eitaa logo
خانومِ شرلی.
283 دنبال‌کننده
366 عکس
33 ویدیو
1 فایل
‌ قسمتی از حقیقت یه هویت جعلی/ساختگی. -‌‌سعی‌ می‌کنم آروم باشم والبته، خنده‌رو [ payamenashenas.ir/Sadee 🌟 ] ‌ ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
اگه بگم حساب وقتایی که صفحه کیبورد و باز کردم و نوشتم و نفرستادم از دستم در رفته چی؟
یه روزایی همه چی کُنده دقیقا مثل همون عقربه‌های ساعت، اونم تو روزای انتظار و کشیدنش انگار که میخواستم بزارم رو دور 10X اما دستم خورده روی منفی و هیچی دیگه.
در "i miss you" ترین حالت ممکن.
کاش خداجون یه دکمه‌ای رو واسه آدما میذاشت به اسم "Return to factory settings" و من، تو این موقعیت با تمام وجود فشارش میدادم.
آبی یخی و عسلی K_g_c گرم و سرد نرم و اخمو ترسو و دلنشین، همه‌ی اون چیزایی حتی از چشماشم میشه فهمید. نه آخه ببین این مظلومُ با اون چشماش چطوری داره به من نگاه میکنه :))))))))))))))))))))))))))))))))))))
شروع کردن چیزای جدید؟ فکرشم نکن عزیزم. اونقدر زانوهام رمق نداره و سست شده که فقط میتونم به ادامه دادن فکر کنم. ادامه دادنِ چیزی قبلا شروعش کردم. این برام ملموسه و البته، زودتر منِ عجول و میرسونه به تهش. به نتیجش.
خانومِ شرلی.
آبی یخی و عسلی K_g_c گرم و سرد نرم و اخمو ترسو و دلنشین، همه‌ی اون چیزایی حتی از چشماشم میشه فهمید.
7.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فهمیدمش. از همون وقتی که با رد شدن هر نفر میرفت کنار پاش و چشماش و به حالت التماسی در می آورد و با حالت "میوی" مظلومانه‌ای ازشون چیزی میخواست و از طرف آدما؟ بی توجهی. شناختمش. اگه آدم بود میشد برونگرا/پرهیجان/دوست داشتنی/صمیمی/بغلی/پایه/لُپ‌گلی و البته، خِنگ.
هدایت شده از ‹آبینه.›
این خودخواهی که جدیدا مد شده با عنوان خودت مهم تر از بقیه هستی، داره روانمو بهم میریزه.
دارم از روزایی برات میگم که همیشه ازشون متنفر بودم. روزمرگی های مزخرف و تکراری که تموم شدنشون دست منیه که اختیارم دست خودم نیست.
یکم میترسم. فقط یه کوچولو. انگار چراغ قوه‌ای که تا الان جلوی پاهام روشن نگه داشته بودم باتریش تموم شده و، جلوی پاهام و نمیبینم. من میترسم. میترسم از اینکه نمیدونم قراره چی بشه.
میشه بهم بگی؟ بهم بگو که "نگران نباشم" "هیچی نیست" "اونقدرام که فکرشو میکنی سخت نیست" "درست میشه" "بالاخره یه روزی همه چی میشه اون جوری که میخوای" نمیدونم. فقط بهم بگو. ازم بخواه که نگران نباشم. که نترسم. دستم و بگیر که نیفتم از روی این پُل معلقی که واسه خودم ساختم. بهم بگو. لطفا
کسی چمیدونه؟ شایدم دلتنگ اون چای هفتِ صبح و صدای به هم خوردنِ استکانا م