همونقدر که باید تو مسائل روزمرم جدی باشم و برای آیندم برنامه ریزی کنم،
همونقدرم باید به هیچی اهمیت ندم و به این فکر کنم که دنیا دو روزه و کی اهمیت میده واقعا؟
بالاخره یه جایی میفهمی همیشه هم قرار نیست خوش شانس باشی.
دقیقا همون موقعی که داری از خوش شانسی زیاد بال در میاری، این "bad louk" ِ که میاد محکم کوبیده میشه تو صورتت.
هدایت شده از توییت فارسی 🇮🇷
همینجوری هی داری لبخند میزنی و در تلاشی زندگیت رو کنی، یهو یه خودکار از دستت میافته و میزنی زیر گریه.
»لیلی«
@farsitweets
دیگه جای نوشته هام و حرفام شده پیش نویسِ اینجا و پرایوت و دفتر چرمیِ قهوهایِ بابا.
نه اینجا فرستاده میشن، نه به کسی گفته میشن.
نمیدونم اما مطئنم یه روزی، یه جایی گوشهی دیوار خفتم میکنن و بهم میفهمونن تاوان نگه داشتنشون پیش خودم چیه.
تاوان نگفتن و رها نکردنشون.
تو میگی چیزی نیست ولی گوشهی ناخونات زخم و خونیه، معدت به هم ریخته، سوالای بی ربط میپرسی، آروم تر راه میری، دیگه اون کفش سفید خوشگلات و نمیپوشی، سر کلاس موردعلاقت میخوابی، از اربعین پارسالت برام تعریف نمیکنی و دیگه برام فیلما رو اسپویل نمیکنی.
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
_بعد از گفتن به یه نفر:
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم