#دعای_سحر
#چکیدهی_دعای_سحر
#فراز_هشتم
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ کَمالِکَ بِاَکْمَلِهِ وَکُلُّ کَمالِکَ کامِلٌ اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِکَمالِکَ کُلِّهِ
خدایا از تو خواهم به کاملترین مرتبه کمالت با اینکه تمام مراتب کمالت کامل است. خدایا از تو خواهم به همهی مراتب کمالت.
✍🏻 نام کمال و کامل فقط و فقط برازندهی ذات مقدس پروردگار متعال است.
و کسی که سؤالی داشته باشد چه بسیار بهجا و مناسب است که از کمال مطلق طلب کند و بدیهی است که اگر چنین اتفاق مبارک و میمونی رخ دهد هیچ سؤالی بیپاسخ قطعی برنخواهد گشت و این غایت القصوای آرزوی یک انسان است که باور کند یا حتی گمان کند که هرچه را طلب کند دیر یا زود آن را به چنگ خواهد آورد. هیچ مژدهای از این لذت بخشتر نخواهد بود.
از آنجا که انسان مظهریت اتم نامهای الهی را از حضورش در علم الهی یدک میکشد بدین گونه، چه بخواهد و چه نخواهد حقیقت خود را به میدان میکشد و از حقیقت جاوید خود استمداد میطلبد و بار سفر میبندد.
#محمدمهدی_شیرویخوزانی
#فکر_عمیق l عضو شوید 👇
@shiravi_ir
🔴 مرد اگر مثل امام رضاش غیور باشد چه شود!
📖 در مشهد، به خدمت مقام معظم رهبری شرفیاب شدم. صحبت از کرامات حضرت رضاعلیهالسلام شد. آقا فرمودند: من بچه بودم که به مسجد پدرم در بازار میرفتیم. در مسجد، مکبری بود به نام کربلایی که نابینا بود و حتی به او کربل رضای عاجز میگفتند. (آقا فرمودند که مشهدیها به نابینا عاجز میگویند.) کربلایی رضای عاجز به مسجد میآمد و تکبیر میگفت. ما بچه بودیم و سالها بود که او را میشناختیم و کوری او را دیده بودیم. روزی من پیش پدرم بودم که این کربلایی رضا آمد، اما بینا شده بود. پدرم از او پرسید: کربلایی رضا من را میبینی؟ گفت: بله آقا و سپس قیافه پدر من را شرح داد.
پدرم شنیده بودند که کربلایی شفا گرفته است و میخواستند خودشان ببینند. من هم آنجا بودم و دیدم همان کربلایی رضایی که هر روز کور میآمد، امروز بینا شده بود. این کربلایی دختری داشت که در وقت کوری دست کربلایی را میگرفت و پدر نابینایش را به مسجد میآورد. بعد از اینکه در مسجد مستقر میشد، دیگر به کسی نیاز نداشت. ما جستجو کردیم که چرا شفا دادهاند. گفتند: سالها بود که این دختر بچه دست کربلایی را میگرفت و به مسجد میآورد. کمکم دختر بزرگ شد و بهاصطلاح آب و رنگی پیدا کرده بود.
روزی بعضی از بچههای بازار متلکی گفته بودند و کربلایی هم شنیده بود. او نتوانسته بود تحمل کند و به دخترش گفته بود دست من را بگیر و مرا به حرم ببر. در حرم، کربلایی به دخترش میگوید تو برو خانه من اینجا میمانم. او به امام رضاعلیهالسلام عرض کرده بود: آقا! من سالهاست که نابینا هستم و حتی یکبار هم گله نکردم، زندگی من با فقر گذشته است، اما یکبار هم گله نکردم و گفتم تقدیر خداست و من هم راضی هستم به رضای خدا، اما تعرض به ناموسم را تحمل نمیکنم؛ یا من را شفا بدهید یا همینجا مرگم بدهید. من دیگر طاقت ندارم متلکهای مردم را به ناموس خودم تحمل کنم. کربلایی به حضرت متوسل میشود و بعد از مدتی خوابش میبرد. در خواب، حضرت رضاعلیهالسلام او را شفا میدهند. مقام معظم رهبری خودشان این داستان را نقل کردند و فرمودند من خودم این جریان را دیدهام.
📚منبع: بیانات حضرت آیتالله مصباح در جمع بسیج دانشجویی خوزستان و دانشگاه شهید چمران اهواز - ۱۳۹۱/۰۴/۱۷
@shiravi_ir
#امام_رضا
20.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تفاوت لطیف زن و مرد
@shiravi_ir
#ازدواج
19.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو کار خدا دخالت نکن
@shiravi_ir
#تلنگر
10.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شرح دعای روز نهم ماه مبارک رمضان
#فکر_عمیق l عضو شوید 👇
@shiravi_ir
نوروز مبارک🌷 کارت تبریک
👇
https://digipostal.ir/ciss3j6
به نور قدومتون یکی از کانالهای ما را در (تلگرام، بله، ایتا، سروش)
منور فرمایید.
👇
#فکر_عمیق l عضو شوید.
https://t.me/shiravi_ir
https://ble.ir/shiravi_ir
http://eitaa.com/shiravi_ir
http://splus.ir/shiravi_ir
18.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حال و هوای سال جدید🌿
@shiravi_ir
#نوروز
6.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زندگی ما، زندگی بعضیا
@shiravi_ir
10.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقش الفاظ در سرنوشت
@shiravi_ir
#باور
15.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالبافی همگانی
@shiravi_ir
#طنز