eitaa logo
کنگره ملی شهدای استان قم
1.3هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
8 فایل
🌐 https://shohadayeqom.ir ارتباط با ادمین کانال: @Shohadayeqom آدرس: قم، خیابان شهیدان فاطمی(دورشهر)، کوچه ۱۷، پلاک ۱۷ تلفن: 02537737060 02537744112
مشاهده در ایتا
دانلود
• شهید غلامحسین نائینی زاده لباف، بیستم آذر 1343 در شهرستان قم به دنیا آمد. پدر اسماعیل، مبل و کمد فروش بود. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. وی را رضا نیز می نامیدند. • به عنوان سرباز ارتش جمهوری اسلامی ایران در جبهه حضور یافت. سی ام بهمن 1364 در حملات توپخانه ای شهرک ربط سردشت توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ شهید شد. پیکر او در گلزار شهدای امامزاده ابراهیم قم به خاک سپرده شده است. https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
مراسم تشییع پیکر پدر شهید «سلیمان پناه» در قم برگزار شد + تصاویر ادامه ی خبر در لینک زیر https://shohadayeqom.ir/97fd https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
مراسم سالگرد شهید حجت‌الاسلام حاج «عبدالله ضابط» در قم برگزار شد + تصاویر ادامه ی خبر در لینک زیر: https://shohadayeqom.ir/r2tc https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
اهدای لوح تقدیر فرمانده نیروی زمینی ارتش به خانواده‌های شهیدان میری،میرزایی،جعفری،رعیت رکن آبادی در قم + تصاویر ادامه ی خبر در لینک زیر: https://shohadayeqom.ir/oq7p https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
🌹 شهید داود احمدی یکم اردیبهشت 1354 در شهرستان قم به دنیا آمد. پدرش علی، در ژاندارمری کار می کرد. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. • او از کارکنان پایور ارتش جمهوری اسلامی ایران با درجه گروهبانیکمی بود. یکم اسفند 1378، در پایگاه بختی دهلران هنگام شناسایی منطقه بر اثر انفجار مین به شهادت رسید و به برادر شهیدش، سعید پیوست. • پیکر او در گلزار شهدای علی بن جعفر زادگاهش به خاک سپرده شده است. https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
🤲خدایا...... اى كسى كه قضا، به قُدرت تو جريان يافته و اشياء، بر وفق اراده تو روان شده‌اند، هر آنچه بدی هست از ما دور کن و ما را به سوی نیکی ها هدايت فرما. 🥀یاارحم الراحمین 🥀 🍁🌷🌸🌹سلام.صبح شما بخیر. امروز از خدا میخواهم : هرآنچــه بــهــتــریــن هـسـت، بـرای تان رقـم بـزنـد. روزی فــراوان،دلـی خوش، شـادیهای بی پـایان،لـبخند خدا،بـدرقـه راهـتــان باد.🌹🌸🌷🍁 https://eitaa.com/shohadayeqom_ir
🌹جبران🌹 بچه های لشکر 17 تازه آمده بودند دوکوهه.مشغول والیبال بازی کردن بودند.آقامهدی زین الدین داشت قدم می زد.تا چشمش به من افتاد،گفت:بیایید باهم قدم بزنیم.کمی از بچه ها دور شدیم مرا بغل کرد و بوسید و گفت:چند وقت پیش که مریوان آمده بودید،آن احترامی را که باید به شما نگذاشتم از آن روز تا به حال منتظر فرصتی بودم تا جبران کنم. راوی:زنده یاد عزت الله میرزایی https://eitaa.com/shohadayeqom_ir