▪️روایت اول
رباب در کنار نهر
قبر کوچکی را در برگرفته
و لای لای میخواند😔
بلند شو رباب این مزار اصغرت نیست
اصغر روی ضریح ِ سینه ی حسین خوابیده
این مزار کوچک؛ مزار عموی ِرشیدم عباس است...
یا قمر العشیره
▪️روایت دوم
از همان لحظه که
از ناقه خودش را انداخت پایین
فقط چشمش پی ِ قبر عمویش می چرخید
کاسه ی صبرش لبریز شد،...
سکینه
به برادر گفت :فقط عمو
امام سجاد به علقمه اشاره کرد...
سرش را پایین انداخت
از همان روز دهم که عمو رفت و برنگشت
از شرم و خجالت کشیدن عمو
هنوز خجالت میکشد
آبی به کف گرفته و رو به سوی علقمه
با آه میرود سکینه و خجلت کشیده است
آه عمو..
▪️روایت سوم
بالای سر قبر حسین
زینب هنوز هم باورش نمیشود
که بدون برادر چهل روز طاقت آورده
سکوت شکست
کسی آمد با کاسه ای آب و گلاب
مستحب است روی قبر آب می پاشند
آه
آب...
پی نوشت؛
آه پناه حرم
شبهای هجر را گذراندیم و زنده ایم ولی ما را به سخت جانی خود این گمان نبود
آه یا زینب...
▪️روایت چهارم
اذان ظهر به افق نینوا
صدای شیون بالا تر رفت
یادِ
آخرین نماز
آخرین اقتدا به حسین
آخرین موذن...
آخرین اذان
یاد اکبر لیلا بخیر...
از سر ماذنه افتاد موذن برخاک؛
آه از دل لیلا
▪️روایت پنجم
جای خالیه یک نفر خیلی حس می شد
که با شیرین زبانی ها
و دلبری هایش
نمک ِ روضه ی زینب را دو چندان کند
همان که جاماند،(ماهم جاماندیم😔)
و چقدر هم یادش کردند
همان که خیلی بابایی بود
همان عاشق که دوری معشوق را تاب نیاورد
و فدای سر معشوق شد
آه من دمعة الرقیة...
#اربعین
#امام_حسین
#کربلا
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
نازنینا کعبهی حُسْن تو اَرکانش خطاست؛
خنده کوته، اخم جدی، سایه سنگین، قهر زود...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
دل رفت و یار رفت و جهان رفت و عمر رفت؛
با غم یکی نگفت که باری تو هم برو...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
ساغر ساغر شراب از آن چشم زدم؛
نعره نعره وجود گشتم ز عدم
مُردم مُردم نیافتم سر ز قدم،
ساقی ساقی بریز مِی بَر لَحَدَمْ...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
گفتی که غمت مدام باشد، باشد
جز وصل توام حرام باشد، باشد
خواهم به تو رخ به رخ سلامی بدهم
گر مرگ در آن سلام باشد، باشد
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
به گستاخی ِغم هرگز ندیدم میهمانی را؛
اگر با گریه بیرونش کنم با ناله می آید...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
بگذار تو را حساب ِآدم نکنند؛
بگذار تو را به خویش محرم نکنند
دائم به بزرگان نرسد فضل و شرف؛
انگشت ِبزرگ را به خاتم نکنند...
#محمد_سهرابی
#معنی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
@sohrabimohammad
16.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را
بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را
در”بست طوسی”تو چه رنگی دویده است
کز لطف می خرند سپید و سیاه را
موسی عصا به کف به حریم تو پای زد
تا دید می خرند دل”من عصاه”را
زاهد تو را پسندد و رو بر خدا کند
یارب مکن نصیب کسی این گناه را
در حرمتت که امر خدا نیز قائم است
دیدیم ایستاده سرِ پا اِلٰه را
کفرم مبارک است به تبریک من بیا
چرخانده ام به سوی رضا قبله گاه را
ایوان تو به کعبه تفاخر نمی کند
بر بنده,فخــر, عیب بود پادشاه را
بین تو و خدا به خدا مایل تو ام…!
شکر خدا که برد ز من اشتباه را
وقت ورود کفش سپارند خلق و ما
دادیم بوسه کفش کَـنِ کوی شاه را
مالی نداشتم ولی از جستجوی تو
انداختم میان ضریحت نگاه را
من در رواق آینه عکسم به طاق بود
دادند بر گدا به حریم تو جاه را
کفر مرا درآر و نشان جهان بده
رو کن که سجده کرده ام آن بارگاه را..
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
محمد سهرابی (معنی زنجانی)
بر دوش خود بریز دو زلف سیاه را بالا مبر ز خسته دلان سوز و آه را در”بست طوسی”تو چه رنگی دویده است ک
تا عطر «یا رضا(ع)» نپرد از میان جان؛
دُزدیده میکشم، نفسِ گاه گاه را...
«یا اباالزهرا»
جای دارد تو را که جامه درند
کاروانی ز یوسف و ز پدر
آن چه فرموده ای اراده , قضا
و آنچه بنموده ای پیاده , قدر
مادرت در عفاف , آمنه نام
بانويی چون خدیجه ات همسر
سنگ افتاده در رهت کعبه
گرد خاکی به راه تو مشعر
یکی از چاکران تو حمزه
یکی از مخلصان تو جعفر
همچو حیدر برای تو داماد
همچو زهرا برای تو دختر
نوه ات همچو زینب کبری
هم نتیجه ات چنان علی اکبر
هر که گوید که نیستی تو خدای
به همان رب نمی کنم باور
ای که گفتی به اهل و امت خویش
زیر این آسمان پهناور
بعد من حرمتش نگه دارید
مصطفی باشد و همین دختر
آب غسلت هنوز جاری بود
که به باب الله اوفتاد شرر
همچو زمزم گریست بر حالش
چشم در چشم , چشمه ی کوثر
من چه گویم ز داغ این معنی
غیر وا احمدا ز سوز جگر
نعش پیغمبری به روی زمین
بین دیوار و در گلی اطهر
#شهادت_پیامبر_اکرم
#شهادت_امام_حسن_محتبی
#امام_حسن
#امام_رضا
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad
در یقین استاد گشتم تا گمان آموختم
سود ها کردم در اینجا تا زیان آموختم
ای به خاک سرخ طوست هرزه رو سرخ و سپید
این لُغُز را من ز شرم آهوان آموختم
رنگمان کرده است دوران، باز امّا طوسی ام
پای بر جا ماندنم را از مکان آموختم
پنجره پولاد تو رو سوی دریا باز شد
تا از آن پرچم دو موجی بادبان آموختم
شُرشُر اشک است چشم شیخ و شاب شاد را
کعبه را خواندم دو پلک ناودان آموختم
صد چمن در سجده روئیدم در این صحن عتیق
نو به نو توحید دیدم جان به جان آموختم
باده نوشیدم ز سقّاخانه ی تو جای آب
از چراغ صحن تو رنگین کمان آموختم
زائرانت را چو دیدم شوکتت آمد به چشم
دولت خُم را ز فهم استکان آموختم
هر قدر می گفت خادم گریه را آرام کن
من به راه خویش رفتم همچنان آموختم
عشق تعلیمی به اول مرتبت آوارگی است
من تو را بی خانمان بی خانمان آموختم
جز رضا چیزی نمی شاید نمی شاید به تو
من چنین تسلیم را بی ترجمان آموختم
هرچه من آموختم از این رواق تو، به تو
در صف آئینه کاری بی زبان آموختم
می توان در صحن کهنه رو به سویت سجده کرد
نکته های نو به نو از بتگران آموختم
زیر ایوان طلا جفتی معلّم خفته اند
از کبوتر های مشهد آشیان آموختم
همچو رنگ از خود جهیدم در صحاری وجود
از رم آهوی وحشی صد جهان آموختم
خواندمت صد بار و در هر بار بارم داده ای
من اجابت را ز کوه مهربان آموختم
دعبلم، دوشم بدان خلعت امیدی بسته است
خواستن از دوست را از شاعران آموختم
#شهادت_امام_رضا
#امام_رضا
#محمد_سهرابی
#محمد_سهرابی_معنی
#معنی_زنجانی
#معنی
@sohrabimohammad