⭕️ "شهید محمد باقر نادم شفیعی"
#شهید_روز
شهید محمدباقر در یکم مرداد ۱۳۴۲، در شهرستان قم به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش فاطمه نام داشت. دانشجوی دوره کارشناسی دانشگاه تهران در رشته حقوق بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش پهلو، در سن ۲۴ سالگی هنگام عملیات کربلای ۸ شهید شد.
🌷
قسمتی از وصیت نامه شهید:…حالت ظاهری ما، عاری از عیوب باطنی ماست؛ خود را مجاهد در راهت می دانیم و می پنداریم تمامی هستی و نیستیمان را در کف اخلاص برای رسیدن به لقایت گذاشته ایم ولی تا چند وادی، رضا و خشنودی تو و فرموده به آئینت نهفته است. تنها خود می دانی و حتی خودمان همچون سرو پایمان ضعیف و عاجز است و با قوه ادراک ناقصمان، نمی توانیم اعمالمان را در جهت پیوستن به تو و قبول در درگاهت ارزیابی کنیم . بنابراین تنها به فضل و عنایت و ستاری ات چشم امید و مرحمت داریم. ای پروردگار کریم و رب جلیل، اگر اعمالمان مورد قبولت می باشد نیت هایمان را نیز، در مسیر رضایتت خالص گردان و تا توفیق نیت پاک و قلب مطمئن، به ما عنایت ننموده ای ما را در میدان عمل قرار مده تا عملی را بدون قصد رضای تو انجام ندهیم و توقع خشنودی و کرامت تو را داشته باشیم و ما را از جمله صالحان قرار ده و بر ما رحم کن و گناهانمان را ببخشای… 💠 التماس دعای شهادت
کنگره ملی شهدای استان قم🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
🌷 سحرگاه پانزدهم فروردین ماه ۱۳۳۲ برابر با ۱۷ رجب المرجب ، سالروز ولادت سردار جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان است.
مادر بزرگوارشان میگويد:احمد كلاَ بچه ساكتی بود. مثل پسربچههای همسن و سال خودش نبود؛ شر و شوری نداشت! از همان كوچكی خيلی گوشهگير بود و هميشه يك گوشهای تنها برای خودش مینشست. در يك شركت خصوصی كار میكرد و رفته بود خرمآباد و آنجا درگير پخش اعلاميه بود كه او را با دو نفر ديگر از دوستانش میگيرند. آن دو نفر زن و بچه داشتند و به همين دليل به محض دستگيری احمد تمام مسئوليت چاپ و تكثير اعلاميهها را به گردن گرفت تا پرونده آنها را سبكتر كند. در زندان فلكالافلاك خرمآباد و در زير سختترين شكنجهها احمد مقاومت كرد و دم بر نياورد. در بهار سال ۱۳۵۸ و آغاز درگيریهای گنبد، احمد به آن ديار شتافت تا با دشمنان انقلاب به مبارزه برخيزد و در زمستان همان سال احمد از طرف شهيد بروجردی مأموريت يافت كه ضمن پاكسازی جاده پاوه-كرمانشاه، حلقه محاصرهای را كه ضدانقلاب بر گرد شهر پاوه كشيده بود نیز بشكند. روز اول فروردين ۱۳۶۱ عمليات فتحالمبين آغاز شد و تيپ محمد رسولالله صل الله علیه و آله (که بعدها به لشکر عظیم محمد رسول الله تبدیل شد) به فرماندهی حاج احمد علاوه بر مأموريتهايی كه داشت ، مأمور گرفتن گلوگاه و نبض دشمن يعنی توپخانه عراق شد، كه با هدايت و فرماندهی حاج احمد اين امر صورت گرفت و فتحالمبين بزرگی به وقوع پيوست. و سرانجام در جريان يورش ظالمانه اسرائيل به جنوب لبنان در همان سالها اطلاع دادند كه بيروت محاصر شده و اسناد سفارتخانه جمهوری اسلامی ايران در معرض خطر است و آقای موسوی كاردار سفارت ايران از حاج احمد خواست که برای آوردن اسناد از سفارتخانه اقدام كند. در ساعت ۱۲ و سی دقيقه ظهر روز ۱۴ تيرماه سال ۱۳۶۱ اتومبيل سفارت جمهوری اسلامی ايران در لبنان ، هنگام عزيمت به بيروت در يك پست ايست و بازرسي موسوم به "حاجز باربرا" به فاصله ۴۰ كيلومتری بيروت متعلق به شبه نظاميان مارونی (حزب كتائب) متوقف شد و از آن تاریخ به بعد، اثری از سرنوشت حاج احمد و گروه دیپلماتهای همراه ایشان در دست نیست ...
باشد که در ظهور و در رکاب حضرتش ، رخ جلوه نماید💠 التماس دعای شهادت
کنگره ملی شهدای استان قم🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
⭕ بمناسبت ۱۶ فروردین ماه ۱۳۶۷ و بمب باران شهر مقدس قم_خیابان نوبهار
دشمنان بعثی به تلافی شکست هایشان در جبهه ها، شهرها را مورد بمباران هوایی قرار می دادند، در حالی که این اقدام نقض آشکار حقوق بشر است و در این جنگ کشورهای بسیاری که مدعی حقوق بشر نیز هستند، پشتیبان بعثی ها بودند.
اما هیچ کدام از این حرکت های ناجوانمردانه در طول هشت سال دفاع مقدس باعث نشد تا در روحیه ایثار، شهادت طلبی و مقاومت ملت ایران خللی وارد شود و زنان و مردان، گوش به فرمان ولایت یا در جبهه ها حضور داشتند و یا در پشت جبهه به یاری رزمندگان مشغول بودند و با ایمان های استوار در جنگی نابرابر بعثی ها و هم پیمانانشان را به شکست وادار کردند.
در بمب بارانهای هوایی شهر مقدس قم، بیش از ۲۱۲ تَن به شهادت رسیدهاند و در بین شهیدان، کودکان شیرخواره، دانش آموزان و زنان بی دفاع در شمار شهدای این بمب بارانها بودند. بمب باران هوایی شهرها گاه ویرانی منازل مسکونی و شهادت کل اعضای یک خانواده و یا تعداد زیادی از اعضای یک خانواده را در پی داشت.
در بمب باران هوایی ۱۶ فروردين سال ۶۷ شهر مقدس قم خيابان نوبهار ، حدود ۱۷ نفر از جمله سه خواهر شهيده به نام های مريم پنج ساله، زهره هشت ساله و منيره جمالی شش ساله و هر سه از يك خانواده به شهادت رسيدند.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 💠 التماس دعای شهادتکنگره ملی شهدای استان قم ` 🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ بمناسبت شهادت مدافع حرم "حاج حیدر"
#استوری
#حاج_حیدر
📹 استوری | وداع فرزندان شهید
🌷 شهید محمدعلی جنتی در وصیتنامه خود میگوید: از خداوند و امام میخواهم که مرا ببخشند چون نتوانستم آن طور که وظیفهام بود ادا کنم و از امام میخواهم که از خداوند بخواهد که مرا ببخشد چون جوانم و نادان. همینقدر میدانم ما از خداییم و به سوی او باز میگردیم اما چه خوش است جان دادن در راه دوست.
💯
چه زیباست حافظ ناموس اهل بیت شدن💠 التماس دعای شهادت
کنگره ملی شهدای استان قم🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir
🌷 مادر شهید میگوید؛
محمد در جریان دفاع مقدس، 5 روز در محاصره دشمن قرار گرفت و در باتلاقهای نمک جزیره «فاو» گیر کرد. وقتی نجات پیدا کرد، بعد از سه ماه حضور در جبهه به خانه آمد. در کربلای 4 هم وقتی از بین هزار نفر نیاز به خطشکنی 300 نفر بود، او نامنویسی کرد و باز بعد از سه ماه جنگ، 5 روز به خانه آمد. وقتی برگشت، سحر بود. در را که باز کردم، گفتم: انتظار آمدنت را نداشتم محمد! خندید. توقع چنین حرفی را از من نداشت. من هم خندیدم. گفتم: هر خونی لیاقت شهادت ندارد. انگار بهش برخورد که وقتی میخواست برای آخرین بار به جبهه برود، هی میرفت جلوی در و میآمد تو. بیتاب بود. بیقراری را در چشمهایش میدیدم. عاقبت جایی در خانه تنها شدیم. پرسیدم: چیزی میخواهی بگویی که این دست و آن دست میکنی. من مادرم و این چیزها را میفهمم. چشمهایش برقی زد و خوشحال شد. دست انداخت گردنم و گفت: آره مادر. حرفهای زیادی دارم که با شما بزنم. گفتم: شب همه دور هم مینشینیم و حرف میزنیم. قبول نکرد و گفت: بابا طاقت ندارد. فقط با خودت باید صحبت کنم. شب، همه خوابیدند و من و محمد، تنها شدیم. نشستیم به حرف زدن تا صبح.
محمد گفت که من دیگر از جبهه برنمیگردم و این آخرین دیدار ماست. به احتمال زیاد جنازه من برنمیگردد و ممکن است اگر برگشت، سر نداشته باشم. فقط دعا کن که از امام حسین علیهالسلام جلو نیفتم. اگر شهید شدم و راضی بودی، آن کفنی را که از مکه برای خودت آوردهای و با آب زمزم شستوشویش دادهای، به تنم بپوشان و شال سبزی را که از سوریه آوردهای به گردنم بیاویز. گریه نکن و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد. در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.
وقتی آماده شد که برود، نگاهی به من کرد و گفت: محمدت را خوب نگاه کن. چیزی نگفتم. نگاهش کردم. از نگاه قاطعم فهمید که اهل گریه و زاری نیستم. رفت و در قاب در خانه قرار گرفت. بلند گفت: دیدار ما به قیامت. محمدت را نگاه کن! گفتم: برو بچهجان! تو را به علیاکبر امام حسین علیهالسلام بخشیدم. رفت و کمی آنطرفتر ایستاد. باز گفت: رفتم ها! نمیخواهی محمدت را برای بار آخر نگاه کنی؟ داد زدم: برو بچه! تو را به قاسم و علیاصغر بخشیدم. قرار نیست وقتی چیزی را دادم، پساش بگیرم. رفت. 21 روز بعد، خبر شهادتش را آوردند. در حالی که 16 سال و 3 ماه داشت.
شهدا؛ "یا شفاعت با شهادت"
💠 التماس دعای شهادت
کنگره ملی شهدای استان قم🌐 https://shohadayeqom.ir 🆔️ @Shohadayeqom_ir