eitaa logo
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
2هزار دنبال‌کننده
77 عکس
25 ویدیو
0 فایل
بسم رب الفاطمة صفحه تخصصی«محمد سهرابی» (معنی) لینک کانال در تلگرام 👇👇👇 Http://T.me/sohrabimohammad لینک اینستاگرام instagram.com/sohrabimohammad315
مشاهده در ایتا
دانلود
یا بنت الحسین علیه السلام مجنون شبیه طفل تو شیدا نمی شود زین پس کسی بقدر تو لیلا نمی شود درد رقیه تو پدر جان یتیمی است درد سه ساله تو مداوا نمی شود شأن نزول رأس تو ویرانه من است دیگر مگرد شأن تو پیدا نمی شود بی شانه نیز می شود امروز سر کنم زلفی که سوخته گره اش وانمی شود بیهوده زیر منت مرحم نمی روم این پا برای دختر تو پا نمی شود صد زخم بر رخ تو دهان باز کره اند خواهم ببوسم از لبت اما نمی شود چوب از یزید خورده ای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمی شود کوشش مکن که زنده نگهداری ام پدر این حرف ها به طفل تو بابا نمی شود @sohrabimohammad
پیوسته بدان ابرو و مژگان بدهم دل؛ طفلم، چه کنم؟ بازی من تیر و کمان است... @sohrabimohammad
کَس ندانست که مجنون چه ندا کرد به دشت...! که صدای جَرَس ِقافله، لیلا لیلاست... آهـ...حسین @sohrabimohammad
5.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هزار مرتبه نفرین، به بختِ وا مانده شد اربعین و به دل، داغِ "کربلا" مانده قرارِ هر "شبِ جمعه" است "فاطمه" آمد نظر کنید به حالِ کسی که جا مانده... @sohrabimohammad
یٖا قَتِیلُ الْعَبْرَاتْ گریه را بر قد تو می‌کنم ای یار عزیز؛ این قبایی‌ست که تنها به شما می‌آید... @sohrabimohammad
86.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یٰا نٰافِذَ اْلْبَصیرة شد هفت بحر عشق عیان در وجود او، عباس سابع است، بخوان ز انتها درست... @sohrabimohammad
یا سیدنا المظلوم عاشق شدم دوباره سرم را بیاورید بار گرانِ در به درم را بیاورید اصلاً سیاه شد که ز داغش شود سفید ای قوم روضه خوان جگرم را بیاورید اولاترم من از همه بر گریه برخودم اول برای من خبرم را بیاورید بال مگس گرفت ز سیمرغ حوصله ای اهل گریه پلک ترم را بیاورید من مست حُب شدم، سخن از مستحب مگو ای تاک ها بَر ِشَجرم را بیاورید دستم نمی رسد که بیفتم به پای او ای اهل اوج بال و پرم را بیاورید کاشی کنید حوض دو چشم مرا و بعد هر شب برای من قمرم را بیاورید نه خوانده می شود نه نوشته ولی بگو تشدید گریه ی سحرم را بیاورید هر "یاحسین"زخم جدیدی ست کهنه کار آن کهنه ی جدید ترم را بیاورید بر تربتم ز روضه ی اکبر زنید آب و آن گه به مرقدم پسرم را بیاورید حالا که تا دیار تو ما را نمی برند ما قلبمان شکست حرم را بیاورید... @sohrabimohammad
‍ ‍ ❖✨ ﷽ ✨❖ •✦✧✧✦• در این روز در سال ۶۱ ه.ق چون اهل البیت به مرقد مطهّر حسین علیه السّلام رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى و جمعى از بنى هاشم و مردانى از آنها را یافتند كه براى زیارت قبر حسین علیه السّلام فرا رسیده بودند، همگان در یك زمان به عزادارى و نوحه سرایى پرداختند و سوگوارى جگرسوزى بر پا نمودند، و زنان آن آبادى نیز با ایشان به عزادارى پرداختند و چند روز در كربلا اقامت كردند. 🔘 از ابى جناب كلبى روایت شده كه گچكاران بدو حدیث كردند و گفتند: ما شب ها به جبّانة نزد قتلگاه حسین علیه السّلام می‏رفتیم و نوحه جنّیان را میشنیدیم كه نوحه می‏كردند و مىیگفتند: مَسَحَ الرَّسُولُ جَبینَهُ فَلَهُ بَریقٌ فِی الْخُدُودِ أَبْواهُ مِنْ عَلْیا قُرَیْشٍ جَدُّهُ خَیْرُ الْجُدُودِ.... 🔘پیامبر به جبینش دست می‏كشد، او را چهره‏ اى درخشان بود والدینش از طبقه بالاى قریش بودند، و جدّش بهترین اجداد بود... ▪️ راوى گوید: و آن گاه اهل البیت از كربلا به سوى مدینه كوچیدند. 📖اللهوف، ابن طاوس ،ص: ۱۹۷ 🔘روایت دلتنگی ▪️زیارت قبور...🏴 التماس دعا 🙏 ••●❥✧❥●•• @sohrabimohammad
▪️روایت اول رباب در کنار نهر قبر کوچکی را در برگرفته و لای لای میخواند😔 بلند شو رباب این مزار اصغرت نیست اصغر روی ضریح ِ سینه ی حسین خوابیده این مزار کوچک؛ مزار عموی ِرشیدم عباس است... یا قمر العشیره ▪️روایت دوم از همان لحظه که از ناقه خودش را انداخت پایین فقط چشمش پی ِ قبر عمویش می چرخید کاسه ی صبرش لبریز شد،... سکینه به برادر گفت :فقط عمو امام سجاد به علقمه اشاره کرد... سرش را پایین انداخت از همان روز دهم که عمو رفت و برنگشت از شرم و خجالت کشیدن عمو هنوز خجالت میکشد آبی به کف گرفته و رو به سوی علقمه با آه می‌رود سکینه و خجلت کشیده است آه عمو.. ▪️روایت سوم بالای سر قبر حسین زینب هنوز هم باورش نمیشود که بدون برادر چهل روز طاقت آورده سکوت شکست کسی آمد با کاسه ای آب و گلاب مستحب است روی قبر آب می پاشند آه آب... پی نوشت؛ آه پناه حرم شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم ولی ما را به سخت جانی خود این گمان نبود آه یا زینب... ▪️روایت چهارم اذان ظهر به افق نینوا صدای شیون بالا تر رفت یادِ آخرین نماز آخرین اقتدا به حسین آخرین موذن... آخرین اذان یاد اکبر لیلا بخیر... از سر ماذنه افتاد موذن برخاک؛ آه از دل لیلا ▪️روایت پنجم جای خالیه یک نفر خیلی حس می شد که با شیرین زبانی ها و دلبری هایش نمک ِ روضه ی زینب را دو چندان کند همان که جاماند،(ماهم جاماندیم😔) و چقدر هم یادش کردند همان که خیلی بابایی بود همان عاشق که دوری معشوق را تاب نیاورد و فدای سر معشوق شد آه من دمعة الرقیة... @sohrabimohammad
در این صحرا صدای اصغر می آید هنوز...
نازنینا کعبه‌ی حُسْن تو اَرکانش خطاست؛ خنده کوته، اخم جدی، سایه سنگین، قهر زود... @sohrabimohammad
دل رفت و یار رفت و جهان رفت و عمر رفت؛ با غم یکی نگفت که باری تو هم برو... @sohrabimohammad