IdayIday áin.mp3
زمان:
حجم:
3.12M
سرتو بزار روی شونم، پلیش کن،
حالا میتونی تا فردا صبح، درست تا موقعِ طلوع آفتاب، تا وقتی که نور خورشید چشماتو بسوزونه، درموردش فکر کنی.
وایسا اینجا ببینم. تو چشمام نگاه کن.
منو ببین باشه؟
هنوز هیچی تموم نشده؛
هنوز اون گلِ نرگسای گلفروشیِ روبه روی مدرسه رو نخریدیم و خودمونو تو عکس گرفتن ازش خفه نکردیم.
هنوز اون عطر مشهدیِ دکهی کنار حرم و نداریم و رو خودمون خالیش نکردیم تا [کی عطر مشهدی زده؟] ی آدما رو بشنویم.
هنوز اون دوربین خوشگله رو نداریم تا از ماه و ابر و آسمون و ستارههاش پونصد تا عکس بگیریم.
سرت و بگیر بالا. ببین منو خب؟
ما هنوز طعم اون پیتزا بعلبکیِ خیابونِ امام رضا رو نچشیدیم که؟
از همه مهمتر، هنوز عکسِ اون استودیو خوشگله رو تو گوشیم دارم. هنوز میتونیم نگاش کنیم و ساعتها لبخندمون تا بنا گوش باز نگه داریم.
ما هنوز کُلی کار ناتموم داریم عزیزِ دلم.
ببین منو. خب؟
هنوز اونقدرام که فکرشو میکنی دیر نشده.
4_
با کاراشون تا حد مرگ عذابت میدن و بعد،
تو اولین دیدار یه جوری وانمود میکنن که انگار نه انگار که نه انگار.
همیشه این دلتنگیه که یه گوشه یقتو میگیره و،
کجا با این عجله قربونت؟
وا یعنی میگی دورِ دنیا رو بگردم، انواع غذاها رو امتحان کنم، زبانمو تقویت کنم، رو نقاشی کشیدنم تمرکز کنم و درس بخونم؟
نه ممنون. من فعلا منتظرم چاییم سرد بشه عزیزم.
شده تا حالا با فکر کردن به یه چیزی قلبتون قنج بره؟
مثلا احساس کنید که یه چیزی تو قلبتون شروع کنه به باز شدن، شروع کنه به سوختن یا یه چیزی مثل همهی اینا.
میدونی که چی میگم؟
راستش همچین حسِ بهشتیرو نمیشه لابهلای کلمات جا داد.
نمیشه با این حرف و کیبورد و کلمه وصفش کرد.
این یه حسی فرا تر از حسِ زمینیه.
یه حس خاصیه.
انگار که قلبت بزرگ میشه، دور و برش میسوزه، نور زرد از خودش میده و بعد، حس میکنی تو بدنت اکلیل پمپاژ میکنه.
نمیدونم اسمِ این حس چیه، چرا اتفاق میفته یا حتی اصلا همینه که من میگم. اما هر چی که هست، میخوامش. میخوامش و الآن، دقیقا تو همین موقعیت بهش نیاز دارم.
من دقیقا به همون چیزی نیاز دارم که با فکر کردن بهش این حس و برای یه بارِ دیگهام که شده تجربه کنم .
بهش نیاز دارم. بیشتر از هر زمانِ دیگهای.