همیشه ترجیح میدم تنهایی غصه بخورم
بدون اینکه بزارم کسی توش شریک بشه.
پس تنهایی، غصه، لابهلاشم یه کوچولو بغض.
شایدم گریه.
عه وا حرفی نزن چیه؟
حرف بزن اتفاقا. زیاد. برام بگو و بزار فک کنم این منم که از این لاک کشیدم بیرون.
میخوای برام بگی؟
از سنی که داری میگذرونی، از دختر بچه ای که موقع برگشت از مدرسه بهش چشمک زدی. برام بگو.
از همه چی.
بگو برام از جزئیاتت.
از چیزا و آدمایی که دوسشون داری.
از خودت. آره اصلا. برام بگو. از خودت بگو. بگو که دو تا گوش که نه، نُه تا چشم قرض گرفتم از قبل و دارم میبینم.
میخونمش و قول بده که شریک باشیم تو غم و خندش. باشه؟
http://payamenashenas.ir/Sade
اگه بگم حساب وقتایی که صفحه کیبورد و
باز کردم و
نوشتم و
نفرستادم از دستم در رفته چی؟
یه روزایی همه چی کُنده
دقیقا مثل همون عقربههای ساعت، اونم تو روزای انتظار و کشیدنش
انگار که میخواستم بزارم رو دور 10X اما دستم خورده روی منفی و هیچی دیگه.
کاش خداجون یه دکمهای رو واسه آدما میذاشت به اسم "Return to factory settings" و من، تو این موقعیت با تمام وجود فشارش میدادم.