یه روزی میرم روی بلند ترین نقطه ای که تو این شهره، وایمیسم و فقط نگاه میکنم. خاموش و روشن شدن چراغا و ماشینا و آدما..
امروز صبح توی مدرسه، بغض و دپرسی و بد خلقی، تو چهره همه دیده میشد، غم سنگینی بود بچها. خیلی سنگین بود..