هدایت شده از -شَـــمیم ظُـــهور-
|💚☁️|
وخداگفـت :
شبراآفریدم
تاازبیقرارےهایت
برایمبگویے ..! :)
مراقبمهربونیاتونباشید
فرداباڪلیانرژیبرمیگردیم
شبتونخوش
یاعلی(ع) 👋🏻💚
میخوای مکارن درست کنی اما اموزششو نداری🤔😢
خب اینکه نگرانی نداره بیا یه لینک بهت میدم اموزش ماکارون رو گذاشته😋😍
https://eitaa.com/joinchat/1140195478Cf6667a0be6
آمار 700 میذارمش،نذاشتم لف بده⛓💛
ببینی ترک کنی بد مزه میشه😂💔
پس لف نده🙂✨
https://eitaa.com/joinchat/1140195478Cf6667a0be6
بـخوآندعـٰآےفَـ³¹³ـࢪجࢪادعـٰآاَثـࢪداࢪد♥️✨
دُعـٰآڪَبوتـࢪعشــ❤️ـقاسـتوبـٰآلوپَـࢪداࢪد🕊💚
#امام_زمان🌸
#اللهمعجللولیکالفرج✨
آسونگرفتنِازدواجفقطبرایخانوادهی
دخترنیست!پسرهمبایددرخیلیازمسائل مثلچهرهوتحصیلاتو..سطحتوقشرو اونقدریبالانبرهکهدیگهکسیپیدانشه..!🙂
جایخالیتوراهیچکساحساسنکرد
بهگمانمکهبهدوریتوعادتکردیم:))
#امام_زمان
-شَـــمیم ظُـــهور-
﷽ #رمان #پارت_بیستهفتم #اعجاز_خاک خوشحال و خوشنود😄 از اون و پیرمرد خادم تشکر کردم و عقب اومدم.خیلی
﷽
#رمان
#پارت_بیستهشتم
#اعجاز_خاک
از ناراحتی نامه رو گذاشتم لب پنجره و روی تخت دراز کشیدم. نامه، دلمو آتیش زده بود.هق هق گریه داشت خفم میکرد😭خودمم نمیدونستم که واقعاً برای چی دارم گریه می کنم، برای غصه های اون دختر دل سوخته یا برای همه اونهایی که به هزار امید کنار این حرم میان و میخوان حاجت بگیرن یا نه، این نامه بهونه ای شده بود تا بتونم برای غم و غصه خودم اشک بریزم.حال و روز منم بهتر از نویسنده نامه نبود😥
هرکی بود خوب امام رضا رو شناخته بود. میدونست با امام رضا چطوری حرف بزنه. زیر لب به امام رضا گفتم: امام رضا،من بازم به زیارتت میام، بازم به گنبدت سلام می کنم،حتی اگه نشد که از نزدیک تو رو زیارت کنم از دور انگشتم رو به طرف حرمت میگیرم و سرمو برات خم میکنم که بدونی من تورو دوست دارم، ولی آقا جان تو هم لطفی کن و گره از کارم باز کن، گره از کار این بنده خدا هم که کارد به استخونش رسیده و این طوری با تو حرف میزنه هم باز کن🤲🏻
بلند شدم و برای چندمین بار نامه رو برداشتم و خوندم. نمیدونم باور می کنید یا نه،محبت صاحب نامه کم کم داشت توی دلم جا باز می کرد. انگار داشتم بدون اینکه بخوام عاشق می شدم. عاشق دختری که ازش هیچی نمی دونستم. مگر آن که میدونستم هر کی هست خوب بلده از امام رضا چطوری حاجت بگیره.
نامه رو نگاهی کردم ببینم اسمی، آدرسی، چیزی داره یا نه ولی فایده ای نداشت. هیچ علامتی یا اسمی نبود. گفتم خدایا😍 یعنی میشه من این دخترو پیدا کنم! نگاهی به گنبد امام رضا کردم و گفتم: آقا تو یه کاری بکن، منو از تهران تا این جا آوردی، حالا هم این نامه رو تو دستم گذاشتی و دلمو آتیش زدی، این درست نیست. آقا جان بقیه رو هم خودت درست کن.
یه لحظه نامه رو برگردوندم. دیدم که یک برگه مرخصی با سربرگ بیمارستان امام رض😃برگه برای خانمی بود به اسم« هانیه محمدی» که یک روز مرخصی گرفته بود. زمان برگه هم حدود یک ماه پیش بود. حدس زدم که نویسنده نامه همین خانم باشه، اما گفتم از کجا معلوم، شاید کسی این برگه رو پیدا کرده و دردودلش رو روی اون نوشته.به هر حال به عنوان اولین قدم تصمیم گرفتم برای پیدا کردن نویسنده نامه همون موقع زنگی به بیمارستان امام رضا بزنم و سراغ خانم محمدی رو بگیرم.
ادامه دارد...🌸