌می‌شی . . استغفارآثار‌فوق‌العاده‌ای‌دارھ وفقط‌برای‌توبـه‌وآمرزش‌گناه‌نیست ..! ❲ آیت‌الله‌‌مجتھدی‌تھرانۍ‌'رھ ❳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا