eitaa logo
سیدمهدی حسینی رکن آبادی
1.2هزار دنبال‌کننده
153 عکس
30 ویدیو
7 فایل
ادب و هنر ولایی به روایت سیدمهدی حسینی نقد و تحلیل شعر ولایی نقد و تحلیل اجرای هنری شعر معرفی جلسات @smahdihoseinir :جهت ارتباط
مشاهده در ایتا
دانلود
باران دوباره دل‌پذیر آمد سرشار آمد، سر به زیر آمد در عالم بالا خبرهایی است این‌گونه باران دل‌پذیر آمد تا از طراوت‌ها نشان آرد هر ابر سمت آبگیر آمد هر ابر، باران هدایت شد با رودها در این مسیر آمد تا رمز رویش را به او گوید باران به دیدار کویر آمد باران به لحن رعد و طوفان بود گرچه به نرمای حریر آمد باران وحی از آسمان بارید حکم ولایت در غدیر آمد آن حکم حق، بار امانت بود حکم خدا باری خطیر آمد بار «امانت» عشق مولا شد در عشق او «خیر کثیر» آمد پیچید بوی نام مولا و در باغ جان، عطر عبیر آمد نور هدایت در فضا پیچید یعنی سراج آمد، منیر آمد دست دو مولا در طراز هم آری مراعات‌النظیر آمد «الیومُ اکملتُ لکم» را خواند روح بشارت از بشیر آمد لحن «فهذا»یش به ما فهماند مرجع برای این ضمیر آمد ما خوب می‌دانیم مولا کیست بر منکران اما نذیر آمد اکنون ولی‌الله اعظم اوست بعد از رسول‌الله امیر آمد بعد از پیمبر بهترین مولا در کار دین، نعم‌النصیر آمد مولاعلی‌بن‌ابی‌طالب بخت جوان با رای پیر آمد یک‌باره خم شد پشت ابلیس و در ناله و بانگ و نفیر آمد تکلیف شب با روز روشن شد چون حکم فردوس و سعیر آمد هارون امت از پی پیکار با سامری‌های شریر آمد لرزه به جان روبهان افتاد دیدند جای شیر، شیر آمد آن شیر، شیر بیشه توحید شیر خداوند قدیر آمد آمد قسیم‌النار والجنه حبل‌المتین و دستگیر آمد مسکین راه او، یتیمش باش آن دستگیر هر فقیر آمد بر سفره‌اش بنشین که مصداق یا راحم الطفل‌الصغیر آمد *** سبحانک َ! این شعر و شأن تو؟ تا بارگاهت مستجیر آمد با ذکر «یامولا اَجِرنا» و «یا مستعان و یا مجیر» آمد ذره‌نوازیِ تو و این شعر... در چشم‌ها گرچه حقیر آمد... تیرماه١۴٠١ (ع)
حیدر حیدر، اُحُد نرفته از یاد، صد زخم تن تو داشت می‌زد فریاد: سرداری هم، اگر بیفتد بر خاک این پرچم، بر خاک نخواهد افتاد
جنگ است و شده معرکه‌ی خوف و رجا دشمن آمد به جنگ با مکتب ما یادت نرود، سلاح ما دست خداست هنگام تضرع و دعا است و بکا
یکی دو روز است شبکه ۲ در در کنار اطلاع‌رسانی اخبار جنگ و انتقام ملی، اشعاری را نیز به شکل مکتوب و زیرنویس، متناسب با موضوع روز، همراه با نام شاعر ارائه می‌کند، که کار پسندیده و ارزشمندی است. اما سؤال مهم این است که مگر فقط همین چند شاعر- که شاید تعدادشان به عدد انگشتان دو دست هم نمی‌رسد- برای این موضوع شعر سروده‌اند؟ نکته‌ی دوم و مهم‌تر اینکه، پرتکرارترین و دم دست‌ترین مضمون‌ها در این اشعار، یکی پرداختن به موضوع تاریخی فتح خیبر است و دیگری هجو صهیونیست‌ها به شکل کلی و گاه جزئی، مثلاً کفتار نامیدن‌شان در شعر. وقتی اشعار را می‌خواندم، از خودم پرسیدم واقعاً سطح اشعار حماسی ما همین است؟ اگر رصد دقیق و گسترده‌تری صورت گیرد، مسلماً ارائه‌ی اشعار متنوع در مضمون و محتوا، می‌تواند ارزش این حرکت حماسی و فرهنگی را مضاعف و دوچندان کند. نکته‌ی سوم ظاهراً برخی شاعران ما از تمرکز بر فضاهای معنوی - که این روزها سخت بدان محتاجیم - غافلند. یادمان باشد که موشک‌های ما را خدا هدایت می‌کند نه تکنولوژی و فناوری ما... بنابراین پرداختن به موضوع مناجات و دعوت مردم به تضرع و دعا، در کنار پیکار با دشمن، از مهم‌ترین و از اصیل‌ترین آیین‌ها در فرهنگ مبارزاتی شیعه است که بارها مورد تأکید رهبر فرزانه‌ی انقلاب نیز بوده است. نکته‌ی چهارم دشمن شناسی یکی از ابعاد مهم حماسه‌پردازی در شعر است. در جنگ امروز ما با اسرائیل، عناصر خائن به وطن در قالب پیاده‌نظام دشمن، آسیب‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی غیرقابل جبران به کشور وارد کرده‌اند. تبیین خیانت آنان، برشمردن ابعاد و حجم آن ضرورت دارد و لازم است در شعر جایگاه خود را پیدا کند. به نظر می‌رسد اگر شعر می‌خواهد به ذهن و زبان مردم راه پیدا کند، باید به دغدغه‌های آنان توجه داشته باشد... امروز مردم ما از یک سو خوشحالند که سلحشوران کشور در جنگ با اسرائیلند، به این امید که امری از امور الهی را تحقق می‌بخشند؛ و از سوی دیگر، زخم عمیق خنجر خیانت مزدوران داخلی را دائم دارند حس می‌کنند. چه خوب است، این غرور مقدس از یک سو، و نفرت نسبت به انسان‌های خائن در شعرها نمود عینی پیدا کند. در مقام مثل، همان‌گونه که موشک‌های ما دقیقاً نقطه‌زنی می‌کند شعر شاعر انقلابی نیز باید نقطه‌زنی کند. بازتاب این غرور و نفرت در شعر، در حکم مصداقی از آن «نقطه‌زنی» است که از شاعر انتظار می‌رود در شعر خود آن را رقم بزند. نکته‌ی پنجم «هیئت» مهمترین رسانه‌ی انتقال مفاهیم حسی و معنوی به مردم است. چه خوب است که شاعران در این ایام پیش رو بویژه دهه‌ی اول محرم‌الحرام، به این پایگاه عظیم معنوی و فرهنگی عنایت و توجه ویژه داشته باشند. اگر زبان و بیان شعر به گونه‌ای باشد که مخاطب با یک بار شنیدن بتواند به ادراک هنری و معنوی دست یابد شعر، وظیفه‌ی خود را انجام داده و توانسته است مفاهیم والا را به عموم مردم انتقال دهد. امید است به این رسانه‌ی مهم بیش از همیشه توجه ویژه داشته باشیم. این نوشته، به دنبال نادیده‌گرفتن زحمات شاعران انقلابی نبوده و نیست؛ بلکه به دنبال راهکارهایی برای کشف افق‌های تازه به امید توجه بیشتر، عمیق‌تر و دقیق‌تر شعر به مطالبات مردم جامعه است. امید است که پسند خاطر شاعران افتد و بار خاطری بر وجود آنان نباشد... @smahdihoseinir
هدایت شده از قاف
گفتی که: غیوری؛ سخنت را نفروشی! در عربده‌ها جان و تنت را نفروشی گفتی که: همین خاک دلیران، کفن توست آری وطنت را، کفنت را نفروشی این خاک مقدس وطن توست، تن توست تو یاد گرفتی که تنت را نفروشی؟ بالیدی در دامن یک عشق مقدس هشدار، که مام وطنت را نفروشی! نقش گل این دشت، روی پیرهن توست گل‌های روی پیرهنت را نفروشی مگذار دهانت را با سنگ ببندند ای چشمه‌ی جوشان، دهنت را نفروشی بی عرضگی محض، سکوت است و تماشا شاعر به سکوتی، سخنت را نفروشی من قطره و، ما با هم، دریای شکوهیم هشدار که این ما و منت را نفروشی تو شاعری و شعر مگر اهل سکوت است؟ هان! طوطی شکرشکنت را نفروشی این آتش سوزنده، گلستان وصال است ققنوسی اگر، سوختنت را نفروشی! زور و زر و تزویر، دلت را نفریبد ای کوفه! حسین و حسنت را نفروشی! ٢٧خرداد١۴٠۴
هدایت شده از قاف
ما نسلِ «zed»، ما ضدّ صهیونیم مثل شهیدا، مرد میدونیم خون شجاعت تو رگامونه مام با شهادت زنده می‌مونیم فهمیده‌ایم فرزند ایرانیم ما هرکدوم یه بچه‌شیریم که، از زوزه‌ی گرگا نمی‌ترسیم یه حالی از دشمن بگیریم که... ما از شهیدا یادگرفتیم که باید نترسیم از کسی اصلن «و ما رمَیت اذ رمَیت» خوندیم موشک شدیم روی سر دشمن مام معنی ترس و نمی‌فهیمم قد می‌کشیم تو جنگل و باران مشت می‌کوبیم توی سرصخره رد می‌شیم از روی سر طوفان ما نسل زِد، ما جمع اضدادیم روح بهاریم اخم پاییزیم جنگل اگه وایسه جلوی ما طوفان می‌شیم برگاش و میریزیم پنبه تو از گوشِت در آر دنیا ما حرفای تازه برات داریم گردان عمّار و نمی‌شناسی! ما هر کدوممون یه عمّاریم ٣١خردادماه١۴٠۴
تصویری از اشک و آه شد فریادم در کرب و بلا مدینه آمد یادم در یاری ِ از امام خود در گودال چون مادر خویش، دست بیعت دادم محرم‌الحرام ١۴٠٠ (ع)
به نام خدا این روزها درباره‌ی واکنش شاعران، پیرامون دفاع مقدس ۱۲ روزه و مجاهدت‌های سربازان امت اسلامی در مواجهه با تجاوز صهیونیسم جهانی، نظرها و نظریه‌هایی ارائه شده است که جای تقدیر و تأمل دارد. در این نکته هیچ شکی نیست که شاعران در این جنگ ۱۲ روزه و پس از آن، خوش درخشیدند و آثار ارزشمندی از نظر کمی و کیفی ارائه نمودند. نکته‌ی قابل درنگ این است که، چه موضوعاتی و مضامین و نکاتی وجود دارد، که باید از این پس به آن توجه کرد: نکته یکم: برخی مضامین در لابلای اشعار یا مغفول مانده یا بدان چندان توجه نشده است؛ از جمله: الف) مضمون پایداری مردم و حماسه‌ی تحمل شداید و سختی‌های حملات دشمن ب) ارائه‌ی شعر تبیینی، برای مخاطبان خنثی، خاکستری، سردرگم یا منکِر ج) تقبیح وطن‌فروشان و خائنان به مردم، که بازوی عملیاتی صهیونیزم در داخل ایران بودند. نکته‌ی دوم: ضرورت استفاده از فرصت حضور مردم در هیئت‌ها در ماه محرم و صفر و ارائه‌ی شعر با زبان و بیان سهلِ ممتنع، به گونه‌ای که احساس و اندیشه‌ی مخاطبان عام و خاص، در قالب شعر و شعار، مدح و حماسه و حتی مرثیه اقناع شود. نکته‌ی سوم: تبیین جایگاه رهبر فرزانه‌ی انقلاب و ابعاد هدایت حکیمانه ایشان در طول چهار دهه مبارزه با استکبار، شیطان بزرگ و صهیونیزم جهانی. معرفی شخصیت الهی و معنوی ایشان، ترسیم ابعاد تدبیر و توکل، سیاست و سماحت، دشمن‌ستیزی و شجاعت ایشان و... که در این زمینه متأسفانه بسیار کم کار کرده‌ایم و مسئولیم. نکته‌ی چهارم: مطالبه از برخی شاعران صاحب‌نام که این روزها در سکوت مطلق بودند. به‌ویژه آنان که به لطف توجه، عنایت و حسن ظنّ مردم، به شهرت و اعتبار دست یافتند و نامشان در جوامع مذهبی و ملی و بخصوص در هیئت‌ها زبانزد شد... براستی کجایند آن شاعران؟ ٢۵ تیرماه ١۴٠۴ لینک دریافت نظرات شما: @smahdihoseinir https://eitaa.com/smhroknabadi
حسین نیستی، اما چقدر مثل حسین گرسنه، تشنه، سر عزّت است می‌جنگی...
حسین نیستی، اما چقدر مثل حسین گرسنه، تشنه، سر عزّت است می‌جنگی... ترجمه‌ی شعر به انگلیسی: You are not Hussain, but you are so much like him hungry, thirsty, and still fighting with honor. مهدیه‌ی اکبری ترجمه‌ی شعر به عربی: لستَ الحسين، ولكن ما أشبهك بالحسين جائعاً وعطشاناً، تقاتل على شرف عزّتك... مرتضی حیدری آل کثیر
یک. مردانگی است مشرب و آیینش ‌شد تشنگی خصم، غم سنگینش فرمود امام: هرکه باشد، باشد... آبش بده و هیچ مپرس از دینش دو. از فاجعه‌های داس پاییز بگو از غزّه و داغ‌های سرریز بگو از شمر و سنان کربلا گفتی...، خب از شمر و سنان عصر ما نیز بگو سه. هربار که خواندی از گلوی پرپر صدبار بگو چه گفت بر نی، آن سر... ما تشنه‌ی روضه‌‌ایم؛ مداح بگو از تشنگی مردم غزّه چه خبر؟ چهار. داغ عطش است، لاله‌ها را بشمار هاجرها را، هروله‌ها را بشمار از «آخرَ تابعٍ*» که خواندی این بار در روضه‌ی خود، حرمله‌ها را بشمار پنج. لب‌های پریده‌رنگ دسته دسته هر آرزویی به حسرتی پیوسته ای شعر تو عباس شو از غزه بگو شمر است و فرات را دوباره بسته شش. غزّه شده طوفانیِ غم، می‌گرید با نوحه‌‌ی «ای اهل حرم...» می‌گرید غافل شده‌ایم، شمر این قصه کجاست؟ وقتی عمر بن سعد هم می‌گرید... ششم‌مردادماه‌١۴٠۴ *اللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ...
الی‌الحسین خروج از گیت خود! وقتی پای سفر اربعین و خدمت‌گزاری در موکب «حسینا» به میان آمد، با اشتیاق تمام آن را پذیرفتم، در حد التماس! قرار بر این شد که با اتوبوس دانشجویان خادم، از مسیر زمینی به همراه سایر خادمان، عازم شوم. سال گذشته به دلایلی از این خدمت و از این همنشینی با خادمان محروم مانده بودم. امسال نمی‌خواستم به هیچ‌وجه این فرصت معنوی را از دست بدهم؛ به همین جهت لحظه‌شماری می‌کردم. با اینکه دو-سه تاریخ برای سفر تعیین شده بود، از ترس از دست رفتن فرصت، اولین تاریخ را انتخاب کردم و با وجود اشتغالات فراوان، همه چیز را به مولا سپردم و خدایش. تصمیم گرفته بودم که لحظه‌به‌لحظه‌ی این سفر را ثبت کنم و با خود قرار گذاشتم، برخلاف دیگر نوشته‌هایم، «من»‌هایم را از بین ببرم. شما هم از این به بعد، هرچه لفاظی در نوشته‌ی من می‌بینید، به این حساب بگذارید که دارم تمرین می‌کنم فقط زبان و بیان شوم برای ترجمان رفتار خادمان حسینی. سخت است، برای منِ اسیر در حصار توهّمات... خیلی سخت است؛ می‌دانم که درکم می‌کنید حتماً. از خدا خواستم هرچه لفاظی بلدم، همین ابتدای سفر، تمام شود خیلی زود از این گیت‌ها و مرزها رد شوم؛ بلکه آدم دیگری شوم. به تعبیر مولوی: «حرف و گفت و صوت را بر هم زنم تا که بی این هر سه با تو دم زنم» بنابراین از مخاطب این نوشته، انتظار دارم «من»های این چند سطر اولیه‌ی نوشته‌ام را تحمل کنند. قول می‌دهم تلاش کنم و خدا کند که بتوانم، در لابه‌لای این متن و بزودی و حداکثر در چندصفحه‌ی بعد، بعون‌الله تعالی، آدمی دیگر شوم! مرا ببخشید! زیاده گویی کردم ادعای بزرگی بود... شهدا! من کجا و شما کجا... خوشا به حال آنان که می‌توانند از سیم‌خاردار نفْس رد شوند؛ مثل شما که توانستید... من که اطمینانی ندارم بتوانم این چند روز را اندکی بهتر شوم، چه برسد به اینکه اصلاً یک آدم دیگر شوم... چه برسد به‌ اینکه بتوانم بت‌شکن شوم و نفْس‌کشی کنم! گفتم که، سخت است! اما واقع مطلب این است که به لطف مولا خیلی امید دارم. همین امر زبانم را باز کرده و نگاهم را به سمت آسمان کشانده. مثل کشاورزی که از چشم‌هایش «ربنا انزل علینا» می‌بارد، من هم نگاهم به باران لطف اوست... ادامه دارد... هفته‌ی دوم مرداد١۴٠۴ ٩٠٩ @hussaina_909 لینک دریافت نظرات شما: @smahdihoseinir https://eitaa.com/smhroknabadi