هدایت شده از بنرا(تایماول)
♥️ د҉خ҉ت҉ر҉ا҉ن҉ ҉ف҉ا҉ط҉م҉ی҉ ♥️
گروه مذهبی مخصوص دخــترای چـــادری 🙂✨
کلی پروفایل های چادری و مذهبی خوشگل میزاریم😇✨
کلی بیو مذهبی. متن های مذهبی 👑✨
عکس حرم امام رضا♥️
عکس حرم امام حسین♥️
عکس جمکران♥️
@Dokhtaran_fatemee. 🙂 : لینک کانلمون
حتما یه سر به گروه بزن و اگه خوشت اومد ممنون میشم عضو بشی😄♥️
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
کانال🌛بخند بخند خنده خوبه🌜
@SMFZMS
تولد کانالمون🌱: ⁴·¹¹·¹³⁹⁹
200________🚴♀️_____100
کپی حلال⎙
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
-هواشناسۍ اعلام کرد:
هواۍ مھدۍ فاطمہ را داشته باشید
خیلۍ تنھاست💔!
بخاطرش گناهتو ترک کن🖐🏻🌱
خجالت نکش به عشق خودش انجام بده🥰!
-امام زمانمون سرباز میخواد
ی سرباز قوی که گناه نکنه ،ایمانش قوی باشه 💪
شاید الان با خودت بگی ،منکه اینجوری نیستم..
-خب میشی ، میشی ی کسی که امام زمان پیشتر از قبل
دوسش داره😌😍
فقط ی راه داره:
اینکه عاشق بشی😄❤️
عاشق بشی به سوی خدا 🌿🕊️
تا بتوانی بهتر بندگی اش را بکنی✋🏻🌻
الان اگه داری این پیام رو میخونی ،بدون امام زمان خواسته؛
خواسته تو دیگه گناه نکنی ☺️
خواسته *تو* سربازش بشی
پس این فرصت و از دست نده و بزن روی لینک
┈━═•••❁🕊❁•••═━┈
🌿 @asheghan_parvaz
┈━═•••❁🕊❁•••═━┈
❤️🕊عاشق پروازشدی بسوی خدا
تا بهتر بندگی اش را کنی .... هرچه بودی یا هرکه بودی مهم نیست
مهم این است که الان چه خواهی شد..🌿🕊
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
ڪانالدخٺࢪان مهدوے
『🦋🌧』
_دنبال یه کانال میگردی که مذهـــــبے باشه با کلی...
انگیزشی
پروفایل
بیو گرافی
چاااالش
بک بگردان
و کلی فعالیت های گوناگورن دیگه?⛲️.🌸🌿،
_بلههه🧐داریـــــــ¿🤩
_ ارههه😎 اینم لینکش🌧
•°[دختران مهدوے] °•
https://eitaa.com/K111333
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
[عاشقان الله]🕋🌹
هَميشہ موفَقيتاۍ بُزرگ
اَز اِراده هاۍ قَوۍ ساختہ ميشَن...💛✨
•°.🌚🌸 | @emahgfgv
پاتوق دُختَراۍِ مُحَجَبہ اینجاست.
پاتوق دُختَراۍ با اَنگیزه اینجاست.
پاتوق دُختَرای مَذهَبی اینجاست.
•°.🌚🌸|@emahgfgv
•°.🌚🌸| @emahgfgv
مذهبی-.دخترونه-.پروف-.انگیزشے-.ایده-.توصیہ.-ست.- پرداخت
بخند ؛ درشأن ماه نیست که غمگین باشد . .🌚✨!.
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
سـلـامـ دوسـتـ خـوبـمـ😊
حـالـتـ خـوبـهـ؟❤️
مـیـخـوامـ یـکـ کـانـالـ دخـتـرانـهـ مـذهـبـی
عـالـیـ بـهـت مـعـرفـی کـنـم💕
مـطـمـعـنـم خـوشـتـ مـیـاد❣
تـویـ ایـنـ کـانـالـ پـر از عـکس و فــیلـم هـایـ
دخـتـرانـه مـذهـبـیـ 💙
رفـیـقـانــــهـ💜
چـادرانــهـ🧡
نــظـامـیــ💚
رهــبـرانـهـ❤️
شـهـیدانـه💙
وکـلـیـ چـیـز عـالـی دیـگـهـ💖
پـسـ بـرو زود یـ نـگـاهـ بـهـشـ بـنـداز❣
بــیـا ایـنمـ لـــیـنـکـ👇🏻💛
@dokhtaranzahraeii
دخـــتـرانـــ زهـــرایــی♡
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسکرپ بوک دوستا کجان؟ 🤪
منبع تمام اسکرپ بوک های ایتاست اینجا😍
کلی ابزار و آموزش اسکرپ بوک میزاره😍✨
اسکرپ بوک هاش خیلی قشنگن😍🥺♥
طرح هاشو که نگووووو🤤🤤🤤
حمله ورررر شید 🤣🤣🤣👇👇
@Scrapbook
تازه ادمین هم میخوان✨کانال بهتر از این؟؟؟🤤🤤
هدایت شده از بنرا(تایمدوم)
بسم رب الحـسین (؏)
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست؟
در جوابم این چنین گفت و گریست
لیلی و مجنون فقط افسانه اند
عشق در دست حسین بن علیست...🙃💔
خوش اومدین رفقا🖐🏻
کانال وقف طفل سه ساله اربابه💔
@arbabamhosain72
سه دقيقه در قيامت / 19
پايان عمل جرایح
عمل جراحي طوالني شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشكل
مواجه شد. پزشكان تالش خود را مضاعف كردند. برداشتن غده
همانطور كه پيشبيني ميشد با مشكل جدي همراه شد. آنها كار را
ادامه دادند و در آخرين مراحل عمل بود كه يكباره همه چيز عوض شد...
احساس كردم آنها كار را به خوبي انجام دادند. ديگر هيچ
مشكلي نداشتم. آرام و سبك شدم. چقدر حس زيبايي بود! درد از
تمام بدنم جدا شد.
يكباره احساس راحتي كردم. سبك شدم. با خودم گفتم: خدا رو
شكر. از اين همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبي
بود. با اينكه كلي دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روي تخت
جراحي بلند شدم و نشستم.
براي يك لحظه، زماني را ديدم كه نوزاد و در آغوش مادر بودم!
از لحظه كودكي تا لحظهاي كه وارد بيمارستان شدم، براي لحظاتي با
تمام جزئيات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شيريني داشتم. در يك لحظه تمام زندگي و
اعمالم را ديدم!
در همين حال و هوا بودم كه جواني بسيار زيبا، با لباسي سفيد و
نوراني در سمت راست خودم ديدم
او بسيار زيبا و دوست داشتني بود. نميدانم چرا اينقدر او را دوست
داشتم. ميخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگيرم.
او كنار من ايستاده بود و به صورت من لبخند ميزد. محو چهره
او بودم. با خودم ميگفتم: چقدر چهرهاش زيباست! چقدر آشناست.
من او را كجا ديدهام!؟
سمت چپم را نگاه كردم. ديدم عمو و پسر عمهام و آقاجان سيد
)پدربزرگم( و ... ايستادهاند. عمويم مدتي قبل از دنيا رفته بود.
پسر عمهام نيز از شهداي دوران دفاع مقدس بود. از اينكه بعد از
سالها آنها را ميديدم خيلي خوشحال شدم.
زير چشمي به جوان زيبا رويي كه در كنارم بود دوباره نگاه كردم.
من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهرهاش برايم آشناست.
يكباره يادم آمد. حدود 25 سال پيش... شب قبل از سفر مشهد...
عالم خواب... حضرت عزرائيل...
با ادب سالم كردم. حضرت عزرائيل جواب دادند. محو جمال
ايشان بودم كه با لبخندي بر لب به من گفتند: برويم؟
باتعجب گفتم: كجا؟ بعد دوباره نگاهي به اطراف انداختم. دكتر
جراح، ماسك روي صورتش را درآورد و به اعضاي تيم جراحي
گفت: ديگه فايده نداره. مريض از دست رفت... بعد گفت: خسته
نباشيد. شما تالش خودتون رو كردين، اما بيمار نتونست تحمل كنه.
يكي از پزشكها گفت: دستگاه شوك رو بياريد ... نگاهي به
دستگاهها و مانيتور اتاق عمل كردم. همه از حركت ايستاده بودند!
عجيب بود كه دكتر جراح من، پشت به من قرار داشت، اما من
ميتوانستم صورتش را ببينم! حتي ميفهميدم كه در فكرش چه
ميگذرد! من افكار افرادي كه داخل اتاق بودند را هم ميفهميدم.
همان لحظه نگاهم به بيرون از اتاق عمل افتاد. من پشت اتاق را
ميديدم! برادرم با يك تسبيح در دست، نشسته بود و ذكر ميگفت.