منو بشناسی اینو میدونی خیلی راحت قید چیزایی رو میزنم که یه روزی براش خودم و به آب و آتیش میزدم.
از تعریفای مامانم از اتفاقایی که توی خونه میفته میشه غیبت این روزام توی خونه رو فهمید و خب یکم بده به نظرم
تا دیروز فکر میکردم اگه حرفامو به کسی بزنم حتما حالم بهتر میشه
حرفام و به یکی زدم و باهاش درد و دل کردم و الان، حالم داره از خودم به هم میخوره.
قبلا بیرون رفتن خیلی خوشحالم میکرد
الان که همیشه بیرونم، نمیدونم چی خوشحالم می کنه
جمله ای که بعد از هر موضوع ناراحت کننده ای به خودم میگم:
بیخیال بابا زندگی که به آخر نرسیده.
من واقعا میخواستم خوب باشم
هم حالم، هم اخلاقم، هم ظاهرم، هم رفتارم.
تمام تلاشم و هم کردم و میکنم
اما خب نمیدونم چرا ولی همیشه انگار یه چیزی کمه