📌 روایت دردناک اولین نفری که شهادت حاج همت را فهمید
🔹️ جعفر جهروتیزاده روایت میکند که در روزهای عملیات خیبر، نیروهای عراقی در طول روز با حدود ۹۰ هواپیما جزایر مجنون را بمباران میکردند.
◇ «حاجهمت میگفت بیپدرومادرها انگار برای مرغ و خروس دانه میپاشند.»
◇ پس از اینکه نیروهای لشکر ۲۷ در جزیره مستقر شدند، جهروتیزاده و همت سوار بر موتورسیکلت تریل برای سرکشی بهسمت عقب حرکت کردند.
◇ یکی از هواپیماهای شکاری دشمن بمبهایش را پشت دژ خالی کرد و باعث شد موج انفجار دو موتورسوار و همچنین موتور را، داخل نیزار کنار جاده پرت کند.
◇ او میگوید وقتی از عدم حمله عراقیها مطمئن شد، تصمیم گرفت به عقب برگردد تا خبری از همت بگیرد.
◇ در حال حرکت به سمت عقبه بود که جهروتیزاده پیکری بیسر را میبیند که یکدستش هم قطع شده است. «از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاجهمت است.
◇ از آنجایی که شهادت محمدابراهیم برایم خیلی دردناک بود همانطور که به عقب میآمدم، خودم را دلداری میدادم که نه، این جنازه حاجهمت نبود.»
◇ به همراه نیروها دوباره به آن منطقه برگشتند و پیکر شهید همت را شناسایی و به عقب برگرداندند.
🔺️شرح عکس: جعفر جهروتیزاده و باقر شیبانی بالای پیکر شهید همت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 دوبیت شعری که ورد زبان شهید ابراهیم اصفهانی بود.
1️⃣🔹 #شهید_ابراهیم_اصفهانی
بیست و دوم بهمن ۱۳۴۱، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش هاشم و مادرش، سکینه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت.
◇ پدر شهید ابراهیم اصفهانی خصوصیات فرزندش را این گونه شرح میدهد :
◇ ابراهیم هر وقت به مرخصی میآمد در اتاقی که در منزل درست کرده بود و وسایل و کتابهایش در آنجا قرار داشت، شبها با خدای خود راز و نیاز میکرد.
◇ در یکی از شبها من از صدای راز و نیاز او بیدار شدم. وقتی متوجه شد که ما با صدای نالههای او بیدار شدهام، خجالت زده شد و عذرخواهی کرد.
◇ آخرین باری که ابراهیم مجروح شد در بیمارستان پارس تهران بستری شد و پزشکان ۶ ماه به او استراحت داده بودند؛
◇ اما او فقط حدود ۴۰ روز استراحت کرد و با عصا عازم منطقه شد، چون فرمانده گردان عمار یاسر لشکر ۲۷ محمدرسولاللهﷺ بود و احساس کرد باید در منطقه باشد.
◇ ابراهیم هر وقت به مرخصی میآمد خیلی تعجیل میکرد و در هنگام رفتن خودش زمزمه میکرد:
″الهی چو خوش باشد سفر کردن به سویت
با چشم دل نظر کردن به رویت
الهی اگر طردم کنی افسرده گردم
در این گلشن گلی پژمرده گردم..″
◇ سرانجام بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، با سمت فرمانده گردان عمار در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله دوشکا به قسمت پا و شکم شهید و در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
#شهید_ابراهیم_اصفهانی
#فرمانده_گردان_عمار
#ایامشهادتوولادت
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 رمز موفقیت از نگاه شهـــید صیاد شیرازی
🔹️ یک روز از شهید صیاد شیرازی سوال کردند رمز موفقیت شما در زندگی چه چیزی است؟
◇ شهید صیادشیرازی گفت: من هر موفقیتی به دست آوردم از نماز اول وقتم و ارتباط با خداوند بود.
#شهید_صیاد_شیرازی
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
صبحانه ای با شهدا
📌 دستنوشتهای که از پاسدار شهید ابراهیم اصفهانی به یادگار مانده است
2️⃣🔹️ پاسدار شهید «ابراهیم اصفهانی» در دستنوشته خود خطاب به رفیق شهیدش «عباس رضایی» آورده که با حسرت بدون او زنده مانده است.
«بسمه تعالی
به چشمانم بریزم اشک هرشب نازنینم
که عمری بی تو در حسرت بمانم
خداوندا کن نصیبم تو شهادت را
که شاید روی تابانش ببینم
شربتی از لعل لبش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت
گوئی از صحبت ما نیک به تنگ آمده بود
رخت بربست و به گردش نرسیدیم و برفت
◇ بیاد برادر عزیزم #شهید_عباس_رضایی که روزهایی پر بها در کنار او بودم و با حسرت بدون او زنده هستم.
🔺️ ابراهیم اصفهانی- چهارشنبه ۱۳۶۲/۱۱/۵»
#شهید_ابراهیم_اصفهانی
#فرمانده_گردان_عمار
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada