eitaa logo
سعداء/حجت‌الاسلام راجی
220.1هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
202 فایل
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء زیر نظر #حجت_الاسلام_راجی @soada_ir ✅ تمامی سایتها و کانالهای زیر مجموعه سعداء👇 eitaa.com/soada_ir/9160 🔹 معرفی کتب👇 eitaa.com/soada_shop/173 🔹 پاسخ به سوالات👇 @soada_answer 🔹کمک‌های مردمی👇 eitaa.com/soada_answer/117
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ عاشقانه یک جنین با مادرش 🔸 قسمت اول: لانه امن 🔻در عمق تاریکی مطلق، جایی که زمان معنایی نداشت، دنیای من آغاز شد. دنیایی کوچک و گرم، با نبضی آرام که لالایی شبانه‌ام بود. ضربان قلب مادرم، موسیقی دلنشینی بود که مرا در آغوش می‌کشید و آرامم می‌کرد.☺️ هر روز، با لمس نوازش‌هایش، دنیای من کمی بزرگ‌تر می‌شد. انگار که او با هر حرکتش، آیه‌ای از عشق را در وجودم زمزمه می‌کرد.🥰 🔺پاهای کوچکم، اولین لمس‌هایشان را به دیوار نرم رحم او می‌رساندند و قلبم از شوق این کشف کوچک، تندتر می‌تپید. من در این لانه امن، رویا می‌بافتم. دنیایی پر از رنگ و نور را تصور می‌کردم که روزی در آن قدم خواهم زد. دنیایی که مادرم در آن منتظرم خواهد بود.🤩 🔻در این تاریکی مطلق، من تنها نبودم. مادرم همیشه همراه من بود. گرمای وجودش مرا احاطه کرده بود و به من آرامش می‌داد.❤️ هر روز، با او صحبت می‌کردم. به او می‌گفتم که چقدر دوستش دارم و چقدر مشتاقم که او را ببینم.😍 🔺هر لحظه، برای من یک معجزه بود. من در حال رشد بودم، قوی‌تر می‌شدم و به دنیای بیرون نزدیک‌تر می‌شدم. هر روز، دنیای من کمی بزرگ‌تر می‌شد و من با شوق و اشتیاق، این تغییرات را در خودم احساس می‌کردم.👼 🔻اما هنوز نمی‌دانستم که این آرامش و امنیت، چقدر کوتاه خواهد بود...🥺 ادامه دارد... 📚 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir
یوم الله موشکی 🔰 ویراست و توئیت به مناسبت سالروز پاسداران به پایگاه آمریکایی عین‌الاسد ======================= 🔻صفحه شخصی حجت‌الاسلام راجی در ویراستی 🔻صفحه اندیشکده راهبردی سعداء در ویراستی 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @soada_ir
امیرکبیر و حمایت از 🔸انتشار برشی از کتاب اثر پژوهشی اندیشکده راهبردی سعداء، به مناسبت ۲۰دی ماه، سالروز شهادت 💠 اندیشکده راهبردی 🆔 @soada_ir
سعداء/حجت‌الاسلام راجی
⭕️ عاشقانه یک جنین با مادرش #داستان_فکت 🔸 قسمت اول: لانه امن 🔻در عمق تاریکی مطلق، جایی که زمان مع
⭕️ عاشقانه یک جنین با مادرش 🔸 قسمت دوم: سایه شوم شک 🔻آرامش لانه امنم به تدریج جای خود را به نگرانی داد. کلماتی مبهم و نگران‌کننده‌ای را از مکالمات مادر و پدر می‌شنیدم. «ناخواسته»، «اشتباه»، «مشکل»؛ این کلمات در ذهنم اکو می‌شدند و ترس عجیبی را در دلم ایجاد می‌کردند.🥺 🔺در ابتدا، این صداها را نادیده می‌گرفتم. دنیای من، دنیای عشق و آرامش بود و نمی‌خواستم به این صداهای ناهنجار توجه کنم. اما با گذشت زمان، این صداها بلندتر و واضح‌تر شدند. من متوجه می‌شدم که چیزی درست نیست.😥 مادرم دیگر آن آرامش سابق را نداشت. صدایش لرزان شده بود و گاهی اوقات می‌شنیدم که گریه می‌کند.😪 🔻نوازش‌های مادرم دیگر آنقدرها آرام‌بخش نبودند.🙍‍♀انگار که او هم درگیر یک نبرد درونی بود. من سعی می‌کردم با حرکاتم به او آرامش بدهم، اما فایده‌ای نداشت.😔 🔺یک روز، مادرم با صدایی لرزان به شکم من دست کشید و گفت: «تو ناخواسته بودی». قلبم از این جمله فشرده شد.💔 من نمی‌دانستم چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اما می‌فهمیدم که چیزی اشتباه است. 🔻من به مادرم نیاز داشتم. به نوازش‌هایش، به صدای آرامش‌بخشش. اما او خودش به آرامش نیاز داشت.🥺 من در این تاریکی مطلق، تنها بودم و از آینده می‌ترسیدم...😞 ادامه دارد... 📚 💠 اندیشکده راهبردی سعداء 🆔 @‌soada_ir