ایتا - خانومِ شرلی.

شاید بخوام برم بچها.
 یه مدتی. 
شاید یه مدت خیلی زیاد یا شایدم اصلا به هفته نکشه و نمیدونم. جدی نمیدونم

1 مشاهده19:29

خانومِ شرلی.

کی واسش رفتن و رها کردن فایده کرده؟لازمه اصن؟
 نه اصلن رُک و پوست کنده بگو ببینم، حال جا بیاره؟

1 مشاهده19:29

خانومِ شرلی.

با رفتن آدم باید یه چیزایی و پشت سر بذاره و از روشون رد بشه.
رد شدن و جا گذاشتن نبوده کارِ من. 
نیست بچها.

85 مشاهده19:31

خانومِ شرلی.

آخ که چقدر حرف دارم واسه گفتن

89 مشاهده19:32

خانومِ شرلی.

انقدری که اگه از همین الآن شروع کنم، خورشیدِ بیستُ هشت شهریورم میتونه در جواب حرفام سر تکون بده

90 مشاهده19:32

خانومِ شرلی.

همیشه یه چیزی هست، یه چیز طناب مانندی که خیلی محکم تو رو وصل میکنه به چیزایی که میخوای ازشون دل بکنی. 
بعضیا بهش میگن وابستگی. دلبستگی.
 ولی من بهش میگم یه سدّ. یه مانع خیلی خیلی بزرگ که خیلی وقتا، تاکید میکنم خیلی وقتا نمیزاره اون چیزی که میخوایم بشه و مثل بختک میوفته به جونِ زندگی.

91 مشاهده19:32

خانومِ شرلی.

نمیدونم.جدی نمیدونم.

88 مشاهده20:23

خانومِ شرلی.

صمیمیتِ از دست رفته رو نمیشه برگردوند عزیزم.

120 مشاهده13:30

خانومِ شرلی.

کیبورد و باز میکنم و نگاه.
 نگاه به حروف، نگاه به انگشتام. 
و فکر.
 فکر کردن به کلمه ها و چیدنشون کنار همدیگه.
فکر کردن به جمله ها و موضوعهایی که کارشون پرسه زدن تو مغزمه. ولی آخرش؟ هیچی. پوچ و هیچ و تُهی. 
یه قضیه‌ی به تمام معنایِ "پرازخالی" و هیچی به هیچی.

84 مشاهده11:09

خانومِ شرلی.

7/5
پائیز و گرمای اول مهر، با لذت پادردِ بعد از پیاده رویش.

81 مشاهده06:20

پرسش‌ها

قوانین

داغ‌ترین‌ها

چندسکویی