هی تو
ببین منو
همه چی خوب میشه، همه چی میفته رو روال،
همه چی برمیگرده به حالت عادیش، خیلی زود،
زودِ زودِ زود.
کاش برای یه بار، حتی یهههه بار م که شده همه چی رو میبوسیدم میزاشتم کنار،
با کی میخواستم دوست بشم؟ آره همون،
دستشو میگرفتم با اعتماد به نفس کامل زُل میزدم تو چشاش و میگفتم: میای باهم دوست باشیم؟
یه روزی میرم روی بلند ترین نقطه ای که تو این شهره، وایمیسم و فقط نگاه میکنم. خاموش و روشن شدن چراغا و ماشینا و آدما..