اصلا یه درصدم فکرشو نمیکردم جور شه این سفرِ یه روزه. بهم گفت من فقط اسم نوشتم اگه اومدنت اوکی نشد منم نمیام، منم خب دلگرم شدم با این حرفش. خیلی دویدیم این ور و اون ور، فقطم واسه جور شدن یه جایِ اضافه برا من؛ زنگ پشتِ زنگ، کلی پیام و این طرف اون طرف شدن بایدم نتیجه ای میداد دیگه، نه؟ امروز حوالی ساعتِ ۴ وقتی دیدم داره زنگ میزنه و اسمش و رو صفحه گوشی دیدم، دلم هُری ریخت، نه دلشوره و ایناها، نه هُری ریختن به منظور امیدوار بودن؛ وقتی گفت خانمِ فلانی مثل اینکه قسمتت شده ها، یه جا برات جور شده عزیزم، مشخصاتتو بفرس تا قطعیش کنم دیگه ها !
خواستم از پشتِ گوشی بپرم بغلش کنم ،بگم دمت گرم زن ! .
هرسال تابستون که میرسه یادم میاد ازینا میخواستم، بعد زمستون که میشه یادم میره و میره برا تابستون بعدی که یادم بیفته.
ای تف به این حافظه.