هدایت شده از توییت فارسی 🇮🇷
پنج شیش نفر داریم تو یه مغز به این کوچیکی دعوا میکنیم.
》Atom《
@farsitweets
دیگه از گریه و درس که مثل باتلاقه و هرلحظه بیشتر توش فرو میدم، چیزی برام نمونده.
خیلی سعی کردم خودمو ازش بکشم بیرون ولی، آره. درست فکر کردی. نمیشه؛ قبلا هم گفتم. هرچقدر بیشتر دست و پا میزنم، بیشتر غرق میشم.
حالا تو هی بیا بگو نجات دهنده تو آینهست.
مگه وقتی کسی غرق میشه میتونه خودش خودشو نجات بده؟
این آدمیزاد چه مرگشه که عادت داره ده بار یه اشتباه مضخرف و تکرار کنه؟ اصن خدا چیزی به اسم تجربه و درس گرفتن تو وجودش قرار داده؟
بس کن دیگه عزیزم
اشتباه کردی؟
اعتمادِ بی خود کردی؟
گند زدی؟
خب حالا متوجهش شدی؟
فهمیدی که چقد با این کار خراب کردی همه چیو؟
خب درس بگیر قربونت برم درس بگیر و ازش به عنوان تجربه استفاده کن.
د آخه چرا این مرحله آخر برات قفله؟
حالا بیا هی از اول انجامش بده بدون اینکه مرحلهی آخر قبلی رو تموم کرده باشی ببینم به کجا میرسی.
بچها شماهم از اینکه یه چنل روزمرگی با چند کا ممبر بیکار ندارین که توش از چرت ترین و عادی ترین اتفاقات روزتون بزارین احساس گناه میکنید؟
هر لحظه که به خودم میام میبینم که ای وای.
من از کی انقدر وحشیانه با اطرافیانم رفتار میکردم؟