تواینکانالچیاموجوده؟!⇩
محفل/زندگےنامهٔشہدا/وصیتنامهٔشہدا
اگهباورنمیکنےبروعضو
شوخودتببین👀
ッhttps://eitaa.com/ef_zed_komeyl
حضورشمااینــــجاواجبہ🥲
#سریعبااش🙇🏻♀
شہیدعباسدانشگرُمیشناسۍ؟👀
اصنمیدونےکجاشہیدشده؟📿
ایــــنکانالبهتمــــــــــــــــــــام
سوالــاتشہدایۍپاسخدادھ😌♥️⇩
➧https://eitaa.com/ef_zed_komeyl
زندگـــــیـــــنامھۍشہدا
دردستاینکانالہ🖇📋
#اگہکنجکاوۍجاتتواینکانالھ
#سریعبزنروپــــــــیــــــــــــوستن➖
تاحالـــامتحولنشدۍ؟🥲
محافلاینکانالتورو
بهسمتخــــــــــدامیبرھ🥺❤️🩹
اگہنریضررکردی🤦🏻♀
_https://eitaa.com/ef_zed_komeyl
منخودمبااینکانالمتحولشدم🔁
#پسبدوعضوشووو
اگہداریاینمتنُمیخونیردنکن✋🏼
ایندعوتنامهازطرفِشہیدعباسدانشگرھ🥺🫂
˘˘https://eitaa.com/ef_zed_komeyl
دلتمیادعضونشے؟❤️🩹
#پسبدوعضوشووو ➖
+پینترست؟
_نه پروفایل پست😍 های این کانال:)!
+مذهبیا:/
_میدونم... همین کانال!!!
https://eitaa.com/shamimzohor
https://eitaa.com/shamimzohor
منبع پروفایل های پست های مذهبی 🌸
#نیایازدستترفتهها 😲🗣
#ڪلیڪکنازدستشنده 🔥🥀
-
کلی سروُدست شکوندم تا اینجا رو
پیدا کردم 😌
-
https://eitaa.com/shamimzohor
@shamimzohor
#بھاینراحتـۍازدستشندیعاا♥️❌❌
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم ✨
آهـاے سـربـاز 🪖
اره با خـودتـم😳 مـگـه تـو سـربـاز امـامـ زمـان نـیسـتـی؟؟😐
چـرا تـو ایـنکـانـال نـیـسـتی؟😑
https://eitaa.com/joinchat/3970433217C40463accfa
چرا بیکاری ؟ما وسط جنگیمبعد توخوابی ؟!!😒
ما الان وسط جنگ نرم هستیم ⚔️ یعنی جنگ رسانه 📱
چیکار باید بکنی ؟ 🤔
خب معلومه ❗️
باید کمک کنی به افزایش بصیرت سیاسی ، مذهبی و…
باید دست پر و با مدرک با دشمنای وطنت صحبت کنی و دهنشونو ببندی🤐
حالا میپرسی مدرک از کجا بیارم 😮؟
خب اینجا
https://eitaa.com/joinchat/3970433217C40463accfa
اینجا ایرانه منه ☺️😍
🇮🇷ایران من 🇮🇷
-شَـــمیم ظُـــهور-
﷽ #رمان #پارت_بیستیکم #اعجاز_خاک بلیت هواپیما رو خریدم و رفتم خونه تا وسایل سفرم رو ببندم. مادرم
﷽
#رمان
#پارت_بیستدوم
#اعجاز_خاک
سحر با صدای اذان حرم از خواب بیدار شدم، وضو گرفتم و خودم را برای زیارت آماده کردم🙂 متاسفانه تا به حرم برسم نماز جماعت مسجد گوهرشاد تموم شده بود. رفتم داخل یکی از رواق ها و نمازم را فرادا خوندم. بعد هم زیارت نامه ای برداشتم و آهسته آهسته رفتم نزدیک ضریح و مشغول خوندن زیارتنامه شدم. بعد از خوندن زیارتنامه اونو در قفسه مفاتیح ها و قرآن ها گذاشتم و همان جا ماندم و به مرقد و ضریح باصفای امام رضا خیره شدم🌝
خیلی شلوغ بود. خیلی سخت بود که دستم رو به ضریح برسونم. به حال و روز اون پسربچه چهار پنج ساله ای که روی دوش باباش سوار شده بود و با هیجان دستش رو به ضریح امام رضا علیهالسلام گره زده بود غبطه خوردم! خیلی خوشحال بود که تونسته با انگشت های کوچکش ضریح امام را بگیرد و گاهی هم که از فشار جمعیت تکانی می خورد و دستش از ضریح جدا میشد، دوباره خودش را به طرف آن می کشید و با انگشت هایش ضریح رو می چسبید و از شادی می خندید😄
از دیدن این صحنه من هم تحریک شدم و خودم رو به درون جمعیت انداختم با هر زحمتی بود دستم رو به شبکه های ضریح رسوندم و از اون به بعد فشار جمعیت خود به خودم منو جلو برد، تا اونجا که ممکن بود با تمام وجود به ضریح چسبیدم، اون قدر اون لحظات برام شیرین و با صفا بود که سنگینی فشار مردم رو احساس نمی کردم. هرچه غصه در این چند ماه توی دلم ریخته بود یک دفعه اشک شد😭 و از چشم هام ریخت بیرون. نمی دونستم چرا گریه می کنم، اصلاً دوست نداشتم توی اون حال از امام رضا حاجت بخوام فقط دلم میخواست همینجور گریه کنم. از چپ و راست هل میدادند ولی من اصلا تکون نمیخوردم جاذبه شدیدی منو به ضریح چسبونده بود ❤️طوری ضریح رو گرفته بودم که انگار فقط مال من بود. گریه هم مجال صدا زدن امام رضا رو بهم نمیداد.
ادامه دارد...🌱