شیخ شوخ 😅✌️
بالاخره ساعت ۷ و ۳۵ دقیقه و ۲۵ ثانیه اتوبوس میرسد... انگار همه مسافران هنوز هم شک داشتند که اتوبوس
بعد از نماز کمک راننده سکان هدایت اتوبوس را در دست میگیرد و همان اول کار و در اولین قدم پلیس حسابی از خجالتش در میآید😅
بنده خدا هنوز مسیری نرفته و الان کاری هم نکرده ولی پلیس به خاطر تخلف سرویس قبلی جریمه اش کرده
و گفته مسافرین هم راضی نبوده اند و گفته اند نماز را به موقع توقف نکردهای!
به ما میگوید حاجی میبینی...
ظهر زودتر هم وایسادیم
ما کلا سروقت نماز جای خوب وایمیستیم و وای خواهیم ساد!
منم به نشانه تایید سری تکان میدهم و در دلم میگویم بریم تا نماز مغرب را خدا به خیر کند😅
بچه های مسجد از آن ته اتوبوس خورد و خوراکشان قطع نمیشود
انگار به انبار سازمان ملل متصل باشند...
و این جلوی اتوبوس انگار
غزه...
حالا که حرفش شد
این شب جمعه ای از همین مقام شریف پیامبران و انبیای مسجد سهله دعا کنیم خدا شر اسراییل را از این جهان کم کند با دست سردار حسین...🤲
(یاد حاج محمود کریمی افتادم😅)
به شوخی همین پیام را داخل گروه مسجد میگذارم
و عقب نشینهای اتوبوس قضیه را جدی میگیرند و اولین محموله کمک های بشردوستانه را به جلوی اتوبوس منتقل میکنند....😅
(حالا من شوخی گفتم البته، ولی اونا جدی گرفتند و لطف کردن و ما هم استقبال! چون دست مومن را نباید رد کرد😊)
نماز مغرب کم کم نزدیک میشود
و الوعده وفا جناب کمک راننده!
ادامه دارد....
#روایت_اربعین ۳
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
شیخ شوخ 😅✌️
بعد از نماز کمک راننده سکان هدایت اتوبوس را در دست میگیرد و همان اول کار و در اولین قدم پلیس حسابی
یک ساعتی از نماز مغرب گذشته و سه تا موکب خوب با پذیرایی را راننده رد کرده که نه بابا جا نیست!
اتوبوس که پراید نیست بشه پارکش کنیم
اتوببببووووسه
بذار خودم میبرمت یه جای خوب همین نزدیکی!
موکب چهارم هم رد میشود...
کم کم دارد میرود صدای اعتراض ها بالا بگیرد که
بوی سوختگی از موتور آید هَمی!
اتوبوس را مانند یک پراید میزند بغل توی خاکی و نگاهی به موتور میاندازد...
اوه اوه اوه
جوش آورد حسابی
باید وایسیم درستش کنیم
راننده اصلی هم به کمک راننده ملحق میشود و مشغول تعمیر اتوبوس میشوند؛
از یک طرف این اتوبوس هم وسط جاده خراب شود کارمان کمی سخت خواهد شد
و از طرف دیگر فرصت خوبی است
بطری آب معدنی را برمیدارم و میزنم بیرون
به به چه آسمان زیبایی!✨
پر از ستاره
خیلی وقت بود آسمان به این زیبایی و وضوح ندیده بودم!
برای تشخیص قبله دست به کار میشوم نگاه به ستاره های ملاقهای و کشف ستاره شمال سپس جنوب و بعد ۴۵ درجه به سمت غرب...
اینهایی را که میگویم را باز هم بگویم بلدم
ولی موقع تشخیص کار سخت میشود و میزنم تشخیص قبله باد صبا 😅
یکی از بچه ها دستم را میخواند و زیراندازش را سریع پهن میکند کف بیابان و نماز جماعت دو نفره به پا میشود 👥
قبلش در مورد آب معدنی و وضو...
( #احکام : بله وضو با آبی که صرفا برای نوشیدن وقف یا نیت شده صحیح نیست!
مثلا اکثر آبسردکن ها به همین نیت وقف شده است و وضو هم میشود گرفت ولی صحیح نیست😅)
کم کم بقیه هم قضیه را میفهمند و یکی یکی بهمان ملحق میشوند
نماز که تمام میشود ماشین هم راه میافتد!
انگار ماموریتش را به خوبی انجام داده
من هم به نشانه تشکر کنار موتورش میروم دستی به موتور میکشم و صلواتی نثارش میکنم 😅
سوار میشویم
هنوز خانمها نماز نخوانده اند و باید موکب یا مجتمع خدماتی بعدی توقف کنیم...
در مسیر فکر میکنم
مسافر سرویس قبلی هم حق داشته پیامک بزند به پلیس یا حرفهای کمک راننده درست است؟
آیا تشخیص اتفاقات فقط از روی گفتار آدمها صحیح است؟
چطور حرف واقعی و کیک را از هم تشخیص دهیم
و جوابی جز همسفری نمییابم!
میگوید اگر خواستی آدمی را بشناسی همسفرش شو...
در این سفر، همسفر و همراه امام حسین شده ایم و خود واقعیمان رو خواهد شد!
آیا مرد میدان هستی؟
یا با اندک اتفاقی جا میزنیم و غر میزنیم و کنار میکشیم؟
شاید امام حسین چند روزی ما را دعوت کرده به یک سفر تا ببینیم همراه خوبی برایشان هستیم یا نه!
#روایت_اربعین ۳
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
334.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلها رو روونهی خونه پدرجانمون کنیم❤️
به یاد همه شما
از همین جا یه سلام به نیابت از همه شما ✋
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
شیخ شوخ 😅✌️
یک ساعتی از نماز مغرب گذشته و سه تا موکب خوب با پذیرایی را راننده رد کرده که نه بابا جا نیست! اتوبوس
ساعت ۷ صبح فردا پس از کش و قوس های فراوان و ۲۳ ساعت اتوبوس سواری در حالی که همگی تا آستانه زخم بستر گرفتن پیش رفته ایم، میرسیم مرز ...
مسافران یکی یکی خداحافظی میکنند و جدا میشوند
و دست آخر ۱۴ نفر مسجدی میمانیم و سرنوشتی که باید به دنبالش برویم😊
همان ورودی مرز ۲۰ دینار ناقابل میخرم که تا به نجف برسم
هنوز هم وقتی در مرز میرسیم به نقطه مهر خروج زدن یک حس خاصی دارد
اینکه واقعا یعنی راهی شدیم؟
یعنی میرسیم به حرم؟
نکند توی سیستم مشکلی ثبت شده باشد و مهر نخورد؟
یادم هست یکبار موقعی که هنوز دانشجو بودم و هنوز اربعین خیلی پا نگرفته بود وقتی برای اولین بار میخواستیم به همراه دانشجوها گذرنامه ها را مهر کنیم
چند نفری مجوز خروج از کشورشان ثبت نشده بود و مجبور شدند برگردند یزد و این استرس هنوز موقع مهر زدن همراهم است...
پلیس گذرنامه نگاهی به عکس توی گذرنامه و چهره من میاندازد و مهر را میکوبد توی صورت گذرنامه😅
و این یعنی حااااجی پرید😅
توی حس و حال خودمم که میبینم همراهان دارند با یک راننده نوجوان عراقی صحبت میکنند ولی هر چه بیشتر تلاش میکنند کمتر متوجه میشوند چه میگوید😊🤦♂
همه هم اهل درس و دانشگاه
و از زبان عربی سلام علیکم و رحمهالله را بلدند😅
پسرک عراقی تا من را میبیند خوشحال میشود و انگار فنرش در رفته باشد میپرد سمتم و میگوید حاجی کم نفرات الی النجف؟
حساب و کتابی میکنم و اربعه عشری روانه اش میکنم
قیمت را هم ۱۵ دینار میگوید ...
هنوز شک دارم که پیشنهادش را قبول کنم یا خیر که دوباره دستم را میگیرد و حجی حجی گویان میخواهد همراهی اش کنم
میگویم صبر کن مشورت بگیرم!
جلسه سران قوا با رای اکثریت پیشنهاد را قبول میکند و میرویم سمت ماشین...
بدک نیست
کولرش ولی در این هوای گرم و شرجی جواب نمیدهد و کمی سوال هم مپرسد!
در همین حین که راننده رفته مشتری دیگری پیدا کند، راننده یک تویوتا هایس خوشگل با همان قیمت ۱۵ دینار دستم را میکشد و میگوید حاجی بیا اول مشاهده بعد انتخاب!!!
این جمله اش درست است!
اول مشاهده بعد انتخاب😊
مشاهده میکنیم و انتخاب هم میشود ولی این وسط نمیدانم حس آن پسرک بعد از اینکه بیاید و جای خالی ما را ببیند چیست، همین کمی شک به دلم میاندازد و اینکه همراهان هم اصراری ندارند به تغییر ماشین، همانجا مینشینیم 😬
هر لحظه از این سفر یک درس دارد...
درسهایی که باید ببینیم...
#روایت_اربعین
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
در مسیر از نجف آباد هم عبور کردیم...
دیار شهید حججی عزیز👌
این روزها، روزهای به اسارت گرفتن و شهادت این شهید بزرگواره✋
التماس دعا حاج محسن🤲
سلام
درباره کنسلی اتوبوس هم ما ی خاطره داریم
مجموعه فرهنگی تو مشهد داریم فعالیت میکنیم
سال ۱۴۰۱ تصمیم گرفتیم جوانان و نوجوانان و تعدادی از خانم ها رو که تو مسجد زحمت میکشند ببریم اربعین کربلا.
۴۰ نفر شدیم.
اون سال کسی اتوبوس دربستی قرار داد نمی بست و ممنون بود دربستی. پول ازت میگرفتن و می گفتن تاریخ حرکت اتوبوس میاد سوار بشید. ما هم میترسیدیم پول بدیم. که بعد کنسله کنه بدبختیم. پول هم دادیم.
برگشتمون بلیط قطار از ملایر گرفته بودیم
گیر رفت بودیم
آشنای یکی از مسجدی ها نفر داشت اتوبوس هماهنگ کرد اما گفت پول رو موقع حرکت بدهید.
قرار بود ساعت ۱۵ ترمینال مشهد سوار اتوبوس بشیم
ساعت ۱۰ مسجد بودیم داشتیم شام و صبحانه سفر رو آماده میکردیم.
زنگ زدیم به راننده حدود ساعت ۱۱ گفت
اتوبوس نداریم😔
خودتون هرکار میخواهید بکنید
حال قرار بود ساعت ۱۳ از جلو مسجد همه بریم ترمینال سوار اتوبوس بشیم.
مانده بودیم چکار کنیم.
تصمیم گرفتیم به کسی چیزی نگیم.
بریم ترمینال(اون سال وضعیت اتوبوس افتضاح بود.اصلا گیر نمیامد)
خلاصه رفتیم ترمینال، با کلی نگرانی که چی میشه.
به لطف امام حسین علیه السلام اتوبوس گیر آمد اما ناچارا VIP گرفتیم. و ساعت ۱۵ که گفته بودیم سوار اتوبوس شدیم. اکثر پول رفته بود( نفری ۵۰۰ تومان برای برگشت پول باقیمانده بود)
برگشت که رسیدیم مهران، اتوبوس میخواستیم به همدان بگیریم بعد از همدان بریم ملایر.
اون سال موقع برگشت هم اتوبوس مهران به شدت کم بود
تا همدان میخواستن ببرند نفری ۷۵۰ میگرفتن
مجددا متوسل شدیم.
گشتیم اتوبوس سپاه پیدا کردیم گفت میره تهران شما همدان پیاده بشید
سوار شدیم
با راننده شروع کردیم به گپ و گفت
گفتیم میریم ملایر، راننده گفتش این اتوبوس برای سپاه ملایر هست.
مستقیم و رایگان رفتیم ملایر
واقعا هماهنگی های تمام سفر رو امام حسین علیه السلام از قبل کرده بود
منو بدل سید حسن نصرالله یهویی 😅
خدا رحمت کنه شهید نصرالله رو 😢
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
در روایتی که سیدبن طاووس نقل کرده بود خوندم قبل از اینکه مکان مرقد مطهر امیرالمومنین علنی بشه و زمانی که فقط افراد خاص میدونستن امام علی در نجف مدفون هستن دو نفر از شیعیان خاص به زیارت امیرالمومنین میرن وسط زیارت یهو یه شیر زخمی میاد سمتشون ...
این دو نفر فرار میکنن و پنهان میشن و شیر هم کاری بهشون ندارن و میره سمت مرقد امیرالمومنین و دستشو میکشه روی سنگ قبر مطهر...
میگه رفتم جلو دیدم دستش زخمی شده...
اومد ساعتی اونجا بود و بعد رفت...
یاعلی یه شیر بدنش زخمی شده و اومد شفا گرفت، روح ما هم پره از زخم و جراحت...
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
شیخ شوخ 😅✌️
ساعت ۷ صبح فردا پس از کش و قوس های فراوان و ۲۳ ساعت اتوبوس سواری در حالی که همگی تا آستانه زخم بستر
۲۳ ساعت اتوبوس سواری عذابی سخت است😅
و بعد از آن ۸ ساعت هم اتوبوس و مینی بوس عراقی را سوار شدن، سخت تر! 😅🤦♂
انگار از چاله رها شدی ولی صاف افتادی توی چاله بزرگتر...
ولی برای رسیدن به بهشت کربلا، چاله که هیچ، چاه نفت هم باشد میارزد!
و تو چه میدانی عشق چیست؟
هر که میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند!(شهید آوینی)
بعد از همه این چاله چوله ها و سختی های مسیر وقتی نگاه میاندازی به چهره تکتک آدم ها انگار تازه جان گرفته اند...
مصمم بودن برای رسیدن به بهشت کربلا از چشمانشان میبارد
و سختی های مسیر رنگ میبازد در برابر این اراده ها و اراده را در موردش حرف زدیم؛ که این زائران اراده کرده که ارادتشان را به ارباب نشان دهند...
با اینکه معلوم است همه همراهان سخت خسته اند ولی هیچکدام کمترین اعتراضی هم ندارند و آرام و با طمأنینه حدود ساعت ۴ کنار همان مَصعَد کهربایی معروف که هر ایرانی اربعین رفته یکبار از آن گذرکرده پیاده میشوند...
و هنوز مسیر ادامه دارد😊😅
یک استراحت کوتاه
یک شربت و هندوانه خنک در موکب بندرعباسی ها و بعد حرکت به سمت مسجد سهله✋
در مسیر از کنار قبرستان وادی السلام هم عبور میکنیم و راننده روبروی مقبره شهید ابومهدی مهندس که میرسد اشاره ای میکند و میگوید حاجی هذه المقبره ابومهدی
همه صلواتی به روح بلندش میفرستیم...
و به یاد حاج قاسم عزیز
و شهید سید حسن نصرالله...
جایشان خالیست
امنیت این مسیر را مدیون این شهیدان بزرگیم💐
#روایت_اربعین
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh
کنار مسجد سهله، مسجدی است به نام صعصعة ابن سوهان که چون میدونم قراره در موردش ازم سوال کنن سریع جستجو میزنم😅
خدا خیر بده به اینترنت
همه توقع دارن همه علوم و فنون دنیا رو بلد باشیم ما روحانی ها😅🤦♂
و همونها هم البته توقع دارن تو هیچ مسئله ای وارد نشیم و فقط نماز جماعت بخونیم 🤦♂😅
مسجد صعصعه مثل اینکه بعد از اینکه تعدادی از علما در خواب مشاهده میکنن که امام زمان در اون مسجد نماز خوندن رسیدگی بیشتری میشه، و خدا رو شکر توفیق شد همون اول سفر امام جماعت این مسجد هم باشم😊
وقتی رسیدیم، موکب هنوز کمی کار داشت تا تکمیل بشه و نماز رو رفتیم مسجد، بعداً به نوه هام خواهم گفت پدربزرگتون یه روزی امام جماعت مسجد صعصعة هم بوده😂
دانشجوهای اصفهانی و یزدی که همراه استادشون آقای رحیم پور اومدن به همراه یکی از هیأت های یزدی زحمت برپایی موکب رو کشیدن و چند روز زودتر اینجا بودن و خدا اینجا هم با ما یاره و وقتی میرسیم که موکب تقریبا آماده است😅
بچه ها میگویند با آقای رحیم پور صحبت کنید تا برنامه ها رو دقیق تر مطرح کنن، به نظر آدم معروفیه توی یزد ولی این اولین دیدارمونه!
خیلی سریع با هم ، هم صحبت میشیم و نماز جماعت ها و یه صحبت کوتاه بعد نمازها و البته کمک توی پذیرایی ها بهم سپرده میشه!
سال دومیه که خادم بودن رو تجربه میکنم، البته اینجا اونجوری که فکر میکنی نمیشه خادم فرهنگی بود،
اینجا با زائرانی که چند ساعت پیاده روی کردن و حالا خسته و کوفته ولو شده اند گوشه گوشهی موکب روبرویی!
آدمهایی با همهی سلایق!
اینجا امام حسین همه رو میهمان خودش کرده...
و کولر و ما ادراک ما کولر!
اینجا فقط کولر گازی جواب میده و کولرهای آبی چیزی جز رطوبت نصیبمون نمیکنه😊
البته همین کولرها هم اگه نبود قطعا اون آدم سابق نمیشدیم!
جناب مرحوم حاج صالح صائع بود فکر کنم🤷♂
مسجد سهله رو این بنده خدا یه تنه خنک کرده😅
ان شالله خدا قبرشو خنک کنه
هر کولری رو توی مسجد نگاه میکنی نوشته به یاد مرحوم حاج ...
تصور دمای مسجد سهله تا قبل از فوت این بنده خدا سخته😂
آقا ببخشید
وقف کنید
هدیه کنید در راه خدا
این اموال اگه بمونه تهش میرسه به وراث
داستان اون انبار خرمای خیرات رو دارید دیگه؟
یکی میمیره وصیت میکنه پیامبر کل محصول خرماشو بدن به نیازمندان
همه رو پخش میکنن و میان تهشو جارو کنن که پیامبر یه خرما رو زمین رو برمیدارن و میگن اگه تا زنده بود همین یه دونه خرما رو داده بود در راه خدا اندازه کل این انبار میرزید!
پس تا زنده اید بدید بره😊
بده در راه خدا✋
به یاد حاج صالح صائع 😅
قسمت بعد داستان یه راننده کرمانشاهی در مورد همین موضوع رو عرض میکنم...
#روایت_اربعین
#سفرنامه_اربعین
💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋
👉👉 @Sheikh_Shookh