تو میگی چیزی نیست ولی گوشهی ناخونات زخم و خونیه، معدت به هم ریخته، سوالای بی ربط میپرسی، آروم تر راه میری، دیگه اون کفش سفید خوشگلات و نمیپوشی، سر کلاس موردعلاقت میخوابی، از اربعین پارسالت برام تعریف نمیکنی و دیگه برام فیلما رو اسپویل نمیکنی.
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
چرا هیچکس و ندارم که بهش بگم
_بعد از گفتن به یه نفر:
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم
نباید بهش میگفتم
اسفند خیلی جیگره
کلا درحال خرید و بدو بدویی. توی خونه بوی وایتکس میپیچه و پنجره ها بازن. بابا از بیرون میاد و دو تا گلدون شببویِ سفید و یاسی دستشه و بوش کل خونه رو میگیره. و تو، همونجوری که داری پرده های اتاقت و میشوری، به این فکر میکنی که کدوم روسریتو با اون پیرهن آلبالوییه ست کنی و خب یه لحظه وایسا ببینم!
چرا متوقف شدن زمان نشدنیه؟/