📌 پدر شهید محمد اسدی: پسرم پایم را بوسید و طلب شهادت کرد
🔹️ « محمد ، چهار بار به عراق
و بعـد از آن به سـوریـه رفت
من عمل قلب باز انجام داده بودم
و حالم مسـاعد نبود ، گفتم :
شمـا به اندازه خودت رفتی نرو ...
◇ می گفت :
« پنج پسر دارید پـدر !
نمی خواهید خمسشان را
در راه حضرت زینب (س) بدهید؟
◇ تا شمـا راضـی نباشیـد ،
بیبی زینب(س) من را طلب نمیکند
عراق شیعه زیاد دارد و دفاع میکنند.
میخواهم برای دفاع از ناموس ائمه (ع)
به ســـــوریه بروم .»
◇ پای من را بوسید و گفت راضی باشید
و از من دل بکنید. من هم قول میدهم
شفایتان را از ائمه (ع) بگیرم ...
رفت و شفــای من را هم گرفت. »
ولادت : ۱۳۶۴/۰۶/۳۰
شهادت: ١٣٩۵/۰۳/۱۷
[مصادف با اول رمضانالمبارک]
محل شهادت : جنوب حلب ، سوریه
#شهـید_مدافع_حرم_محمد_اسدی
#فرمانده_ایرانی_گردان_غلامانعباس
#لشڪر_سرفراز_فاطمیون
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 نام «الله» را همیشه پاسبان بودند.
🔹️ رزمندگان با تیر و پوکه کلمه مقدس «الله» پرچم را بر روی خاک مقدس جبهه ها به تصویر کشیدند تا بگویند که برای ماندگاری این نام از جان باید گذشت.
◇ این روزها پیام این عزیزان بیشتر برایمان قابل لمس خواهد بود.
◇ ﴿﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِله﴾﴾
و آنها که ايمان دارند عشقشان به
خدا شديدتر است..
#مردان_بی_ادعا
#نام_ماندگار
#الله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 شهید قربانی الگویی برای سبک زندگی در همسرداری و رفتار با خانواده
🔹️ همسر شهید کمیل قربانی در معرفی این شهید بزرگوار می گوید: کميل دائماً به من هدیه میداد. بدون هیچ مناسبتی برای من گل میخرید. یکی از بهترین هدیههایی که از کمیل گرفتم، گل رزِ صورتیرنگی بود که خودش با کاغذرنگی تزئین کرده بود و خیلی هم باسلیقه این کار را انجام داده بود.
◇ بعضی اوقات هم به من دستنوشتههایش را هدیه میداد، با شعرهایی از حافظ که با خطّ خودش مینوشت.
◇ اخلاق خوبی که کمیل داشت، این بود که در بین احادیث و روایات میگشت و آنهایی را که مربوط به «نوع برخورد با همسر» بود، انتخاب میکرد و سعیاش این بود که طبق همانها هم رفتار کند.
◇ او همیشه به دنبال لذّتهای حلال وتفریحات سالم در کنار خانواده بود؛ همین کارهایش مرا بیشتر از همیشه عاشقش میکرد.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کمیل_قربانی
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 انگشتر تو ساربان را یادم آورد ...
#شهید_آرمان_علیوردی
#شهید_امنیت
#لایوم_کیومک_یااباعبدالله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 یه عده پای حق که میرسه فراری و یه عده پای حق که میرسه فدایین...
#شهید_ امنیت
#ایران_تسلیت
#شاهچراغ
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
3.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 کودک کرمانی که شهید شاهچراغ شد
🔹️و این بار ؛
اصغر رسیده است
به « أَحلیٰ مِن العَسل» ...
◇ پیکر دانشآموز شهید علی اصغر لری گویینی از شهدای حادثه تروریستی حرم مطهر حضرت شاهچراغ(ع) در سیرجان تشییع شد.
#نسل_سلیمانی
#گلزار_شهدای_کرمان
#شهید_علیاصغر_لریگویینی
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
📌 ماجرای تفحص بند انگشت و انگشتر در فکه
🔹️ مدتی بود که در میدان مین فکه، منطقه عملیاتی "والفجر یک" در حال تفحص بودیم اما از پیکر شهدا هیچ اثری نبود.
◇ عصر عاشورای سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ بود. پکر بودم و به سمت ارتفاع ۱۱۲ همین طور راه می رفتم و به شهدا التماس می کردم که خودی نشان دهند.
◇ ناگهان در خاکهای اطراف چیزی سرخ رنگ
نظرم را جلب کرد. توجه که کردم به انگشتر می مانست ....
◇ جلوتر که رفتم دیدم یک انگشتر است. دست بردم برش دارم که با کمال تعجب دیدم یک بند انگشت هم بدان متصل است.
◇ خاک های اطرافش را کندم . بچه ها را صدا کردم. علی آقا محمود وند و بقیه هم آمدند.
◇ یک استخوان لگن، یک کلاه خود آهنی و یک جیب خشاب پیدا کردیم.
◇ بچه ها یکی یکی می نشستند و بغض شان می ترکید. این انگشت و انگشتر پلی زده بود
◇ با امام حسین (ع) در عصر عاشورا
روضه ای بر پا شد ...
📚 راوی: مرتضی شادکام
کتاب تفحص، نوشته حمید داود آبادی،
ناشر: صیام، صفحه ۲۳-۲۲٫
#تفحص_شهید
#السلام_علیک_یااباعبدالله
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️با کلیک بر لینک زیر ما را همراهی و به دوستان خود معرفی کنید
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 روضه و گریه بر حضرت سیدالشهدا(ع) در ترک موتور
🔹️ تا نشستیم روی موتور، گفت: روضه بخوان ...
◇ هرچه بهانه آوردم قبول نکرد. قسمم داد. می گفت: من چند شب دیگه مهمان امام حسین (ع) هستم. می خواهم به آقا بگویم که همه جا برایت گریه کرده ام ، پشت ماشین ، سنگر، حسینیه ؛ فقط مانده پشت موتور ..!
◇ با سلام به امام حسین (ع) روضه کوتاهی را شروع کردم؛ اما او گریه اش طولانی شد.
◇ رسیدیم اردوگاه شهدای تخریب
هنوز گریه می کرد ...
◇ چند شب بعد عازم مهمانی حضرت سیدالشهدا(ع) شد ...
📚 راوی: حاج حسین کاجی
کتاب خط عاشقی ۱، حسین کاجی،
انتشارات حماسه یاران، ص ۴۳٫
#تخریب_چی
#لشکر17_علیبنابیطالب
#شهید_حسین_نیکوصحبت
#شهادت_عملیات_کربلای_چهار
🔹️ صبحانه ای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
3.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ماجرای شهیدی معروف که سردار بی سر شد
🔹️ حاج حسین یکتا در روایتی می گوید: شهید معروفی که چشمان قشنگی دارد در شکم مادرش مرده بود و مادرش از ماجرای شهید می گوید...
#شهید_سر_جدا
#ما_ملت_امام_حسینیم
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 شهیدی که در آخرین وداع گفت که باید سرش در راه زینب برود
🔹️ شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش، میخواست بره تهران و چند روز بعدش پرواز داشت به سمت سوریه دلم بدجور گرفته بود؛
◇ دیدم دوش گرفته و یک حوله انداخته روی دوشش؛ خیلی زیبا شده بود، مثل ماه شب چهارده میدرخشید
◇ جلو آینه ایستاده بود و به سینهاش میزد و میگفت:
منم باید بــــرم آره برم سرم بــــره
◇ گفتم : مهدی خواهشاً بس کن ! دمِ رفتنی چه شعریه که میخونی؟
◇ مقابلم ایستاد و به سینهاش زد و گفت: خواهرم این سینه باید جلو حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها سپــر بشه، فردای قیامت باید بتونم، جواب امام حسین رو بدهم!!
◇ وقتی این حرف رو گفت، تمام بدنم لرزید و فهمیدم مهــــدی دیگه زمینی نیست
◇ راوے: خواهر شهید
#مهدی_موحدنیا
#مدافع_حرم
🔹️ صبحانهای باشهدا
@sobhaneh_ba_shohada