#روایت_اربعین
#روز_چهارم
روز چهارم دیگر تقریبا راه افتاده ایم که چکار کنیم...
حسین نیم ساعت زودتر از اذان صبح مناجات پخش میکند و زائرینی که به خاطر نبود جا در خوابگاه در نمازخانه خوابیده اند یکی یکی با چشمان خواب آلود روانهی وضوخانه میشوند...
بعد از اذان با سرعت 2x دعای عهدی میخوانیم و بعد هم نماز صبح و به قول بچه ها راند دوم خواب😁
حدود ساعت 10 و نیم است که سیدِ مسئول تدارکات با ظرفی از فالوده یزدی وارد میشود و انگیزه ای میشود برا بیدارشدنمان!
(البته روزهای قبل زود بیدار میشدیم امروز به خاطر خستگی پیاده روی بیشتر خوابیده ایم)
فالوده را میزنیم و کم کم آماده میشویم برای نماز ظهر😅
بین نماز ظهرها یک احکام کوتاه گفته میشود معمولا....
برادران و خواهران گرامی با آب آبسرکن میشود وضو گرفت، ولی قبول نیست😅
حواستان باشد!
بعد از نماز عصر صفِ ناهار کنار همان نمازخانه تشکیل میشود ولی امروز صف بیش از حد طولانی است!
حدس میزدم 😊
پای نوشابه در میان است،
اینجا نوشابه درجه بالایی از عرفان دارد😁
بعضی ها بیست دقیقه ای در صف مانده اند و برنج و مرغ را نمیخواهند و فقط نوشابه میگیرند...
چند نفری هم ایستاده اند کنار پَخّاش( پخش کننده غذا😅) و اصرار که حاجی یه نوشابه بده بریم!
حاضر است ده دقیقه بحث کند ولی بیست دقیقه در صف با احترام نماند🤦♂
بچه های روستای مان هم تازه رسیده اند کربلا و بعد از حدود یک سال دیدار تازه میکنیم
میگوید حاجی شما نمیری تو صف؟
میگویم ما که صف نداریم غذا برامون میارن!
به اتاقِ خادمان میروم، غذا را آورده اند و سید در حال پخش است...
بعد از غذا به سمت حرم اباعبدالله حرکت میکنم روز آخریست که اینجا هستم، همیشه آخرین دیدارها هم دلچسب تر است و هم دلگیرتر ...
دلچسب چون میدانی آخرین دیدار است و حسابی مینشینی روبروی ضریح و هِی حرف میزنی و هِی زیارت نامه میخوانی و هِی درددل میکنی
و دلگیر چون میدانی شاید تا یکسال باید دوری را تحمل کنی...
۷-۸ سالی ست غیر از اربعین نیامده ام کربلا اما مطمئنم کربلا با همهی کربلاییاش غیر از اربعین و دور از همهی این شلوغی ها و برو بیاها و دسته های عزاداری دلگیر میشود ، پای مکتب امام حسین همیشه باید شلوغ باشد...
بعد از زیارت میروم تا برای بچه ها سوغاتی بخرم...
دخترم زنگ زده و گفته برایم آدامس بیاور😊
بچه باید همینقدر قانع و به فکر جیب پدر باشد😅
میگویم باشد حتما برایت آدامس خرسی می آورم!
همانها که بابد برچسبش را برداری و خیس کنی و بچسبانی پشت دستت!
البته چون فقط رنگ است و جرم ندارد فکر کنم وضو هم صحیح باشد...
تتوی ما بچه پایین شهری ها همین آدامس خرسی ها بود...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
قدر این گوشی لمسیا رو کسی میدونه که چلهی تابستون واسه اینکه صدای تق تق دکمههای گوشی وقت پیامک دادن بلند نشه، میرفته زیر پتو😁
قدر داشته هامونو بدونیم
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
😅 بدون شرح
خدا یکی از ویژگیهای که برای همسر خوب در قرآن ذکر کرده این ویژگیه:
وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ
یعنی ویژگی مهم همسر خوب اینه که رفیق پنهانی از جنس مخالف نداشته باشه!
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
شیخ شوخ 😅✌️
#روایت_اربعین #روز_چهارم روز چهارم دیگر تقریبا راه افتاده ایم که چکار کنیم... حسین نیم ساعت زودتر
#روایت_اربعین
#روز_چهارم
امشب هر چه گشتیم سخنران در بین زائران پیدا نکردیم، شب های قبل اما بودند، حاج آقا جهانشاهی و قره چایی و زارع و برادر محمدی پناه را از بین زائران پیدا کرده بودیم و گفته بودیم کمی زائران را به فیض برسانند اما امشب قرعه فال به نام منِ دیوانه زدند...
بعد از نماز مغرب و عشاء بالای منبری که از مسجد سر کوچه آوردیم میروم البته اجازه اش را صاحب زمین همین موکب خودمان گرفته و مثل اینکه قضیهی وقفش نیز طوری بوده که خارج کردنش از مسجد اشکالی ندارد...
دیده ام حتی در یزدِ خودمان طرف پدرش فوت شده میآید پارچه مشکی از مسجد میبرد!
خب برادر اول ببین وقف مسجد نشده باشد، که بیشتر برا مُرده عذاب نخر!
بسم اللهی میگویم قصه شادی ابلیس و شیاطین را پس از شهادت امام حسین علیه السلام میگویم
داستان کاملش را بعدا حتما باید بگویم اما خلاصه اینکه شیطان بعد از شهادت آقا در عالم پرواز میکند و همه شیاطین عالم را به کربلا فرا میخواند بعد از جشنی بر پیکر مطهر امام حسین ابلیس به رفقایش میگوید بالاخره بعد از هزاران سال تلاش پیروز شده و حالا برای حفظ این پیروزی یک راه دارند و آن اینکه هر جا نام اباعبدالله و شهدا آمد در دل آدم ها شک بیاندازند...
یادم می آید اینهایی که چندسالی قبل تلاش داشتند نام شهید را از کتاب دبستانی ها حذف کنند!
دمشان گرم بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز حرف اربابشان ابلیس را خوب گوش میدهند!
بعد از سخنرانی کمی روضه میخوانم اینجا دلها آنقدر آماده است همین که السلام علیک را میگویی اشک ها سرازیر میشود...
همین که از پاهای تاول زده و خسته میگویی دلها تا پاهای کوچک سه سالهی اباعبدالله کشیده میشود....
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
خاموشی زده اند اما یکی دوتا از نوجوانان بافقی مثل اینکه خوابشان نمیآید و در تاریکی سوال پیچم میکنند، سوالات اعتقادی و دینی که ناگهان یکی از بزرگترهای موکب میگوید بچه مگه نمیبینی خاموشی زدن!
یعنی برو بخواب دیگه 😅
ناچار بچه ها هم میروند بخوابند و من هم مشغول نوشتن روایت شوم که یکی از بچه ها از بیرون میآید و با اضطراب میگوید حاجی دعا کن زنده بمونه و به سمت درمانگاه میدود...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
1.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چی شد منو انتخاب کردی؟😅
همیشه نباید راستشو به همسرت بگی🤦♂
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
شیخ شوخ 😅✌️
#روایت_اربعین #روز_چهارم امشب هر چه گشتیم سخنران در بین زائران پیدا نکردیم، شب های قبل اما بودند،
#روایت_اربعین
#روز_چهارم
فکر کردم شوخی میکند ولی باز به طرف درمانگاهِ موکب حرکت کردم، درب را که باز کردم پزشکها در حال تنفس مصنوعی دادن به یک مرد میانسال عراقی بودند...
از چهره های پزشکها معلوم بود امیدی ندارند...
دستگاه شوک را آوردند باز هم فایده ای ندارد، میخواهم بگویم راحت بگذارید از مرد را، ولی انگار همه فقط برای یک نفر تلاش خود را ادامه میدهند، همسرِ مردِ عراقی که نگاهش به مرد خشک زده ...
از کوت آمده اند و تازه به کربلا رسیده اند انگار قلب او صبر کرده باشد تا قدم های این مرد به کربلا برسد و حالا همینجا جلوی درب موکب یزد از تپش بیاستد ...
قلبها میفهمند باید تا کجا بتپند و میفهمند کجا باید بایستند!
دکتر پس از آخرین تلاش ها نگاهی به من میکند و به نشانهی اینکه دیگر امیدی باقی نمانده سری تکان میدهد....
به من میگویند به عربی به این خانم بگو همسرت از دنیا رفته، اما او هنوز باور ندارد با اضطراب همه را کنار میزند و خود را به بالین همسر میرساند با تمام توان صدا میزند عللللیی
حالا میفهمیم نام مرد علیست
شبِ آخرِ تراژدیکی است...
ناله های زن، اشک همه را پشت شیشه چشمشان جمع کرده
و چقدر مرگ نزدیک است
چقدر راحت میآید و جانی را میبرد
و ما چقدر دلخوش کرده ایم به دنیایمان
کم کم با تماس های مکرر آمبولانس عراقی هم میرسد و منو دو نفر دیگر از خادمان علی را روی برانکارد میگذاریم و میبریم دم در موکب...
چشمان زنِ علی نمیدانم چه میگوید
ولی لحظات آخر زبانش آرام میگوید ان شالله شفاعت حسین نصیبت شود علی...
آمبولانس میرود ولی خاطره ای تا همیشه در یادمان باقی میگذارد
حالا حدود ساعت ۱ شب است و غسل مس میت هم به ما واجب شده، آب حمام سرد است ولی چاره ای نیست...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
620K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پذیرایی زورکی موکب داران عراقی 😁
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
802.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبل از پایان ماجرا از چیزی مطمئن نشو!
عاقبت به خیر شدن انسان ها تا لحظه آخر هم مشخص نیست...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
1.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو جنگ در مقابل دشمنت جوری رفتار کن که نتونه حتی حدس بزنه قراره چی بشه!😁👌
#انتقام_سخت
#وعده_صادق
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
شیخ شوخ 😅✌️
#روایت_اربعین #روز_چهارم فکر کردم شوخی میکند ولی باز به طرف درمانگاهِ موکب حرکت کردم، درب را که ب
آخرین نماز صبح موکب را میخوانیم...
الهی لا تجعل آخر الصلاتی فی الموکب یزد فی الکربلا🤲😅
کوله را برمیدارم و بعد از خداحافظی از موکب میزنم بیرون قبل از حرکت به سمت ماشین ها آخرین چای نبات موکب اشکذری ها را هم میزنیم بر بدن...
و باز اللهم لاتجعل آخر الشای نبات...
چون الان مرزها برایم فرقی ندارد میگردم تا بین مسیرهابهترین را پیدا کنم، چذابه راه دور و درب و داغانی دارد، شلمچه گران تر است و خسروی هم مشتری کم دارد، بیچاره باشماقی ها چطور میخواهند برگردند؟ فکر کنم باید بروند بغداد و از آنجا ادامه مسیر بدهند...
مینشینم روبروی گنبد اباعبدالله یادم می آید زیارت اربعین را نخوانده ام گوشی را باز میکنم و شروع میکنم...
اللهم لا تجعل آخر العهد منی لزیارتکم...
چشمانم را میبندم و میگویم اولین صدایی که شنیدم به سمتش میروم، جوانی از مینیبوس آبی رنگی صدا میزند میران میران!!
بلند میشوم به سمتش میروم
- چند دینار؟
گوشی اش را در میآورد عدد ۱۵ را مینویسد میگویم خمسه عشر؟!
بنده خدا هنوز ایمان نیاورده بود به عربی دانستنم😅
سوار میشوم، قدمم خوب است و مینی بوس بلافاصله به غیر از ۳ نفر صندلی های تاشوی وسطی پر میشود که پلیس میگوید حرکت کن!
بذار سه تا دیگه هم سوار کنیم داداش(این را به عربی میگوید)
لا لا حَرِّک!
هر چه صدا میزند میران سه نفر کسی پیدا نمیشود یک دور دورِ بلوار میزنیم و دوباره برمیگردد همانجای اول و حالا پلیس رفته است خیلی تاثیرگذاربود خدایی!😅🤦♂
راننده که میبیند کسی صندلی های وسط را با ۱۵ دینار مشتری نیست مجبور میشود به ۱۰ دینار مسافر سوار کند...
مسافر همدانی که به همراه همسر و پسرش آمده تا میشنود سه نفر ده دیناری سوار شده اند میگوید یا ما هم ده دینار یا پیاده میشیم!
خانم پاشو پاشو بریم🤦♂😊
به هر زوری شده راضی اش میکنیم که بابا این صندلی وسطی ها پشت گردنی ندارد و این سه نفر هم پدرگردنشان درمیاید تا مهران!
بالاخره حرکت میکند به سمت مهران...
راننده و کمکش دو جوانند که به قیافه شان خیلی نمیخورد انقلابی و بسیجی و حشدی باشند😅
از اول تا اخر مسیر هم که در اینستاگرام میچرخند ولی حق دیگران هم برایشان مهم است، میخواهد موسیقی گوش کند هندفری اش را در میآورد و تنهایی گوش میکند، یاد برخی راننده های وطنی می افتم که صدای زن را میگذاشت و تذکر هم که میدادیم صدایش را بیشتر میکرد 🤦♂
نمیدانم پلیس عراق با چه تدبیری هر دو کیلومتر یکبار وسط جاده با خاک دست انداز درست کرده و نمیگذارد ماشین ها طعم سرعت را بچشند، مینی بوس تا می آید سرعتش برسد به ۹۰ کیلومتر دست انداز خاکی دست سازی از راه میرسد و مجبور است ترمز کند، پلیس های فعالی هم دارد یکی شان بیل در دست گرفته و با خاک کنار جاده دست اندازش را ترمیم میکند😅
نزدیک مرز که می رسیم راننده میزند روی ترمز نگاهی به مسافرین میانداز و میگوید زائرین کرایه را حساب کنند😅
بعضی ها میگویند تا ما را نرسانی دم مرز پول نمیدهیم، معلوم نیست شاید پول را گرفت و ما را پیاده کرد ما پول نمیدهیم!
زائر همدانی اما هنوز به فکر ده دینار پول دادن است😅
با زائرین صحبت میکنم.
باز میگویند، نه اگر پول را گرفت و نرفت چه؟
میگویم ۲۰ نفر آدمیم از پس دو نفر بر نمی آیید؟😅 من دعا میکنم و شما ۱۹ نفر هم میزنید👊
با این حرف کمی آرام میشوند و دینارها را یکی یکی در میآورند...
راننده کرایه را که کامل میگیرد حرکت را ادامه میدهد و چند دقیقه بعد در پارکینگ مهران مسافران را پیاده میکند....
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
شبکه آی فیلم ، ملک سلیمان رو ببینید جالبه... هرچند قدیمی
ولی نزدیک شدن شیاطین به عالم انسان ها در زمان ما هم اتفاق خواهد افتاد...
یکی از اساتید خوب تو فتنه زن.زندگی میگفتن تو خیلی از این آدمایی که وحشی شده بودن و دست به کشتن افرادی مثل شهید آرمان زدن، اجنه و شیاطین نفوذ کرده بودن...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋🏴
👉👉 @Sheikh_Shookh 👈
شیخ شوخ 😅✌️
شبکه آی فیلم ، ملک سلیمان رو ببینید جالبه... هرچند قدیمی ولی نزدیک شدن شیاطین به عالم انسان ها در ز
این صحنه حمله جن زده ها به مردم چقدر شبیه حمله اغتشاشگرها به شهید روح الله عجمیان بود....